🔰#برشی_از_کتاب🔰
✂️برشی از کتاب مهتاب خیّن
✍نویسنده : حسین بهزاد
📌ما به بچههای راهنمای خودمان تعدادی از این بلندگودستیها داده بودیم که در آن شلوغ بازار پر سر و صدای ناشی از غرش مداوم موتور کامیونها. بتوانند صدایشان را به گوش رانندهها برسانند.
📌اگر هوا تاریک میشد و کامیونهای عقب افتاده را به وقت، به زنجیرهی ستون خودوریی گردانها نمیرساندیم، قطعا به دردسر میخوردیم. و این کامیونها در ظلمات شبانه ودر وضعیتی که به جهت رعایت اصل حفاظت تردد و سلامت نیروها، ملزم بودند چراغ خاموش حرکت کنند، در آن بیابان خدا سرگردان میشدند.
📌نکتهی بسیار عجیبی که با تاریک شدن هوا شاهد و قوع آن بودیم، ناشی از تراکم انبوه نفربرها در پشت خط بود. ستون نفربرها وقتی از سه راهی منتهی به محورها جلو میآمدند و پشت خط ، نیروها را پیاده میکردند. همانجا متوقف میشدند. برگشتن آنها به عقب هم به خاطر، مسدود بودن پشت سرشان، امکان پذیر نبود.
📌تراکم خودوریی به حدی انبوه شد که هر بار مجموعهی جدیدی از راه میرسید، به محض توقف ماشینها ، میرفتیم به یکی دو نفر از بچه هایی که داشتند پیاده می شدند، میگفتند شما سریع بروید به انتهای ستون، به راننده ی آخرین کامیون بگویید همان جا بچهها را پیاده کند، بعد دور بزند و از منطقه خارج شود جاده شنی، عرض کمی داشت و بارندگی شدید قبلی ، وضعیت زمین را بدترکرده بود.
#برشی_از_کتاب
#مهتاب_خین
💢 به کتابخانه عمومی ایتا ( کتابیتا ) بپیوندید :
🆔 http://eitaa.com/joinchat/839057428Cbb18df1b3c