💙💦💙💦💙💦💙
💦💙💦💙
💙💦
💦💙ادامه ی خطبةالبیان
فقال عليه السّلام:
أوّلهم الشامخ فهو الشيخ و السهم المارد و المثير العجاج و الصفور و الفجور و المقتول بين الستور و صاحب الجيش العظيم و المشهور ببأسه و المحشور من بطن السباع و المقتول مع الحرم و الهارب إلى بلاد الروم و صاحب الفتنة الدهماء و المكبوب على رأسه بالسوق و الملاحق المؤتمن و الشيخ المكتوف الذي ينهزم إلى نينوى و في رجعته يقتل رجل من ولد العبّاس، و مالك الأرض بمصر و ما حي الاسم و السباع الفتان و الدناح الأملح، و الثاني الشيخ الكبير الأصلع الرأس و النفاض المرتعد و المدل بالفروسة و اللسين الهجين و الطويل العمر و الرضاع لأهله و المارق للزور و الأبرش الأثلم و بنّاء القصور و رميم الامور و الشيخ الرهيج و المنتقل من بلد إلى بلد و الكافر المالك أرباب المسلمين و ضعيف البصر و قليل العمر، ألا و إنّ بعده تحلّ المصائب و كأنّي بالفتن و قد أقبلت من كلّ مكان كقطع الليل المظلم، ...
💦💙 پس آن حضرت عليه السلام فرمود:
نخستينشان مردی است متکبر(يا بلند بالا) و سالخورده (يا صاحب رای و دانشمند، و يا مالدار، و يا سر کرده قوم و قبيله، و ياد دارای اولاد فراوان)، تيز خاطر چالاک و توانا و سرکش و در گذرنده، اشاره کننده و نوديده و فرومايه (و يا فرياد کننده)،
بسيار لعن کننده و سخن چين و کافر، زناکار و گناه آلوده (يا به خود نازنده).
مردی که در ميان حرمسرايان خود به قتل می رسد، و لشکري بزرگ را راهبری مي کند، و در بيم دادن و عذاب کردن آزموده و در سختی مقاوم و در نيرو و قوت ضرب المثل و در ميدان نبرد بس دلير است.
او مردی است که از شکم درندگان محشور شود (يعنی درندگان او را طعمه خود کنند). او مردی است که با اهل حرم خود به قتل رسد.
او مردی است که به شهرهای روم متواری گردد.
او مردی است که آتش فتنه ای تيره و تار شعله ور می سازد.
او مردی است که در بازار از سر به رو در مي افتد. او مردی است که ديگری را مورد اعتماد قرار داده در کارها بدو تکيه می کند.
او مردی سال خورده که با دست و بازو بسته به سمت نينوا فرار می کند و چون باز می گردد مردی از بنی عباس را می کشد و سرزمين مصر را به تصرف خود در می آورد.
او مردی است که محو کننده نام باشد.
او مردی است که بسيار درنده خو و فتنه گر باشد.
او مردی است که در کار استوار است. و سرانجام او مردی است که در چهره اش سياهی و سفيدی و کبودی به هم آميخته است.
اما دومين آنها مردی است سالخورده که در جلوی سر مويی ندارد و بس مضطرب و ناآرام است.
بسی درنده خو، زبان آور، در سخن گفتن بسی فصيح، ناکس، فرومايه و بی اصل و نسب است.
مردی دروغگو، شايعه پراکن است که به سبب دروغ بستن بر خدا و کفر و شرک خارج از دين است.
مردی عياش، خوشگذران، علاقمند به خوانندگی و بت پرست است.
او به بيماری برص مبتلا است و دائم به فکر بناکردن قصور می باشد.
او کارهايی را که دارد به خوبی مهار می کند و دائم به فکر آشوبگری و فتنه انگيزی است مردی است که دائم مقر حکومت خود را از شهری به شهر ديگر منتقل می کند. او کافری است که بر مسلمانان حکم می راند. او مردی است که ديد چشمش ضعيف است و عمری کوتاه دارد.
آگاه باشيد که بعد از اين وقايع مصيبتهايی جديد متوجه شما می گردد. می بينم که فتنه هايی بسان پاره های شب تار از هر سو بر شما روی می آورند.
(36) ادامه دارد...
