کتابخانهمدافعانحریمولایت
#قدّیس ✨...در زندگی نهایت تلاش و کوشش را داشته باش، اما در فکر ذخیره سازی برای خود و دیگران نباش..
#قدّیس
" ..✨پسرم! بدان که روزی دو قسم است؛ یکی آن که تو آن را می جویی و دیگری آنکه او تو را می جوید و اگر تو به سوی آن نروی، خود به سوی تو خواهد آمد...
چه زشت است فروتنی به هنگام نیاز و ستمکاری به هنگام بی نیازی! همانا سهم تو از دنیا آن اندازه خواهد بود که با آن سرای آخرت را اصلاح کنی..
💠
از کسانی مباش که اندرز سودشان ندهد؛ زیرا عاقل با اندرز ؛ و آداب پند گیرد و حیوانات با زدن.
غم و اندوه را با نیروی صبر، از خود دور ساز...دوست آنست که در همه حال آیین دوستی را رعایت کند..
هواپرستی همانند کوری است که دوستی ندارد..کسی که از حق تجاوز کند، زندگی بر او تنگ می گردد و هرکس قدر و منزلت خویش بداند، حرمتش باقی است.
💠
پسرم! زندگی چنان نیست که هر عیبی در آن آشکار و هر فرصتی دست یافتنی باشد...چه بسا که بینا به خطا می رود و کور به مقصد می رسد.
بدی ها را به تاءخیر انداز؛ زیرا هروقت که بخواهی می توانی آنها را انجام دهی.
بریدن با جاهل ، پیوستن به عاقل است..
💠
کسی که از نیرنگ بازی روزگار ایمن باشد، به او خیانت خواهد کرد و کسی که روزگار فانی را بزرگ بشمارد، او را خوار خواهد نمود."
💠🔅💠🔅💠
🔶کشیش کتاب را بست و عینکش را برداشت و به سرگئی نگاه کرد و گفت:" خوب! چطور بود؟"
سرگئی گفت:" خوب بود ؛ شبیه کلام پیامبران که شما در کلیسا موعظه می کنید."
🔸کشیش با سر حرف او را تایید کردو گفت:" بله، کاملا" درست است؛ با این تفاوت که علی پیامبر نیست، اما تربیت شده ی دامن پیامبر اسلام است.
البته موعظه های علی نکاتی دارد که گاهی سخنان انبیای الهی را با دقت نظر بیشتری منعکس می کند..
من عقیده دارم که باید حرف های کسانی چون علی را به محراب کلیسا ببریم و به گوش مردم برسانیم."
🔶🔸🔸
سرگئی پرسید:" با تعصبات عقیدتی و مذهبی چه می کنید پدر؟ توی کلیسا که نمی شود اسم علی را آورد و موعظه هایش را خواند!"
🔸کشیش گفت:" می شود اسم علی را نیاورد این سخنان به گوش مردم برسد و تاثیر خودش را بگذارد."
سرگئی از جا بلند شد و گفت:" بهتراست فردا من هم با شما به کلیسا بیایم. میخواهم دوستان قدیمتان را ببینم و موعظه های جدیدتان را بشنوم."
🔶کشیش از جا برخاست و گفت:" حتما بیا! قرار است موعظه ای کنم که مردم از گناه فاصله بگیرند و قلب هایشان به نور حقایق و زندگی روشن شود."
🍲🍝
سرگئی لبخندی زد و گفت:" خیلی هم امیدوار نباش چنین اتفاقاتی بیقتد پدر؛ قلب هایی که از جنس سنگ باشند ، با سالها بارش باران هم نرم نمی شود...
حالا برویم که فکر کنم شام آماده باشد."
ادامه دارد...
🎚۱۱۹
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean
✨مَرحَباً بِكَ يا أبَا القاسِمِ! أنتَ وَلِيُّنا حَقّاً ✨
عظمتِ نام عبدالعظیم علیه السلام در هجرت از خویش و جهاد در تمامِ عرصه ها بود...
شبیه شدنِ او به ولی الله، در سبک زندگی؛
اوتادی از او میسازد که سرایش را الی الابد پایگاهِ یارانِ آخر الزمان می کند!
همان رازِ نهان که سینه اش را می شکافت... نزدیک است که شب را بشکند💫!
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹
مائیم وعشق روی تو یاسیدالکریم
آریم روبه سوی تو یاسیدالکریم
نورولا اگرکه بتابد به جان ما
باشدزنور روی تویاسیدالکریم
هرلحظه ای همای بلندآشیان دل
جان پرکشدبسویتو یاسیدالکریم
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹
#سید_الکریم
#چهارمربیعالثانی
#ولادت_حضرت_عبدالعظیمحسنی
#عیدکممبروک
#کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت
@ketabkhanehmodafean
69.pdf
2.93M
#بنبست_نداریم
🔸حضرت آیتالله خامنهای چه طرحی را برای غلبه بر نقشهی دشمن پیش میبرند؟
«سرخط»، «مطالبه رهبری»، «بحث روز»، «کلیدواژههای مهم»، «موضوعات اصلی بیانات»، «جملات طلایی»، «یادآوری»، «برشمردنیها»، «نظام فکری»، «شخصیت»، «آیات و روایات» و «دعا» از جمله بخشهای «دیدارنگار» است.
📚
@ketabkhanehmodafean
🎓 #ڪــ🎒ــــلاس درس مهدویت
💠 شناخت امام مهدی"عج" از دوران #تولد تا #حکومت جهانی:
⬅️ #قسمت_شصت_و_چهارم
🌍زمینه های ظهور
🔹 ج): یاران
2⃣ عبادت و صلابت:
یاوران مهدی در عبادت از پیشوای خود الگو گرفته اند و روزها و شبها را با ذکر شیرین حق سپری میکنندامام صادق علیه السلام درباره آنها فرمودند🌙«شبها را با عبادت به صبح میرسانند و روزها را با روزه به پایان میبرند [1]و در سخنی دیگر فرمود: بر فراز اسب ها، خدا را تسبیح میگویند. » [2]
⬆️و همین ذکر خداست که از آنان مردانی آهنین ساخته است که هیچ چیز صلابت و استواری آنها را در هم نمی شکند.
🌀امام صادق علیه السلام فرمود:
👈«آنان مردانی هستند که گویا دل هایشان پارههای آهن است. » [3]
3⃣ جان نثاری و شهادت طلبی:
معرفت عمیق یاران، نسبت به امام مهدی، دلهای آنها را مملوّ از عشق به امام میکند بنابراین در میدان رزم او را چون نگینی در میان میگیرند و جان خود را سپر بلای او میکنند.
📥امام صادق علیه السلام فرمود:
👈« (یاران مهدی) در میدان رزم در اطراف او میچرخند و با جان خود از او محافظت میکنند. » [4]و نیز فرمود: «آنها آرزو میکنند که در راه خدا به شهادت برسند. » [5]
4⃣ شجاعت و دلیری:
یاران مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف مانند مولایشان افرادی شجاع و مردانی پولادین هستندامام علی علیه السلام در وصف آنها فرمود:«همه آنها شیرانی هستند که از بیشهها بیرون شده اند و اگر اراده کنند کوهها را از جا میکنند. » [6]
🔗ادامه_دارد...
✍...پی نوشت ها:
📂[1]. یوم الخلاص، ص ۲۲۴ ؛
📂[2]. بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۰۸ ؛
📂[3]. بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۰۸ ؛
📂[4]. بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۰۸ ؛
📂[5]. بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۰۸ ؛
📂[6]. یوم الخلاص، ص ۲۲۴ ؛
📚کتاب نگین آفرینش،جلد(1)..!
#شناخت_امام_مهدی"عج"
#کلاس_درس_مهدویت
─═इई🍃🌷🍃ईइ═─
کتابخانهمدافعانحریمولایت
#قدّیس " ..✨پسرم! بدان که روزی دو قسم است؛ یکی آن که تو آن را می جویی و دیگری آنکه او تو را می جو
#قدّیس
⛪️
کلیسای حضرت داوود ، کلیسای ارتدوکس کوچکی بود در شرق بیروت...دیوارهایش از سنگ مرمر سفید بود و حیاط کوچکی داشت که وسط آن حوضی بود با فواره ی آب که به صورت هلالی به میانه ی حوضی می پاشید..
