9.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر فرزندتون در برقراری ارتباط اجتماعی مشکل داره یا به خاطر زبون تندو تیز
یا بیملاحظگی در رفتار 🤦🏻
نمی تونه دوستی عمیق برقرار کنه، این مجموعه رو شدیدا پیشنهاد می کنم👌👌
📚
@ketabkhanehmodafean
🌺بسم رب الشهدا والصدیقین 🌺
🌻زندگینامه #شهیدمنوچهرمدق
قسمت نوزدهم : تنها درخانه
🌹شهر خلوت بود.خود دزفولی ها همه رفته بودند.یک ماهی می شدکه منوچهر نیامده بود.باعلی توی اتاق پذیرایی بودیم که ازحیاط صدایی آمد.ازپشت پرده دیدم سه چهارتا مرد توی حیاطند!!
ازبالا هم صدای پا می آمد. علی را بردم توی اتاقش در را رویش قفل کردم .تلفن زدم به یکی ازدوستان منوچهرو جریان راگفتم .....
🌹یک اسلحه توی خانه نگه می داشتم .برش داشتم آمدم بروم اتاق پذیرایی که من رادیدند.
گفتند " ا حاج خانم خونه اید !!؟؟ "در را باز کنید...
گفتم ببخشید شما کی هستید !!؟؟
یکیشان گفت من صاحب خانه ام ....
گفتم صاحب خانه باش به چه حقی آمده ای این جا!!؟؟
گفت دیدم کسی خانه نیست آمدم سری بزنم .....
می خواست بیاید تو...داشت شیشه را می شکست ....اسلحه راگرفتم طرفش .....گفتم اگریکی پا بگذارد تو می زنم !!
🌹خیلی زود دوتا تویوتا ازبچه های لشکر آمدند.هرپنج تاشان راگرفتند وبردند.به منوچهر خبررسیده بود.وقتی فهمیده بود آن ها آمده اند توی خانه قبل ازاینکه بیاید رفته بود یکی زده بود توی گوش صاحب خانه ......گفته بود"ماشهر و زندگی وهمه چیزمان راگذاشته ایم ،زن وبچه هامان را آورده ایم این جا ،آن وقت تو که خانواده ت رابرده ای جای امن ،این جوری ازما پذیرایی می کنی؟
🌹شام می خوردیم که زنگ زد.اف اف رابرداشتم گفتم کیه ؟گفت بازکنید لطفا.
پرسیدم شما؟
گفت شما؟
سربه سرم می گذاشت .یک سطل آب کردم ،رفتم بالای پله ها.گفتم کیه ؟؟ تاسرش رابالا گرفت بگوید "منم" آب ریختم روی سرش ودو به دو آمدم پایین .خیس آب شده بود. گفتم برو همان جا که یک ماه بودی.
گفت در را باز کن .جان علی .جان من .
🌹از خدایم بودببینمش .در راباز کردم وآمد تو.سرش رابا حوله خشک کردم.برایش تعریف کردم که تورفتی دو سه روز بعد آقای موسوی وخانمش رفتند واین اتفاق افتاد.دیگر ترسیده بود.هردو سه روز می آمد.اگر نمی توانست بیاید ،زنگ می زد.
#ادامه_دارد
📚
@ketabkhanehmodafean
1_9556545198.mp3
3.72M
حاج میثم مطیعی
مولودی #مبعث حضرت رسول اکرم(صلواتاللهعلیه)💚
💚تاج نبوته که رو سر پیغمبره💚
📚
@ketabkhanehmodafean