#کلامکم_نور
💚نبی نور و رحمت،صلى الله عليه و آله :
غنيمت بدانيد هواى بهار را
، زيرا كه با بدن هاى شما همان مى كند كه با درختان مى كند
وخودتان را از هواى پائيز بپوشانيد كه با شما همان مى كند كه با درختان مى كند.
📚بحارالأنوار، ج 59،، ح 69
🌷🌼🌹🌸🌺🌻🌴💐
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
👆ادامه دارد
سلام
و
روزتون پرروزی
🍎🍏
با ادامه کتاب صوتی #درس_حافظ مهمان شما هستیم
hafez 51.mp3
4.06M
راز درون پرده ز رندان مست پرس
🎧📙
@ketabkhanehmodafean
hafez 52.mp3
2.68M
عنقا شکار کس نشود دام بازچین
🎧📙
@ketabkhanehmodafean
hafez 53.mp3
3.75M
در بزم دور یکدو قدح درکش و برو
🎧📙
@ketabkhanehmodafean
hafez 54.mp3
2.58M
ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش
🎧📙
@ketabkhanehmodafean
hafez 55.mp3
3.16M
در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند
🎧📙
@ketabkhanehmodafean
🔰#تور_مجازی_کتابخانه🔰
🔸از طریق لینک زیر می توانید از دانشگاه و کتابخانه مرکزی دانشگاه صنعتی شریف به صورت مجازی دیدن فرمایید :
☘ http://vtour.sharif.ir/university/
#تور_مجازی_کتابخانه
#دانشگاه_صنعتی_شریف
📚
@ketabkhanehmodafean
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📙 #داستـــــان
#پـــــناه
#قسمـت_پـنجـم
✍هنوز در را باز نکرده ام که صدای حاج خانوم بلند می شود :
_صبر کن دخترم من عادت ندارم مهمون رو از خونم بیرون کنم !
می ایستم و با ذوقی که پنهان شدنی نیست بر می گردم لبخند می پاشد به صورتم و به همسرش می گوید :
اگه صلاح بدونید این دختر گلم تا یکی دو روز دیگه که شما براش پدری کنید و جای خوب و قابل اطمینانی پیدا کنی پیش خودمون بمونه ،در ضمن حاج آقا من چند کلوم حرفم با شما دارم .
با شنیدن یکی دو روز وا می روم اما به قول عزیز که از این ستون به اون ستون فرجه! قدسی چشمکی می زند .
نمی دانم چرا ، اما حسی به من می گوید که این دختر را بیش از این ها خواهم شناخت .
حاج رضا وقتی چهره ی منتظرم را می بیند که وسط حیاط سردرگم ایستاده ام ،تسبیح را در جیب کت سورمه ای رنگش می چپاند و یاالله گویان بلند می شود : زهرا خانوم به خودت می سپارم اگه خیره که بسم الله ، با اجازه
و می رود همسرش که حالا می دانم زهرا نام دارد به من می گوید :
خب الحمدالله می تونی فعلا اینجا باشی و خیال پدرت رو هم راحت کنی تا فردا پس فردایی که حاجی برات بسپاره و جایی پیدا بشه از ما که ناراحت نشدی ؟ حق بده که غافلگیر شدیم
_اصلا ! چرا ناراحت بشم ؟ شما خیلی خوبین و این را از ته دل می گویم !
خوبی که از خودته.بریم بالا که خستگی راه به تنت مونده ،فقط یه چیزایی هست که فرشته بهت میگه
_می دونی که پناه جون ! در مورد حجاب و اینا واقعا برایم مهم نیست این حرف ها اما همینجوری سریع و سرسری جواب می دهم:قدسی جون بهم گفته که باید یکم حجاب داشته باشم
_قدسی جون کیه ؟
با دست دخترش را نشان می دهم که نیشش تا بناگوش باز شده و از چشم هایش شیطنت می بارد .
خدایا ، باز تو آتیش سوزوندی فرشته
با تعجب نگاهش می کنم ، شانه ای بالا می اندازد و می خندد تازه می فهمم که دستم انداخته بوده ، خنده ام می گیرد !
