کتابخانهمدافعانحریمولایت
#قدّیس ✈️ فرودگاه مسکو ، در آن وقت شب، آن قدر شلوغ بود که هرکسی سعی می کرد ساک و چمدان هایش را برد
#قدّیس
🔷کشیش وقتی به خود آمد که ایرینا صدایش زد؛" حواست کجاست؟ فردا باید برویم فرودگاه. شاید کسی که چمدان را برده، بر گرداند."
🔹کشیش نگاهش به ایرینا بود و حواسش جای دیگر سیر می کرد. ایرینا هرچه نگاهش کرد ، حرفی از او نشنید.
در حالی که به طرف اتاق خواب می رفت گفت:" تا صبح همانجا بنشین ! به درک که چمدان گم شد!"
بعد در اتاق را محکم پشت سرش بست.
🔶🔸
کشیش چون شبحی ساکت و بی حرکت ، کنار چمدان نشسته بود ، با قامتی خمیده و سری فرو افتاده و چشم هایی فرو بسته.
خواب بود یا بیدار؟
مرده بود یا زنده؟
🔷🔹
وقتی صدایی شنید ، به خود آمد..
انگار کسی او را به نام می خواند:
"پدر ایوانف "!
وقتی برای بار دوم صدا را شنید، به سختی سرش را بلند کرد. چشم هایش را گشود.
◻️◽️◻️
مردی جوان با ردایی سفید و محاسنی بلند، مقابلش ایستاده بود. مرد؛ چشم هایی درشت و مردمکی سیاه داشت.
🔷کشیش لحظاتی خیره نگاهش کرد..غریبه نمی نمود..انگار بارها او را دیده بود..
جوان بقچه ای را که توی دستهایش بود بالا آورد.
🔹کشیش که چشمش به بقچه خورد، مثل برق گرفته ها از جا بلند شد. با دیدن بقچه ی کتاب قدیمی اش در دست جوان، گویی همه ی خستگی سفر و غم و اندوه گم شدن چمدان از او رخت بست.
فکر کرد این جوان کتابش را برایش آورده است..اما چرا بدون چمدان⁉️
خواست همین سوال را از او بپرسد ، حرفی بزند و حداقل تشکری کند که چنین کتاب باارزشی را به او بازگردانده است. اما هرچه کرد؛ صدایی از حلقومش بیرون نیامد.
لب هایش انگار به هم دوخته شده بود و زبانش چون تخته سنگی در دهانش سنگینی می کرد.
⬜️◻️◽️
صدای جوان ، نرم و سبک به گوش رسید...
ادامه دارد...
🎚۱۷۷
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
مقام لیله القدری حضرت فاطمه علیهاالسلام .pdf
1.89M
📗 #کتاب
#مقامليلةالقدريفاطمهعليهاالسلام
نویسنده؛ اصغر طاهرزاده
🔺کتابی جامع و مستند، پیرامون محتوای فایل هشتم از مجموعهی #مقامعرشیحضرتزهرا سلاماللهعلیها
4_552623838429449594.pdf
7.12M
📚عنوان : #کلبهی_احزان
✍نویسنده : شیخ عباس قمی
📝مترجم : محمدباقر محبوب القلوب
📖موضوع : اهل بیت
📄تعداد صفحات : ۳۸۱ صفحه
📆به مناسبت شهادت مظلومانهیحضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها )
#اهل_بیت
#کلبه_احزان
🏴📓
@ketabkhanehmodafean