⛲️
مناره ی کلیسا باریک و کوتاه بود و تنها دو متری از سقف گنبدی شکل کلیسا بلندتر بود..
🔸کشیش به همراه سرگئی وارد حیاط کلیسا شدند، در حالی که کشیش قبای مشکی و بلند کشیشی اش را پوشیده بود و زنجیر نقره ای و صلیب طلایی اش را به گردن آویخته بود .
🔶کشیش این صلیب قدیمی و گران قیمت را جز در مراسم خاص به گردن نمی آویخت؛ و آن روز برای کشیش یک روز خاص بود.
پس از سال ها آمده بود تا دوستان قدیمی اش را ببیند و متفاوت تر از همیشه برای آنان سخنرانی کند.
سرگئی کت و شلوار مشکی ، پیراهنی سفید و کراواتی قرمز با خطوط ریز مشکی به تن داشت و دوش به دوش پدر قدم برمی داشت..
🔸🔹🔸
پدر کارپیانس که جلوی در سالن چشم به انتظار ایستاده بود، به محض دیدن آنها به طرفشان آمد..
بعد از خوشامدگویی ، به سرگئی نگاه کرد و گفت:" هر بار که سرگئی را میبینم، زیباتر و خوش اندام تر شده است؛ درست مثل جوانی های جناب ایوانف! خدا حفظشان کند."
🔶کشیش خندید و دست بر شانه ی پدر کارپیانس گذاشت و گفت:" شما که نصف سن مرا هم ندارید کارپیانس!..چگونه جوانی های مرا دیدهاید؟"
پدر کارپیانس گفت:" خودتان را ندیدم، عکس هایتان را که دیده ام جناب ایوانف...حالا بفرمایید داخل که مردم منتظر شما هستند."
💒
داخل کلیسا گرم بود و با اینکه همه ی نیمکت ها پر از جمعیت بود، اما چنان سکوتی حاکم بود که وقتی قدم برمی داشتند صدای گام های آنها در سالن پیچید...
همه از جابلند شدند..همهمه ای فضای سالن را پر کرد.
پدر کارپیانس بازوی کشیش را گرفته بود و از راهروی بین نیمکت ها عبور داد؛ در حالیکه سرگئی پشت سرشان حرکت می کرد.
◻️◽️◻️
مردمی که سالها بود کشیش را ندیده بودند یا آنهایی که از حضور یک کشیش کهنسال روسی باخبر شده بودند، به گرمی از او استقبال می کردند.
🔷کشیش مثل یک کاردینال ، با تکان دادن سر و دست به آنها پاسخ می داد و گاهی هم با پیرمرد یا پیرزنهایی که می شناخت و سابقه ی دوستی با آنها داشت؛ احوالپرسی می کرد..
👥
کشیش و سرگئی در ردیف جلو نشستند ..پدر کارپیانس پشت تریبون که سمت چپ محراب زیر صلیب بزرگی قرار داشت، ایستاد و از حاضرین خواست که بنشینند .
🔹کشیش احساس کرد که از احترام و استقبال مردم خوشحال شده است و کمی همبه وجد آمده است.
هنوز شیرینی و هیجان استقبال را در دل داشت که به خود نهیب زد و فکرکرد که نباید اجازه بدهد غرور و تکبر او را به هیجان بیاورد..
✴️
مگر او کیست؟! مگر خادم و خدمتگزاری بیش در کلیسا نبوده و نیست؟
به یادش آمد که علی نه در برابر تشویق های دوستان و نه دشمنان و مخالفان و منتقدان، تغییری نمی کرد...
🌀
نه از تشویق ها به وجد می آمد و نه از توهین ها خشمگین می شد و می گفت:" چه بسا کسانی که با ستایش دیگران فریب خورده اند."
🔷کشیش می خواست شعف و شوق ناشی از استقبال چند لحظه پیش را از خود دور کند؛ تا جز.ء فریب خوردگان نباشد..
ادامه دارد..
🎚۱۲۰
#کپی_و_ارسال_بدون_لینک_جایز_نمیباشد
@ketabkhanehmodafean