اما چه چیزی خوبتر از پیدا کردن یک فرشته ی نجات که هنوز از راه نرسیده با من دوست شده !؟
فکر می کنم که تا فردا می میرم از دلهره و بی تابی بی جا ماندن اما خب امشب هم غنیمت است انگار ! دلم بی تاب رفتن به جای دیگری هم هست
و مگر مادر نمی خواست تازه از من هم احساساتی تر بود گوشه ی زبانم را گاز می گیرم و به در و دیوار سر خاک مادرم آخرین بار کی بود که رفتم و اتفاقا سایه ی افسانه هم سنگینی می کرد روی سرم ؟
حالم بهم می خورد از این که همه جا و همیشه حضورش پررنگ است
یکی نبود بگوید "خب زن بابایی باش دیگه چرا انقد بولدی !"
اصلا پدر را هم خام همین اخلاق مزخرفش کرده بود کاش او به جای مامان می مرد اصلا ! اما نه پس پوریا چه می شد ؟!
اتاقی که فرشته به صورت کاملا موقت در اختیارم گذاشته نگاه می کنم .کتابخانه ای پر از کتاب های بهم چفت شده ،تخت خوابی ساده و یک لپ تاپ ، چند قاب عکس از مردانی با لباس جبهه و دو پلاک و ...
در می زند و سرک می کشد تو
آمار گرفتم ، شام قیمه داریم
اگر با پای خودم اینجا نیامده و اصرار به ماندن نکرده بودم ، حالا با این شرایط قطعا شک می کردم !
راستی پناه جان لباس داری یا بهت بدم ؟مرسی تو چمدونم هست .
اگه خیلی خسته ای یکم بخواب برای شام بیدارت می کنم
چطور انقدر خوبند !؟ می پرسم :
_زشت نیست ؟
قبل از اینکه در را ببندد می گوید :
نه والا ،خوب بخوابی منم برم کمک مامان
👈نویسنده:الهام تیموری
⏪ #ادامہ_دارد....
@ketabkhanehmodafean
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
💌 #یه_حرف_قشنگ
زبونش رو عادت داده بود به ذکرگفتن...
حتی خیلی که عصبانی میشد،
چندبار پشت سر هم میگفت:
لـا اله الا الله
لـاا اله الا الله
لـااااا اله الا الله
و این نهایت خشمش بود..
پدربزرگ
عالِم و زاهد نبود!
🌿 یه آدم معمولی بود
که تمرین کرده بود زبونش فقط
به حرفهای خوب بچرخه
🔆 امام علی(علیه السلام )
توی یکی از خطبهها فرمودند:
#انی_اکره_لکم_ان_تکونوا_سبابین
یعنی
من دوست ندارم
شما دشنامدهنده باشید...
اگه رفتار کسی خوب نیست،
اون رفتار رو توصیف کنین و
حالات رو بازگو کنین
تا هم
حرف درست بگین،
هم او به اشتباهش پی ببره . . .
جای دشنام، از خدا هدایتشون رو بخواین . . . 💚☺️
📗 نهجالبلاغه . خطبه ۲۰۶
↶【به ما بپیوندید 】↷
🍃🌺 @ketabkhanehmodafean
Part12_انسان 250 ساله.mp3
17.23M
📗کتاب صوتی
#انسان_دویست_و_پنجاه_ساله
قسمت 2⃣1⃣
🎧📘
@ketabkhanehmodafean
Part13_انسان 250 ساله.mp3
15.71M
📗کتاب صوتی
#انسان_دویست_و_پنجاه_ساله
قسمت 3⃣1⃣
🎧📘
@ketabkhanehmodafean
🔰#اخبار_روز_کتاب🔰
❇️اخبار روز نمایشگاه کتاب
🔰غرفه انتشارات "مکتب حاج قاسم" در نمایشگاه کتاب
📆جمعه،۲۳اردیبهشت ماه ۱۴۰۱
📌علاقهمندان میتوانند برای تهیه کتابهای انتشارات مکتب شهید سلیمانی بهصورت حضوری از ۲۱ تا ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۱ به مصلی امام خمینی (ره) شبستان اصلی بخش ناشران عمومی راهروی شماره ۸ غرفه ۱۷ مراجعه نمایند.
#اخبار_روز_کتاب
#نمایشگاه_کتاب_تهران
📚
@ketabkhanehmodafean
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📙 #داستـــــان
#پـــــناه
#قسمـت_شــشم
✍باورم نمی شود که بعد از اینهمه سال دوباره برگشته ام به خانه ای که همه ی دوران کودکیم درونش گذشته.آن هم با آدم هایی که برایم یک روزی عزیزترین ها بودند ولی حالا خیلی دور بودیم از هم
آن وقت ها که ما بودیم ،اینجا فقط یک طبقه بود اما حالا شده بود دو طبقه و نیم فرشته دستی تکان می دهد و در را می بندد چقدر خسته ام ،کلی توی راه بوده ام کمـرم درد گرفته .
