eitaa logo
کتابخانه‌مدافعان‌حریم‌ولایت
1.4هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.8هزار ویدیو
1.8هزار فایل
آیدی مدیر کانال @Mohamadjalili1 ادمین پاسخگو @Mesbaholhodaaa 👈 انتشار مطالب و فایل ها با ذکر آیدی کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
حکایت پادشاه جهود دیگر ابیات ۷۴۴ تا ۷۵۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ادامه حکایت ابیات ۷۶۰ تا ۷۷۴
ادامه‌دار است 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌐 مجموعه پهلوی به روایت اسناد خارجی 🛑 قسمت پانزدهم وضعیت اسف بار بهداشت و درمان در دوران پهلوی به روایت کاتوزیان 📚 @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺بسم رب الشهدا والصدیقین 🌺 🌻زندگینامه قسمت چهل و هشتم: آخرین ضیافت 🌹چهل شب با هم عاشورا خواندیم...گاهی می رفتیم بالای پشت بام می خواندیم....دراز می کشید و سرش را می گذاشت روی پاهام و من صد لعن و صد سلام را می گفتم..... 🌹انگشتانم را می بوسید و تشکر می کرد....همه ی حواسم به منوچهر بود.نمی توانستم خودم را ببینم و خدا را.....همه را واسطه می کردم که او بیشتر بماند.او توی دنیای خودش بود و من توی این دنیا با منوچهر.برایم مثل روز روشن بود که منوچهر دم از رفتن می زند، همین موقع ها است...... 🌹کناره گیر شده بود. منتظر ویزا بودیم.دلش می خواست قبل از رفتن ، دوستانش را ببیند و خداحافظی کند.گفتم معلوم نیست کی می رویم.... گفت فکر نمی کنم ماه شعبان به آخر برسد.!!!!! هر چه هست توی همین ماه است...... 🌹بچه های لجستیک و ذوالفقار و نیروی زمینی را دعوت کردیم.زیارت عاشورا خواندند و نوحه خوانی کردند. بعد از دعا ، همه دور منوچهر جمع شدند. منوچهر هی می بوسیدشان . نمی توانستند خداحافظی کنند.می رفتند ، دوباره بر می گشتند، دورش را می گرفتند. 🌹گفت با عجله کفش نپوشید....صندلی آوردم. همین که خواست بنشیند ،حاج آقا محرابیان سرش را گرفت و چند با بوسید.بچه ها برگشتند.گفتند "بالاخره سر خانم مدق هوو آمد." گفتم خدا وکیلی منوچهر من را بیش تر دوست داری یا حاج آقا محرابیان و دوستانت را؟؟ گفت همه تان را به یک اندازه دوست دارم. 🌹سه بار پرسیدم و همین را گفت .نسبت به بچه های جنگ این طور بود.هیچ وقت نمی دیدم از ته دل بخندد، مگر وقتی آن ها را می دید.با تمام وجود بوشان می کرد و می بوسیدشان.تا وقتی از در رفتند بیرون توی راه رو ماند که ببیندشان.... 🌹روزهای آخر منوچهر بیش تر حرف می زد ومن گوش می دادم....می گفت " همه ی زندگیم مثل پرده ی سینما جلوی چشمم آمده" گوشه ی آشپزخانه تک مبلی گذاشته بودم...می نشست آن جا . من کار می کردم و او حرف می زد.....خاطراتش را از چهارسالگی تعریف می کرد. 📚 @ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ghazavat 11.mp3
7.71M
📚 🔊 «هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید» 🏷 کتاب | امام علی (ع) - غزوات پیامبر(ص) ⬅️ دوران هجرت برای پیامبر (ص) و یارانش خالی از حادثه نبود. کفّار قریش مدام در کار مکر و حیله بودند تا نه تنها پیامبر را از رسالت نبوی اش باز دارند، حتی وجود مبارک آن حضرت را نیز حذف کنند. این چنین بود که بین آنان و پیامبر جنگ هایی در گرفت... جنگ «اُحُد» یکی از آن جنگ ها بود که حضرت علی (ع) با پرچم‌دار قریش نبردی قهرمانانه انجام داد اما... 📚 @ketabkhanehmodafean