Part03_خیاط شهر ما.mp3
5.05M
داستانهایی از زندگی عارف سالک
" #شیخ_رجبعلی_خیاط "
قسمت 3⃣
🎧📒
@ketabkhanehmodafean
Part04_خیاط شهر ما.mp3
5.11M
داستانهایی از زندگی عارف سالک
" #شیخ_رجبعلی_خیاط "
قسمت 4⃣ پایان
🎧📒
@ketabkhanehmodafean
7.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
• Γ📕.👣.❗️°`
#کلیپ_معرفی_کتاب
به خبری که هم اکنون به دست ما رسیده توجه کنید📣📣📣
-اپلیکیشن
- بینظیر
- پرهیجان
- و باطعمِ #گاندو 💥‼️😎
رسیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
⇦⇦⇦⇦[ سیاهصورت ]⇨⇨⇨⇨
•
.
°•|✍ به قلم نرجس شڪوریان فرد
📚
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
📚 #زنان_عنکبوتی ❤️ #قسمت_چهل_ششم با فاصله ی نیم ساعت آخرین تصویر از شهاب رسید و ارتباط قطع شد.
📚 #زنان_عنکبوتی
❤️ #قسمت_چهل_هفتم
هر بار که حرف می زد سرفه اش بیشتر می شد. محدثه چشم ریز کرد و نگاه کرد به شهاب. شهاب زیر نگاه محدثه قیافه اش از حق به جانب تا بی خیال و بعد هم پشیمان و آخرش ملتمس تغییر کرد و صدای سرفه اش در خانه پیچید. محدثه پتوی و متکایی آورد و کنار اسباب بازی بچه ها انداخت. هرچه اصرار کرده بود شهاب استراحت نکرده و تنها کنی اش و دو لیوان جوشانده خورده بود و یک حمام داغ. حالا آن از آن جا تکان نمی خورد.
سر روی متکا گذاشت و پتو دور خودش پیچید محدثه قاشق عسل را مقابل لبش گرفت. عسل که خورد سرفه هایش آرام گرفت و دوباره لب زد:
_ به جان عزیزت که خودمم، شرایط زندگی سخته و الا که شما در جریانی مردا همه زندگیشون خانومشونه!
محدثه چشم بر هم گذاشت و گفت:
_ خیالت راحت اگر غیر از این بود که من اینجا نبودم. اونم بعد از چند روز چند روز نبودنای شما!
تب باعث می شد که شهاب چشمانش را نتواند باز نگه دارد. محدثه دستمالی نم دار آورد و داد دست بچه ها تا لا دستان کوچکشان محبت های بابا را جبران کنند.
آن وسط شهاب دعوای دو تا پسرش را کم داشت و دختر شیرین زبانش را که گفت:
_ بابا! خوب شد تب کردی اومدی پیشمون؟
شهاب چشم گرد کرد و رو به محدثه گفت:
_ من نیستم تو خونه به اینا چی یاد میدی بانو جان!
محدثه لب گزید و رو به بچه ها چشم غره رفت. خیلی شب ها و روز ها می شد که بی حضور شهاب می گذشت و او مجبور بود با ترفند های متفاوت فضای خانه بی بابا را پر از نشاط نگه دارد. خیلی وقتها قید دل خودش را می زد و می گذاشت بودن های شهاب با تمنا بچه ها پر شود و خودش بنشیند و به این صفایی که در خانه افتاده است لبخند بزند. کمی آبمیوه گرفت و آمد کنار بچه ها:
_ هرکی بابا رو دوست داره یه خورده ساکت باشه تا حالا بابا خوب بشه.
شهاب را صدا زد تا لب های خشکش کمی از تب خالی شود. شهاب مو های فرفری دخترش را بوسید و آرام به بچه ها گفت:
_ هرکی بره تو اتاق و تا بابا نگفته نیاد بیرون بستنی جایزه داره!
حرف از دهانش خارج نشده بود که سه تایی دویدند. شهاب خنده اش را رها کرد تا فضای خانه را پر کند و گفت:
_ در جا آدم را می فروشند. تا حالا رو سر و کولم بودند، به وعده ای تنها گذاشتند، عبرت بگیر که تنها من برای تو خواهم ماند و نه این سه فرزند. پس من را این گونه چون مجرمان منگر که نگاهت جان گداز است و تلخ فرود!
محدثه خنده اش را با تکان سر همراه کرد:
_ یعنی شهاب مهدورالدمی! حیف حیف که حالت خوب نیست. ده ساله قراره منو ببری کلیه جنگلی بازم حق به جانبی!
_ کلبه فدات!
محدثه مردش را می شناخت. فراز و فرود های محبتش را هم بلد بود. اگر اوضاع کار گذاشته بود و مالی، دنیا را برایش مهیا می کرد. ادامه نداد بحث را و گفت:
_ اصل کارت را با زبون خوش بگو و الا مجبور می شم التماست کنم.
شهاب چشمان پر از تبش را دوخت به محدثه و گفت:
_ هر چیه از گور این کلبه بلند شد. از اول هم باید با تو رو راست بود. ببین من نیاز به یه خانم دارم با این مشخصات: دل و جرئت: صدا! رو و زبان:صد. آشناییت با مد:پنجاه. خیاطی:مسلط. آشنایی با برند ها :صد. وقت بیکاری: دو هفته تا یک ماه.
با هر کلمه شهاب چشمان محدثه هم گشادتر می شد:
_ نگو که تکواندو کار و چاقوکشم باشه!
ادامه دارد
┄┅┅✿💐🍃💕🌹🌸✿┅┅┄
@ketabkhanehmodafean
✍🏻 یادداشت آیتالله امام خامنهای درباره #مناجات_شعبانیه
بسمالله الرحمنالرحیم
🔹دعا، وسیلهی مؤمن و ملجأ مضطر و رابطهی انسان ضعیف و جاهل با منبع فیاض علم و قدرت است،
و بشر بیرابطهی روحی با خدا و بدون عرض نیاز به غنی بالذات، در عرصهی زندگی سرگشته و درمانده و هدر رفته است؛
«قل ما یعبؤا بکم ربیّ لولا دعاؤکم».
۱۳۶۹/۱۰/۱
🔹دعا، وسیلهی مؤمن و ملجأ مضطر و رابطهی انسان ضعیف و جاهل با منبع فیاض علم و قدرت است، و بشر بیرابطهی روحی با خدا و بدون عرض نیاز به غنی بالذات، در عرصهی زندگی سرگشته و درمانده و هدر رفته است؛ «قل ما یعبؤا بکم ربیّ لولا دعاؤکم».
۱۳۶۹/۱۰/۱
🔹بهترین دعا آن است که از سرمعرفتی عاشقانه به خدا و بصیرتی عارفانه به نیازهای انسان انشا شده باشد، و این را فقط در مکتب پیامبر خدا (صلّیاللَّهعلیه والهوسلّم) و اهلبیت طاهرین او - که اوعیهی علم پیامبر(ص) و وراث حکمت و معرفت اویند - میتوان جست. ما بحمداللَّه ذخیرهیی بیپایان از ادعیهی مأثورهی از اهلبیت (علیهمالسّلام) داریم که انس با آن، صفا و معرفت و کمال و محبت میبخشد و بشر را از آلایشها پاکیزه میسازد.
#کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت
✍ روزهای آخر شعبان، شبیه روزهای قبل از سفر است؛
سفری سی روزه؛ که فقط او باشد و تو و...
دیگر هیچ!
این روزهای آخر ؛ پُر است از دلشوره... !
که واپسین نفسهای شعبان، با سِلم و سلام، تمام دلواپسیهایت را پاک میکند و ...
بدرقهات میکند؛
برای سفــــری به مقصد بهشت 💫.
سفر بخیر !
📚
@ketabkhanehmodafean