مانتو و شالم رو در می آورم و می گذارم روی صندلی ، با آن همه بی خوابی که از دیشب کشیده ام الان تقریبا گیجم.
کیفم را زیر سرم می گذارم و روی فرشی که کجکی وسط اتاق پهن است دراز می کشم ، با اینکه خانه عوض شده و با این مهندسی اش غریبی می کنم اما انگار از همه طرفش هنوز هم صدای مامان به گوشم می رسد.
اشک از کنار چشمم راه می گیرد و می رود سمت موهایم ، غلغلکم می آید با دست اشک هایم را پاک می کنم و چشم هایم را می بندم .
دلم می خواهد به آینده فکر کنم اما از شدت خستگی زودتر از چیزی که فکر می کنم بیهوش می شوم .
با صدایی شبیه به تق تق چشمانم را به سختی باز می کنم ، انگار پلکم بهم چسبیده متعجب به اطرافم خیره می شوم . همه جا تاریک تر شده
گیج شده ام و نمی دانم که چه وقت روز است ، استخوان درد گرفته ام با سستی می نشینم .
فرشته نشسته و کنجکاو نگاهم می کند
_چه عجب
_ببخشید خیلی خسته بودم
چقدرم خوابت سنگینه چرا رو زمین خوابیدی ؟
_گفتم شاید خوشت نیاد رو تختت بخوابم ،چون خودم اینجوریم
_حساسی پس
_اوهوم،ولی به قول مامان که می گفت اگر خسته باشی روی ریگ بیابون هم خوابت می بره
_واقعا هم همینه
به سینی ای که روی میز گذاشته اشاره می کند و می گوید :
_بفرمایید شام
_مگه شما خوردین ؟!
_ساعت 12 شبه ، مامان نذاشت بیدارت کنم
_مرسی
با ذوق سینی را بر می دارم ، با دیدن برنج زعفرانی و خورشت قیمه و سبزی و دوغ، تازه می فهمم چقدر گرسنه ام شده !
_با اینکه رژیم دارم ولی نمیشه از این غذا گذشت ،خودت درست کردی ؟
_نه مامانم پخته نوش جان ...
_به به دستپخت مامانا یه چیز دیگست
قاشق اول را که توی دهانم می گذارم می پرسد :
_مامانت فوت شده ؟
با چشم های گرد شده از تعجب نگاهش می کنم .
👈نویسنده:الهام تیموری
⏪ #ادامہ_دارد....
📚
@ketabkhanehmodafean
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
#انگیزشی
☁☁
🌻🌻🌻
انسانهای ناپخته همیشه میخواهند
که در مشاجرات پیروز شوند...
حتی اگر به قیمت از دست دادن "رابطه" باشد...
اما انسانهای عاقل درک میکنند که گاهی
بهتر است در مشاجره ای ببازند،
تا در رابطه ای که برایشان با ارزش تر است "پیروز" شوند...
انسان ها زود پشیمان می شوند....
گاه از گفته هایشان، گاه از نگفته هایشان
اما سراغ ندارم کسی را که از " لبخند زدن " پشیمان شده باشد...!
خوشا به حال آنانی که خوب میدانند ،
" لبخند زدن " منطقی ترين گفت و گوی عارفانه است.....
📚
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
👆ادامه دارد
👆بخشهای دوم و سوم از کتاب صوتی #خورشید_در_خاک_نشسته👇
شرح دعای روز یکشنبه.mp3
5.84M
📻 کتاب صوتی
پرتوی از خورشید در خاک نشسته
«شرح دعاهای روزانه حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)»
✍️ استاد علی صفایی حائری
قسمت2⃣
📖🌱 بازخوانی شرح دعای روز یکشنبه
🎙 حجتالاسلام داوود مرادی
🎧📗
@ketabkhanehmodafean
شرح دعای روز دوشنبه.mp3
10.18M
📻 کتاب صوتی
پرتوی از خورشید در خاک نشسته
«شرح دعاهای روزانه حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)»
✍️ استاد علی صفایی حائری
قسمت 3⃣
📖🌱 بازخوانی شرح دعای روز دوشنبه
🎙 حجتالاسلام داوود مرادی
🎧📗
@ketabkhanehmodafean