#خطبة_البيان
@ketabezendagi
💙💦
💦💙💦💙
💙💦💙💦💙💦💙
🍀🍃🍀🍃🍀🍃🍀
🍃🍀🍃🍀
🍀🍃
🍀نزول كتاب وصيت از آسمان🍀
🍃🍃بخش دوم 🍃🍃
ادامه سخنان پیامیر(ص)...
اى على !
اين فرمان پروردگارم تبارك و تعالى است به من، و شرط او است بر من، و امانت او است، من رساندم و خير انديشى كردم و ادا كردم.
على (ع) فرمود:
من هم گواه تو هستم، پدر و مادرم قربانت، بر اين كه رسانيدى و اداى وظيفه خير خواهى كردى و آنچه فرمائى تصديق دارم و گواهى دهد براى شما بدان گوشم، چشمم، گوشتم و خونم.
جبرئيل گفت.
من هم گواه شما هر دو هستم بر اين موضوع، رسول خدا (ص) فرمود:
يا على، وصيت مرا گرفتى و فهميدى و ضامن شدى براى من و خدا كه بدان چه در آن است وفا كنى؟
على گفت: آرى، پدر و مادرم قربانت، بر من است تعهد آن و بر خدا است يارى به من و توفيق عطا كردن بر اداى آن، رسول خدا (ص) فرمود:
من می خواهم بر تو گواه بگيرم كه تعهد كنى روز قيامت به من گزارش كار خود را بدهى،
على گفت: بسيار خوب، گواه بگير، پيغمبر فرمود:
اينك جبرئيل و ميكائيل ميان من و تو باشند و در اينجا هم با فرشته هاى مقرب حاضر شدند تا من آنها را گواه بر تو بگيرم،
على گفت: گواه باشند و من هم، پدر و مادرم قربانت، آنها را گواه می گيرم و رسول خدا آنها را شاهد نمود و در ضمن شرطى هم با على كرد به پيشنهاد جبرئيل و طبق دستور خدا عز و جل و آن اين بود:
اى على بايد وفا كنى بدان چه در اين وصيتنامه است از دوستدارى هر كه دوست دارد خدا و رسولش را
و بيزارى و دشمنى براى هر كه دشمنى كند با خدا و رسولش با صبر و شكيبائى و با كظم غيظ بر بردن حقّ تو و غصب خمس تو و دريدن پرده آبرويت.
گفت: به چشم يا رسول الله.
امير المؤمنين فرمود: سوگند بدان كه دانه را شكافد و نفس كش را بر آرد، من از جبرئيل شنيدم به پيغمبر می گفت:
اى محمد به او بفهمان كه حرمت او هتك می شود، در عين حالى كه حرمت خدا و حرمت رسول خدا است و بر او شرط كن كه ريشش با خون تازه سرش رنگين می گردد.
على فرمود: چون اين كلمه را از جبرئيل امين درك كردم ناله اى كشيدم و بر زمين افتادم و گفتم: به چشم قبول دارم، راضيم گر چه هتك حرمت شود و سنّت معطل گردد و قرآن دريده شود و خانه كعبه به ويرانى افتد و ريشم با خون تازه سرم رنگين شود و صبر و تقرب به حق را هميشه پيشه كنم تا بر تو وارد شوم.
سپس رسول خدا (ص) فاطمه و حسن و حسين را هم دعوت كرد و به آنان مانند امير المؤمنين مطالب را اعلام نمود و آنها هم مانند آن حضرت جواب دادند، و وصيتنامه با مهرهائى از طلا مهر شد كه آتش نديده بود و به دست امير المؤمنين (ع) سپرده شد.
راوى گويد: من به ابو الحسن گفتم: پدر و مادرم قربانت، نمی فرمائيد در اين وصيتنامه چه نوشته بود؟
فرمود: سخن خدا و سنن رسول خدا (ص)،
گفتم: در ضمن وصيتنامه، جستن آنان و مخالفتشان با امير مؤمنان درج شده بود؟
فرمود: آرى به خدا، جزء به جزء و حرف به حرف، آيا نشنيدى قول خدا عز و جل را (12 سوره يس):
«به راستى ما مرده ها را زنده كنيم و بنويسيم آنچه را پيش فرستاده اند و آثار آنها را و هر چيز را آمار كنيم در امام مبين» به خدا.
رسول خدا (ص) به امير المؤمنين و فاطمه (ع) فرمود:
آنچه را به شما تقديم داشتم آيا خوب فهم نكرديد و نپذيرفتيد؟ عرض كردند: چرا، و بر آنچه ما را بد آيد و به خشم آرد صبر كنيم.
الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 282
🍀🍃
🍃🍀🍃🍀
🍀🍃🍀🍃🍀🍃🍀
💙💎💙💎💙💎💙
💎💙💎💙
💙💎
💙💎 ادامه ی خطبةالبیان
...ثمّ قال علیه السّلام:
معاشر الناس لا تشکّوا فی قولی
هذا فإنّی ما ادّعیت و لا تکلّمت زورا، و لا أنبئکم إلّا بما علّمنی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم،
و لقد أودعنی ألف مسألة یتفرّع من کلّ مسألة ألف باب من العلم، و یتفرّع من کلّ باب مائة ألف باب،
و إنّما أحصیت لکم هذه لتعرفوا مواقیتها
إذا وقعتم فی الفتن مع قلّة اعتصابکم.....
💙💎 پس آنگاه حضرت عليه السلام فرمود:
ای مردم !
در گفتار من شک و ترديد مکنيد، زيرا که من ادعايی نکرده ام و سخنی به دروغ نگفته ام.
خبر نمی دهم شما را مگر به آنچه که رسول خدا صلی الله عليه و آله مرا آموخته است.
🍃 چرا که حضرتش به من هزار مساله که بر هر مساله هزار باب علم متفرع است و از هر بابي هزار باب ديگر گشوده مي شود، آموخت.🍃
من اين سخنان و اسرار را براي شما باز گفتم که چون در گرداب بلا گرفتار آمديد، زمان وقوع فتنه ها را تشخيص دهيد، چرا که صبر و تحمل شما اندک است....
(37) ادامه دارد...
#خطبة_البيان
@ketabezendagi
💙💎
💎💙💎💙
💙💎💙💎💙💎💙
🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀
🍂🍀🍂🍀
🍀🍂
🍂 ادامه ی حوادث قبل و بعد از رحلت پیغمبر(ص) 🍂
🍀 آغاز امامت امیرالمومنین(ع) 🍀
روز 28صفر در بیت وحی روز غم و ماتم شهادت پیامبر اکرم اسلام (ص)،
وی انجام اقدامات لازم برای تجهیز و خاکسپاری آن حضرت بود که باید توسط وصی تعیین شده توسط پیامبر (صلی الله علیهوآلهوسلم)؛
یعنی امیرالمومنین على بن ابیطالب(ع) انجام میشد.
به طور طبیعی این روز نخستین روز شروع امامت امام علی (ع) بود.
اما همزمان، اسلامستیزان با گرد هم آمدن در سقیفه بنى ساعده کودتای از پیش مهیا شده را برای شکستن بیعت روز غدیر و غصب خلافت از خاندان وحی و خانهنشین کردن امیرالمومنین(ع)، را به اجرا گذاشتند.
ادامه شرح واقعه از کتاب الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبري)، ج1، ص: 70
🍀🍂
🍂🍀🍂🍀
🍀🍂🍀🍂🍀🍂🍀
🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼
🍀🌼🍀🌼
🌼🍀
🍀🌼 ادامه ی خطبةالبیان
...ثمّ قال علیه السّلام:
معاشر الناس
....فیا کثرة فتنکم و خبث زمانکم
و خیانة حکّامکم و ظلم قضاتکم
و کلابة تجّارکم و شحّة ملوککم
و فشی أسرارکم و ما تنحل أجسامکم و تطول آمالکم و کثرة شکواکم،
و یا قلّة معرفتکم و ذلّة فقیرکم و تکبّر أغنیائکم و قلّة وقاکم،
* إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون * من أهل ذلک الزمان،
تحلّ فیهم المصائب و لا یتّعظون بالنوائب و لقد خالط الشیطان أبدانهم
و ربح فی أبدانهم و ولج فی دمائهم و یوسوس لهم بالإفک حتّی ترکب الفتن الأمصار و یقول المؤمن المسکین المحبّ لنا إنّی من المستضعفین،
و خیر الناس یومئذ من یلزم نفسه و یختفی فی بیته عن مخالطة الناس و الذی یسکن قریبا من بیت المقدس طالبا لثأر لأنبیاء علیه السّلام،...
🍀🌼 ای مردم !
