خالد دست میگذارد روی زخم زیر چشمش :مرا از علی نترسان ابوحامد ، این زخم را ببین ..! ابوحامد و سلیمان به زخم نگاه میکنند. خالد میگوید: این زخم ذوالفقار علی ست،من یکبار با او جنگیدم.
ابوحامد سری تکان میدهد و میگوید: به قطع علی نخواسته بمیری! اگر مرگ تو را اراده میکرد، کارت تمام بود . خالد میگوید : راست میگویی، به پایش افتادم که مرا نکشت .
#یک_قاچ_کتاب | 📖کتابِ مخفی
#یاامیرالمومنین🫀
📚@ketabkadeh_tasnim