💌 #راه_حسینی
خیلی وقتا نشد اونی
که دلم خواست رو ببینم..
نشد اونجا برسم که
پر میزد دلم به سمتش 🕊..
🍃 خیلی وقتا شاید آقا
به زمین خوردم و
گاهی...
به فدای سرتون
هرچی که شد
🍁 هرچی که میشه...
اما این
🌙 شبای دلتنگی ما واسه حرمها
⛅️ این شبای دوری از رواق و صحنها...
😭
بگذریم از آرزوهای دیگه
اما آقا...
دنیا
چندتا کربلا
به من بدهکاره . . . ؟
#السلام_علی_الحسین_و
#علی_علی_ابن_الحسین
#و_علی_اولاد_الحسین_و
#علی_اصحاب_الحسین 🌸
#شب_زیارتی_اباعبداللهالحسین
📚
@ketabkhanehmodafean
2740-fa-bank-jame-ashar-madahan-j9.pdf
741.9K
📚عنوان : #بانکجامعاشعارمداحان،
✍نویسنده : مهدی سروری
📖موضوع : شعر
9⃣جلدنهم،امامموسیکاظم(علیهالسلام)
📄تعداد صفحات : ۸۷ صفحه
#شعر
#جامع_اشعار_مداحان
🏴📓
@ketabkhanehmodafean
🔰#اخبار_روز_کتاب🔰
❇️اخبار روز نمایشگاه مجازی کتاب تهران ، سال ۱۳۹۹
🔰ثبتنام ۱۱۰ شرکتکننده خارجی در نخستین نمایشگاه مجازی کتاب تهران
📆پنجشنبه ، ۲۵ دی ماه ۱۳۹۹
📌مدیر امور نمایشگاههای خانه کتاب و ادبیات ایران درباره شرکتکنندگان بخش بینالمللی نخستین نمایشگاه مجازی کتاب تهران میگوید.
📌به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ شیوا وکیل نسلیان، مدیر امور نمایشگاههای خانه کتاب و ادبیات ایران درباره آمار ثبتنام کنندگان بینالمللی نمایشگاه مجازی کتاب تهران گفت:
🔸آمار ثبتنام کنندگان در بخش بینالملل نمایشگاه مجازی کتاب تهران از حدود ۱۱۰ شرکتکننده گذشت که از این تعداد ۳۰ شرکتکننده ایرانی و ۸۰ شرکتکننده خارجی از ۲۴ کشور هستند و در مجموع بیش از ۷۰ درصد شرکتکنندگان، ناشران و فعالان حوزه فرهنگ و صنعت نشر بینالمللی هستند.
#اخبار_روز_کتاب
#نمایشگاه_مجازی_کتاب_تهران
#اخبارکتاب
📚
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
#قدّیس ✍...سرگئی رو به کشیش گفت:" لابد خوشحالید که برمی گردید مسکو؛ چون با خیال راحت می توانید کت
#قدّیس
🔷کشیش گفت:" از دین حصاری برای زندگی و اندیشه هایت نساز پسرم!
همه ی ادیان الهی درون مایه ی مشترکی دارند. تو میتوانی بعنوان یک مسیحی، آیین دینی خودت را داشته باشی.
لازم نیست به جای کلیسا به مسجد بروی، اما می توانی مغز و درون مایه ی سایر ادیان الهی را بشناسی و از آنها پیروی کنی.
🔹🔸
این را بدان سرگئی که خدای همه ی ما یکی است و خداوند چون ما ، بندگانش را بر اساس ادیانشان طبقه بندی نمی کند.
شاقول خدا بر روی اعمال ما می ایستد نه روی دینمان."
🔸🔹
سرگئی گفت:" من اما پدر، دوستان مسلمان زیادی دارم، آن قدر که شما را شیفته ی علی می بینم، آنها را ندیده ام.
چگونه است مردی چون شما که از کودکی در خدمت کلیسا بوده، از علی چنین یاد می کند و شیفته ی علی می شود، اما مسلمانان اغلب چیزی از علی نمی دانند.؟"
🔷کشیش گفت:" ممکن است من تو را که پسرم هستی، نشناسم یا تو مرا که پدرت هستم نشناسی؛ همانگونه که بسیاری از مسیحیان هم مسیح را نمی شناسند .
به همین دلیل است که می گویم باید حصارها را بشکنی و به انسانیت بندگلن خدا ، بیش از آبشخور دینشان بها بدهی."
🔹🔸
سرگئی گفت:" پس فردا که به مسکو برگشتی، کنار تابلوی کلیسایت، تابلوی دیگری هم نصب کن و بنویس مسجد امام علی!"
🔶کشیش این کنایه ی سرگئی را به دل نگرفت و گفت:" اگر از امثال افرادی چون تو نمی ترسیدم؛ حتما این کار را می کردم."
🔴
ایرینا و یولا و آنوشا که آمدند، آنها ساکت شدند.
یولا سینی چای را روی میز عسلی گذاشت. آنوشا روی زانوهای کشیش نشست و سرش را به سینه ی او چسباند.
👧
🔸کشیش موهای او را نوازش کرد ، گونه اش را بوسید و گفت:" تابستان منتظر شما هستم که بیایید به مسکو.
می خواهم با آنوشا در میدانسرخ مسکو عکس بیندازم."
آنوشا به سرگئی نگاه کرد و گفت:" ما تابستان به مسکو می رویم پدر؟"
سرگئی گفت:" بله دخترم، چرا نرویم؟!
اما حالا باید بابابزرگ و مامان بزرگ را برسانیم به فرودگاه تا تابستان که نوبت ما هم برسد."
ادامه دارد...
🎚۱۷۵
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean