#آرتین داشت میخندید؛
با برادرش #آرشام....
آزاد از همه ی غم های دنیا...
لبریز شور زندگی...
آنقدر در صحن و سرای شاهچراغ دویده بودند که نفس نفس می زدند ولی هنوز دلشان بازی می خواست!
مامان دستش را گرفته بود که باز سراغ حوض نرود و از ذوق آب بازی، با سر توی آب نیفتد!
بابا از آن نگاه های جبروتی اش به آرشام انداخته بود که تو بزرگ شدی، آرام بگیر پسرجان...
ولی آرتین و آرشام دست بردار نبودند و نمی خواستند لذت بازی زیر سایه ی مهربان شاهچراغ را از دست بدهند!
آرتین بدو...
آرشام بدو...
آرتین بخند...
آرشام بخند...
آرتین...
آرشام...
بنگ!
«چرا همه جا سیاه شد؟!
آرشام کجایی داداش؟!
مامان دستم رو بگیر...
باباااا............»
آن هایی که به داعشی جنایتکار جرأت حمله دادند، می خواستند به مادر آرتین زندگی و آزادی هدیه کنند...
اما،
حالا آرتین مانده و عکس زیبای مادر با روسری گلدارش...
حالا آرتین مانده و زنگ صدای خنده های برادر در گوشش...
حالا آرتین مانده و زندگی بدون بابا...
#آرتین
#منهممادرآرتینهستم
#ایران_ما
#ایران_قوی
@ketabkhaneh_koodak