کلیله و دمنه.pdf
حجم:
7.12M
روزی روزگاری در گوشه ای از شهر بازرگان فقیری زندگی می کرد.
بازرگان قصه ما روزی قصد سفر کرد تا بتواند شرایط زندگی اش را تغییردهد
اما چون تنها سرمایه اش در زندگی 100 من آهن بود قرار شد تا آهن ها را پیش دوستش به امانت بگذارد و با خیال راحت به سفر برود.
اما پس از اینکه بازرگان از شهر خارج شد دوستش تمام آهن ها را فروخت و پولش را برای خود نگه داشت و....
📕 کتاب : #کلیله_و_دمنه
✍ اثر : #ابولمعانی_نصرالله_منشی
📔
@ketabkhanehmodafean