چه شگفت آور است فتنه هايی که شما در آن گرفتار می آييد،
و پليدی زمانتان و خيانت کردن سردمدارانتان و ستم کردن قضاتتان و سگ صفتی بازرگانانتان و بخل و حرص پادشاهانتان و آشکار شدن اسرارتان و نزاری اجسامتان و دور و دراز شدن آرزوهايتان و فزون شدن شکوائيه هايتان.
در شگفتم !
از کمی شناختتان و خواری فقرايتان و تکبر و فخر فروشي ثروتمندانتان و کمی تقوایتان.
* انا لله و انا اليه راجعون* از اهل آن زمان که بر آنان مصايب و اندوه های بزرگی وارد شود که بزرگيش را درک نکنند.
شيطان با جسمشان آميخته گردد و درروحشان لانه کند و با خونشان عجين گردد.
آنان را برای دروغ گفتن وسوسه کند تا اينکه فتنه ها بر شهرها مستولی گردد،
آن گونه که مومن بينوای دوست دارنده ما به جان آمده، بگويد که:
من از ناتوانان هستم.
بهترين مردم در آن زمان کسی است که ملازم نفس خود باشد و در سرای خود پنهان شود و از آميزش با مردم اجتناب کند.
آن کسی که به نزديکی بيت المقدس سکنا گزيند طالب خون پيغمبران باشد.
(38) ادامه دارد...
#خطبة_البيان
@ketabezendagi
🌼🍀
🍀🌼🍀🌼
🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼
🌴🌻🌴🌻🌴🌻🌴
🌻🌴🌻🌴
🌴🌻
🌴 ادامه حوادث قبل و بعد از رحلت پیغمبر (ص) 🌴
🌻بارى عاقبت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله دو روز پس از خروج اسامه در روز دو شنبه به هنگام ظهر دار فانى را به قصد لقاى پروردگارش وداع گفت.
با انتشار اين خبر لشكر اسامه به مدينه بازگشت و شهر مدينه يكپارچه شور و غوغا شد.
در اين هنگام ابو بكر سوار بر شترش در مقابل درب مسجد توقّف نموده و گفت:
اى مردم !
چرا مضطرب شده ايد؟!
اگر محمد وفات يافته، پروردگار او كه زنده است،
«و محمد جز پيامبر و فرستادهاى نيست، كه پيش از او نيز پيامبران و فرستادگان گذشتند پس اگر او بميرد، يا كشته شود، آيا به دوران جاهليّت پيش از اسلام بر خواهيد گشت؟
و اين را بدانيد كه با عقب گرد هر كدام از شما هرگز بخدا گزند و زيانى نرسد. آل عمران: 144».
سپس گروه انصار به نزد سعد بن عباده شتافته و او را به سقيفه بنى ساعده آوردند و عمر نيز پس از آگاهى از اين ماجرا و مذاكره با ابو بكر همراه ابو عبيده جرّاح همگى بسوى سقيفه آمدند.
و در آنجا جماعت بسيارى جمع شده، و سعد بن عباده به علّت بيمارى در ميانشان بسترى بود، و گفتگوى اصلى قوم پيرامون مسأله خلافت و امارت دور می زد،
و هر كدام سخنى گفتند تا اينكه نوبت به ابو بكر رسيد و پس از سخنانى در پايان كلام به انصار گفت:
من شما را فقط به عمر يا ابو عبيده كه سزاوار و اهل اين مقام هستنند دعوت میكنم،
و هر كدامشان را كه انتخاب كنيد من راضى و موافقم.
عمر و ابو عبيده گفتند:
سزاوار نيست كه ما از تو پيشى بگيريم زيرا تو از هر لحاظ بر ما مقدّمى !
تو پيش از ما مسلمان شدى، و يار غار پيامبرى، بنا بر اين تو براى مقام خلافت اولويّت دارى.
انصار با شنيدن اين سخنان گفتند:
بايد از اينكه كسى كه نه از ما و نه از شماست خليفه شود بر حذر باشيم، بنا بر اين بهتر است يك نفر از انصار و يك نفر از مهاجرين متصدّى امر خلافت شود، و اگر يكى از آن دو در گذشت شخص ديگرى را از همان گروه بجاى او نصب نماييم....
ادامه دارد....
🌴🌻
🌻🌴🌻🌴
🌴🌻🌴🌻🌴🌻🌴
💜💎💜💎💜💎💜
💎💜💎💜
💜💎
💜💎ادامه ی خطبةالبیان
....معاشر الناس
لا یستوی الظالم و المظلوم
و لا الجاهل و العالم و لا الحقّ و الباطل و لا العدل و الجور.
ألا و إنّ له شرائع معلومة غیر مجهولة و لا یکون نبی إلّا و له أهل بیت و لا یعیش أهل بیت نبی
إلّا و لهم أضداد یریدون اطفاء نورهم و نحن أهل نبیّکم.
ألا و إن دعوکم إلی سبّنا فسبّونا و إن دعوکم إلی شتمنا فاشتمونا و إن دعوکم إلی لعننا فالعنونا و إن دعوکم إلی البراءة منّا فلا تتبرّءوا منّا و مدّوا أعناقکم للسیف.
و احفظوا یقینکم فإنّه من تبرّأ منّا بقلبه تبرّأ اللّه منه و رسوله،...
ای مردم!
ستمکار با ستمديده برابر نيست.
نادان و دانا در يک کفه ترازو نمی گنجد.
حق و باطل هموزن نباشد. عادل و جائر همسان نباشند.
آگاه باشيد ! که براي خدا راهها و شريعت هايی است شناخته شده.
پيامبری از جانب او نيامده مگر اينکه آنان را مخالفينی بوده که سعی در خاموش کردن نورشان می نمودند.
اي مردم ! ما اهل بيت پيغمبر شما هستيم.
آگاه باشيد که اگر شما را فراخوانده که ما را دشنام دهيد، پس دشنام بدهيد. و اگر خواندند شما را که به ما ناسزا گوييد، پس ناسزا گوييد.
و اگر خواندند شما را که ما را لعنت کنيد، پس بر ما لعن و نفرين فرستيد.
و اگر خواندند شما را به بيزاری از ما، پس از ما بيزاری نجوييد.
گردنهای خود را برای شمشير بکشيد (يعنی کشته شويد)، اما از ما بيزاری نجوييد.
يقين خود را همچنان نگاه داريد، زيرا قلب هایی که از ما بيزار شود، خدا و پيغمبر از او بيزاری جویند.
(39) ادامه دارد...
#خطبة_البيان
@ketabezendagi
💜💎
💎💜💎💜
💜💎💜💎💜💎💜
🍀🍀🍀🍀
🍀💧💧
🍀💧
🍀
🍀💧 ادامه حوادث پس از رحلت پیغمبر(ص) 🍀💧
ابو بكر پس از مدح مهاجران گفت:
و شما اى گروه انصار فضيلت و شرافتتان در اسلام غير قابل انكار است.
خداوند شما را ياران دين خود و پناه فرستاده اش قرار داده، و پيامبر بسوى شما هجرت نموده، و همسران خود را در ميان شما قرار داد،
و پس از مهاجران ابتدايى هيچ كس به مقام شما نمی رسد، پس رأى من اين است كه خليفه از ميان مهاجران و وزير و پيشكار از انصار انتخاب شود.
در اينجا حباب بن منذر انصارى بپاخاسته و گفت:
اى گروه انصار، هر آنچه در دستتان است حفظش كنيد، زيرا ديگران فقط در سايه شما بوده و هيچ كس جرأت مخالفت شما را ندارد،
و همه مردم موافق شمايند؛ و پس از مدح و ثناى انصار افزود:
اگر گروه مهاجرين از خلافت شما سر باز زد، ما نيز به امير بودن آنان رضايت نخواهيم داد، و بايد اميرى از ما و اميرى از آنان انتخاب شود.
در اينجا عمر بپا خاسته و گفت:
هرگز دو شمشير در يك غلاف قرار نگيرد.
و خلق عرب راضى نخواهند شد كه ما شما را به امارت بپذيريم، در حالى كه پيامبرش از قبيله شما نيست،
ولى عرب ناگزير از پذيرش امارت كسى است كه «نبوّت» در ميان آنان بوده، و صاحبان امر نيز از همانها می باشند،
و اين خود برهانى روشن در مقابل مخالفين است، زيرا ما از قبيله پيامبر و عشيره اوئيم، و هر كس كه در اين موضوع با ما مخالفت كند، يا گواه باطل است و يا دوستدار فساد، و يا در عين تمايل به فتنه و آشوب، خود را به هلاكت اندازد...
ادامه دارد....
🍀
🍀💧
🍀💧💧
🍀🍀🍀🍀