کتابخانهمدافعانحریمولایت
ادامه دارد
🦋عرض ادب و ارادت ما رو پذیرا باشید
بخشهای پایانی از کتاب صوتی #کاروان_حسینی بارگذاری می شود🦋
کتاب صوتی کاروان حسینی 9.mp3
2.51M
کتاب صوتی #کاروان_حسینی
قسمت 9⃣
➖➖➖📚🏴➖➖➖
@ketabkhanehmodafean
کتاب صوتی کاروان حسینی 10.mp3
3.42M
کتاب صوتی #کاروان_حسینی
قسمت 🔟
➖➖➖📚🏴➖➖➖
@ketabkhanehmodafean
کتاب صوتی کاروان حسینی 11.mp3
4.85M
کتاب صوتی #کاروان_حسینی
قسمت1⃣1⃣
➖➖➖📚🏴➖➖➖
@ketabkhanehmodafean
1_447311485.mp3
2.8M
کتاب صوتی #کاروان_حسینی
قسمت2⃣1⃣
پایان
➖➖➖📚🏴➖➖➖
@ketabkhanehmodafean
#کتابخوانی
💢نگارش زندگینامه شهید مدافع سلامت؛ پرستار" محمد شکری"
🔹زندگینامه پرستار" محمد شکری"؛ شهید مدافع سلامت در بیمارستان ثامن الائمه(علیه السلام)ناجا ؛ به قلم "فریبا طالبی مقدم" همسر ایشان به نگارش درآمد.
🏴📚
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
#قدّیس 🔶🔸🔶 بازگشت اندوهناک بود. چشم ها فرو افتاده ، تن ها خسته و رنجور و رنگ رخسارها پریده و دل ها
#قدّیس
♻️
...ابوموسی لحظه ای فکر کرد و گفت:" موافقم. این بهتر است که شخص ثالثی خلیفه شود. شاید که قائله ها ختم گردد."
عمروعاص گفت:" من حکم به عزل معاویه می دهم و تو نیز حکم به عزل علی بده."
ابوموسی گفت:" بسم الله. حکم کن تا بشنوند."
عمروعاص گفت:" نه ابوموسی، تو بزرگتری و از اصحاب رسول الله هستی. حق تقدم با توست."
💢⭕️💢
ابوموسی رو به جمعیت حاضر کرد و گفت:" من و عمروعاص بر مطلبی اتفاق نظر داریم و امیدواریم صلاح و رستگاری مسلمین در آن باشد.."
اما قبا از آنکه حکم صادر کند؛ ابن عباس خود را به او رساند و هشدار داد و گفت:" بهتر است اول عمروعاص سخن بگوید و معاویه را عزل کند. زیرا بعید نیست او خلاف توافق، مطلبی را بیان کند."
ولی
ابوموسی به هشدارهای ابن عباس توجه ای نکرد و گفت:" رها کن ابن عباس! ما هردو در مسئله ی خلافت اتفاق نظر داریم. "
سپس برخاست و گفت:" ما وضع امت اسلام را مطالعه کردیم و برای وضع اختلافات و بازگشت به وحدت و آرامش؛ بهتر از این ندیدیم که علی و معاویه را از خلافت خلع کنیم.
بر این اساس ، من علی و معاویه را از خلافت عزل کردم."
⭕️💢⭕️
سخنانش که به پایان رسید نشست.
سپس عمروعاص برخاست و گفت:" ای مردم! سخنان ابوموسی اشعری را شنیدید؛
او امام خود را عزل کرد و من نیز در این مورد با او هم عقیده هستم و علی را از خلافت عزل می کنم و به جای او معاویه را به خلافت می رسانم."
♨️♨️♨️
همهمه در بین جمع افتاد. ابوموسی با عصبانیت جلو رفت. یقه ی عمروعاص را گرفت و گفت:" ای مرد خبیث! ما توافق کردیم و تو آن را شکستی! توافق ما این نبود."
عمروعاص پوزخندی زد و گفت:" نمی توانی راءی خود را پس بگیری ابوموسی. "
ابوموسی که از خشم سرخ شده بود، گفت:" حال تو هم چون حال سگی است که اگر بر او حمله کنند، دهانش را باز می کند و زبان خود را بیرون می آورد و اگر رهایش کنند، پارس می کند."
📛عمروعاص گفت:" وضع تو نیز مانند الاغی است که کتاب هایی بر پشت او باشد."
🛑💢🛑
در آن هنگام ، نظم جلسه به هم ریخت..من که نزدیک عمروعاص بودم، برخاستم و تازیانه ای به سر او زدم.
عبدالله فرزند عمروعاص تازیانه را به زور از دست من گرفت و مختصری درگیری بین ما و آنها پیش آمد. "
ادامه دارد...
🎚۷۲
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean