نامه_های_بلوغ.pdf
1.11M
📚کتاب: #نامه_های_بلوغ
✍نویسنده: استاد علی صفایی حائری
📚
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
🏩 برای سونوگرافی باید به بیمارستان شهیدرجایی میرفتیم ؛ از پرستارها کسی همراه ما نیامد . من و حمید سو
آن شب تا صبح کارش شده بود کنار تخت من نماز بخواند ، پلک روی هم نگذاشت ، فکرکنم یک دور مفاتیح را تمام کرد .
پرستار بخش وقتی دید حمید کنارتخت من مشغول نماز شده است ، گفت:" نمازخونه هست ، اگر می خواهید نماز بخونید میتونید برید اونجا"
ولی حمید قبول نکرد گفت:" میخام اینجا باشم".
رفتار حمید برای پرستارها هم غیرمعمول بود ، فکر می کردند ما چندسال است ازدواج کرده ایم، وقتی گفتم ما فقط دوماه است عقد کرده ایم ، از تعجب میخواستند شاخ دربیاورند
یکی از پرستارها به من گفت: شما دیگه شور عاشقی رو درآوردین ، همسر من بود ساعت یک دراز به دراز می افتاد و می خوابید.
🗓 آن شب ۸آذر ۱۳۹۱ حمید اصلا نخوابید ، درست مثل ماجرایی که ۳سال بعد اتفاق افتاد! درست۸آذر ..ولی این بار من تا صبح بالای سر حمید نخوابیدم...
این وسط ها چندمرتبه ای از خواب پریدم، یکبار که از خواب بلند شدم دیدم رفقای حمید زنگ زده اند ، همیشه مقید بود هیئت برود
آن شب نرفته بود ، رفقایش خیلی نگران شده بودند. گوشی حمید هم آنتن نداده بود..
از نگرانی کل کلانتری ها و بیمارستان ها را سرزده بودند ، سابقه نداشت جلسات هیئت را ترک کند ، سرش می رفت هیئت رفتنش سرجایش بود ،
رفقایش از ترسشان با خانواده حمید تماس نگرفته بودند ، پیش خودم گفتم با این خبرندادن حتما حمید یک جشن پتوی مفصل افتاده است!...
✍ادامه دارد..
🌷۸۱
#یادت_باشد
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹تیزر معرفی کتاب #تنها_علاج
در برنامه "هفتاد و سومین نفر" از شبکه اول سیما
از آثار حجت الاسلام #علوی
پیشنهاد مطالعه #محرم
📚
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
📚نام کتاب: پرواز شماره ۲۲
( خاطرات خلبان عراقی)
🖋نویسنده: عصام عبدالوهاب الزبیدی
📑انتشارات: سوره مهر
📓تعداد صفحات: ۸۴
📖توضیحات:
این کتاب خاطرات خلبان عراقی ، عصام عبدالوهاب الزبیدی ، از دوران کودکی تا هنگام فرودآمدن با چتر نجات در دزفول است.
وی در خانواده ای مذهبی در بغداد به دنیا آمد و پس از درگذشت پدر، که مقارن شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بود، به عنوان سرپرست یک خانواده دوازده نفره مجبور به کار شد.
پس از پایان تحصیلات ، به علت مشکلات مالی ، وارد دانشکده نیروی هوایی شد.
پس از موفقیت در خلبانی، ازدواج کرد و سعی کرد از جنگ دور باشد، با وجود این مأموریت هایی به وی داده شد.
این خلبان در اولین مأموریت، که بمباران اردوگاه های نظامی ایران در حاج عمران بود، بمب ها را دورتر از مرکز انداخت.
وی در بمباران فاو، مهران و جزایر مجنون شرکت داشت که در هر سه مورد بمب ها را دورتر از هدف انداخت.
در بمباران سکوی پرتاب موشک هاواک موسوم به خ ـ ۲۸ نیز سه بار بمب ها را بی هدف رها کرد و در آخرین مأموریت خود که پشتیبانی از هواپیماهای بمب افکن بود، به علت اتمام ذخیره بنزین مجبور شد که از چتر نجات استفاده کند ...
مقام معظم رهبری، در تاریخ ۲۷ خرداد ۱۳۷۱ آن را مطالعه کردند و در تقریظی بر آن نوشتند:
«این کتاب از جهت ارائه اطلاعاتی درباره نیوری هوایی عراق و برخی مسائل جنبی خالی از فایده نیست.»
معظم له در همان تقریظ آورده اند:
«اشتباه گرفتن دزفول به جای العماره نقطه شیرین و جالب داستان است.»
#دفاع_مقدس
📗📘📙
🆔️ @ketabkhanehmodafean