301bc23b98ad81e3925b17b130bec2deac236a40.amr
1.01M
#استاد_عباسی_ولدی
#کتاب_من_دیگر_ما
📚جلد سوم
⬆قسمت 27
👶هنر آزاد گذاشتن کودک:
😊نمونه هایی از هنر آزادی:
✨۱.بازی با مهر
✅راهکارها:
👈الف:نماز با دو مهر
👈ب:استفاده از مهر سنگی
👈ج:تهیه جانماز و مهر برای کودک
✨۲.آب بازی:
✅راهکارها:
👈الف:استفاده از سفره های پلاستیکی طرح دار
👈ب:توجه به مکان آب بازی
👈ج:توجه به زمان آب بازی
👈د:مدیریت تمایل کودک به آب بازی
👈ه:پرهیز از وسایل سرمایشی در هنگام آب بازی و بعد از آن.
🌹بسم الله...
📢دانلود و گوش کنید...😊
📗🎧
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
حمید ترم های آخر رشته ی حسابداری مالی بود.. درس های هم را تقریبا حفظ بودیم.. حمید به کتابها و درس ها
سر کوچه که رسیدیم حمید دست کرد توی جیب تا کرایه بدهد..راننده گفت:" آ...سید ! مشخصه شما و حاج خانم حسابی اهل روضه هستین..کرایه نمیخواد بدین..فقط ما رو دعا کنین".
🍀
حتی توقف نکرد که ما حرفی بزنیم..بعدهم گازش را گرفت و رفت..
من و حمید نشستیم کنار جدول نیم ساعتی خندیدیم..نمی توانستیم جلوی خنده ی خودمان را بگیریم..
🌹حمید به شوخی می گفت" عه..حاج خانوم کمتر گریه کن!".
تا این را می گفت؛ یاد حرف راننده می افتادیم و می زدیم زیر خنده..
رفتار و ظاهر حمید طوری بود که خیلی ها مثل این راننده فکر می کردند طلبه است یا سید..
✳️
البته حمید همیشه به من می گفت:" من سیدم...چون از طرف مادربزرگ پدری نسب حمید به سادات می رسید..
🎊🎉🎊🎉
سه چهار ماه آخر سال۹۳ برادرزاده های حمید یکی یکی به دنیا آمدند..
🎈کوثر دختر حسن آقا برادر بزرگتر حمید ۸آذر
🎈نرگس دختر سعیدآقا برادر دوقلوی حمید ۲۲آذر
🎈محمدرضا پسرحسین آقا هم ۷اسفند به دنیا آمدند..
🌱
وقتی دورهم جمع می شدیم، صدای بچه ها قطع نمی شد...حال و هوای جالبی بود..تا یکی ساکت می شد، آن یکی شروع می کرد به گریه کردن..
☘ حمید تا آن موقع حرفی از بچه دارشدن نمی زد..اما با بدنیا آمدن این برادرزاده ها خیلی علاقمند شده بود که ما هم بچه دار شویم
🌸
این شوق حمید به بچه دارشدن من را خیلی امیدوار می کرد
حس می کردم زندگی ما شبیه یک نهال نوپاست که می خواهد شاخ و برگ بدهد
وما سال های سال در کنارهم زندگی خواهیم کرد...
✍ادامه دارد...
🌷۱۸۱
#یادت_باشد
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
روز ولادت کسیه که نامش
گره خورده با غم!!
و روز شادی دلش
روزیه که تو بیای و انتقام حسینشُ بگیری ...
روز شادی اهل بیت (سلام الله علیهم)
بالاخره میاد
دنیا اینجوری نمیمونه ...
خدا تنها ب خاطر
زینب (سلام الله علیه)
هم که شده
تو را بر میگرداند ...
🌹🌼خجسته میلاد دختر علی و زهرا حضرت زینب کبری (سلام الله علیهم) مبارک باد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت
•┈••🌿💖✾💖🌿••┈•
188.pdf
240.9K
#معرفی_کتاب
#نگاهی_به_مقام_حضرت_زینب سلام الله علیها
📚
@ketabkhanehmodafean
6.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#انیمیشن کتاب #پایی_که_جا_ماند اثرجانباز وآزاده سید ناصرحسینی پور
قسمت ۱۹
📚
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
سر کوچه که رسیدیم حمید دست کرد توی جیب تا کرایه بدهد..راننده گفت:" آ...سید ! مشخصه شما و حاج خانم حس
یک روز بعداز تولد نرگس، حمید برای یک ماموریت ۱۵روز سمت لوشان رفت..معمولا از ماموریت هایش زیاد نمی پرسیدم..مگر اطلاعات کلی که چندتا سوال می پرسیدم تا اوضاع چندروزی که ماموریت بود دستم بیاید..
شده با خنده و شوخی از حمید اطلاعات جمع می کردم..قلقلکی بود بی اندازه!!
گفتم:حمید تو دست داعش بیفتی کافیه بفهمن قلقلکی هستی ، همه چی رو دقیقه ی اول لو میدی!
🍃
البته حمید هم زرنگی کرد..وقتی با قلقلک کردن از او پرسیدم فرمانده سپاه کیه؟ گفت:" تقی مرادی"
گفتم:فرمانده اطلاعات کیه؟ گفت": تقی مرادی".. هرسوالی می پرسیدم اسم پدرم را میگفت..
باخنده گفتم: دست پدرم دردنکنه با این داماد گرفتنش..تو باید اسم پدرزنت رو آخرین نفر لو بدی نه اولین نفر!
🌹حمید هم خندید و گفت:" تا صبح قلقلک بدی من همین اسم رو بلدم".
بعضی اوقات هم خودش از آموزش هایی که دیده یا نکاتی که در آن ماموریت یادگرفته بود، صحبت می کرد..
دوره لوشان بهشان گفته بودند:
" اگر گاوی را دیدید که به سمتی میره بدونین اونجا جیز مشکوکیه
🐄
چون گاو ذاتاً حیوان کنجکاویه و هرطرف حرکت میکنه اون سمت لابد چیز خاصیه..برعکس گاو، گوسفندها هستن..
🐑
هروقت گوسفند از جایی دور بشه، باید به اونجا شک کرد..چون گوسفند ذاتاً حیوون ترسوییه و با کوچکترین صدایی که بشنوه یا چیزی که ببینه از اونجا دور میشه"....
✍ادامه دارد...
🌷۱۸۲
#یادت_باشد
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean