5.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚 تو کجای دنیا #وزیر_جنگ سراغ دارید که
#عارف باشه..
#عاشق باشه..
#شاعر باشه..
قلبش از آب روشنتر و پاکتر باشه..
توی کجای دنیا
#دانشمند #فیزیک_پلاسما سراغ دارید که کار و زندگیش و حتی زنش را رها کنه بره برای بچه #یتیم های #لبنان مدرسه بسازه ..
فقط بین #شیعه ها و #مسلمان ها چنین انسانهای شگفت و خارق العاده ای میشه دید..
یه #شهید_چمران..
یه #سردار_سلیمانی..
🌷🌷
۳۱خرداد سالروزشهادت
شهید #چمران
اسوه #مبارزه و #عرفان گرامی🌹
#روز_بسبج_اساتید
🍃📚🍃
#کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت
@ketabkhanehmodafean
بمناسبت ۳۱خرداد سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران ؛ کتابهای زیر با موضوع این شهیدعزیز در کانال موجود میباشد
👇👇👇
#خدا_بود_و_دیگر_هیچ_نبود
#زندگینامه_شهید_چمران
#صدخاطره_شهیدمصطفیچمران
Tadvin.pdf
913.9K
📚عنوان : تدوین رویکرد مشاوره و #رواندرمانیمبتنیبرفلسفهاشراق
✍نویسنده : داود دهقان
📖موضوع : مقاله
📄تعداد صفحات : ۲۰ صفحه
#مشاوره
📚
@ketabkhanehmodafean
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📙 #داستـــــان
#پـــــناه
#قسمـت_چـهل_و_شـشـم
✍با یک حرکت ناگهانی شالم را می کشد.مثل آدم های مسخ شده ماتم میبرد.هنوز شوکه ام و با دهانی نیمه باز نگاهم به شال سرخی مانده که بین پنجه های مردانه اش جاخوش کرده.
به خودم می آیم،دستم را حایل سرم می کنم و انگار که تازه از خواب پریده باشم فریاد می زنم
_دیوونه شدی؟این چه حرکت زشتی بود؟
با آرامش می خندد و می گوید:
+خواب از سرت پرید؟
_بده به من شالمو
+بیخیال پناه!تو باید از جراتی که بهت دادم ممنون باشی!
از شدت خشم دندان هایم را روی هم فشار می دهم.
_چرند نگو،بده بهم اون لعنتی رو
+یعنی نمی خواستی خودت بندازیش؟هوم؟اولش سخته پناه دو دقیقه ی دیگه عین خیالتم نیست.تازه دیر اقدام کردم!
صدایم را بالاتر می برم:
_عین خیالم هست!خیلی خیلی کار زشتی کردی
در کمال خونسردی می گوید:
+تو که از ده طرف موهاتو وا دادی بیرون دختر خوب.دیگه این یه تیکه پارچه کجا رو باید بپوشونه آخه؟مثلا فکر کردی الانت با وقتی روسری داشتی خیلی متفاوته ؟
از پک های عمیقی که به سیگارش می زند متنفرم.
_واقعا که.به خودم مربوطه بدم به من شالم رو
منگوله های گوشه ی شال را می کشم اما انگار دارد از این تقلا لذت می برد.محکم گرفته جوری که مرا عصبی تر می کند.
+چه سودی می بری از حرص دادن من پارسا؟
شانه بالا می اندازد و ته سیگارش را پرت می کند روی زمین و با کفش خاموش می کند.
_واقعا هیچی .اما چرا....می دونی پناه انقدر دور و اطرافم رو دخترای دست و دلباز و همه جوره راحت پر کردن که تو مخم نمی گنجه یکی مثل توام هست! یکی که در شرایط عادی ممکنه روسریش از سرش سر بخوره و کاری نکنه ولی حالا بخاطرش حاضر باشه بجنگه!حس رضاخان رو دارم الان و این برام لذت بخشه...
+پس تعادل روحی نداری!در شرایط عادی اختیار من با خودمه ولی به این کار تو میگن ...
با همه ی خشمم ساکت می شوم و او ادامه می دهد:
_تجاوز؟حتی به گرفتن دستتم همین معنی رو میدی؟نه؟
+آره به هر حرکتی که بی اجازه باشه و توی خط و حدود من نباشه
_پس چرا به من یا هرکسی اجازه میدی راحت در موردت این فکرو بکنیم که آدم لارجی هستی؟چرا ادای چیزی رو درمیاری که خودت نیستی؟مسخره ست که یه نفر انقدر دوشخصیتی باشه...
بغض کرده ام و آماده ی منفجر شدنم.سرگیجه های کلافه کننده هم دست از سرم برنمی دارند.
_پناه معصوم من!می دونی کجا اومدی امروز؟می دونی این مهمونی تا چه حدی سکرته و اگر یه درصد پلیس بریزه اینجا چه همهمه ای به پا میشه؟می دونی بجای شربت و آبمیوه اون تو چی سرو می کنن؟می دونی کله گنده های چه قشری الان دارن تو سالن خوش و بش می کنن؟!اما نه از کجا باید بدونی؟تو پاک تر از این حرفایی...داره باورم میشه رفتار اون روزت برخلاف نظر بچه ها واقعا ساختگی نبوده!
اشک هایم را پس می زنم و می گویم:
+داری حالمو بهم می زنی پارسا
_هنوزم عجیبه رفتارت برام
+ به چه حقی منو وایسوندی اینجا و صحنه ی نمایش برام درست کردی؟اصلا برو کنار می خوام برم
_اوکی من اصراری به موندنت ندارم، آروم باش.بیا...اینم یه تیکه پارچه ای که انقدر دلت شورش رو میزنه، ولی برای من و مایی که سر و ته موهاتو دیدیم واقعا چه فرقی می کنه؟
روسری را رها می کند و یک قدم عقب می رود.بغض بزرگی هنوز توی گلویم گیر کرده.حس می کنم به معنای واقعی کلمه خورد شده ام.
+پناه،هیچکس امروز به عقبه ی مقدس تو فکر نمی کنه وقتی وسط چنین مهمانی ایستادی!تو برای من فقط در حد یه حس خوب بودی که یادآور دختری بود که روزی عاشقش بودم...اگرنه هیچ فرقی با آذر و رویا و دخترای دیگه نداری.امیدوارم توهمت ادامه دار نشه چون من آدم محتاطی توی دوست یابی نیستم و قید و بند رو تو این زمینه ها باور ندارم و حوصله ی ناز کشیدنم ندارم، خیلیا اون تو هستن که کافیه اراده کنم تا باشن...
چند قدم می رود و ناگهان مثل کسی که چیزی یادش افتاده می ایستد و برمی گردد.
انگشت اشاره اش را توی هوا تکان می دهد و بالحنی شمرده می گوید:
+تو هرچقدرم که پاک و بکر باشی پناه اما یادت باشه همه ی پسرای اطرافت گرگن تا وقتی خلافش ثابت بشه!اگه آدم با هرکسی پریدن نیستی حداقل خودت باش!
او می رود و من با زانوهایی سست شده مثل درختان تبر خورده می شکنم و روی زمین می افتم.
👈نویسنده:الهام تیموری
⏪ #ادامہ_دارد....
📚
@ketabkhanehmodafean
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🅾استرس بچهها🅾
🔢 دلايل حساس شدن سيستم استرس بچه ها مي تواند :
👈امر و نهي زياد والدين ،
👈خستگي ،
👈گرسنگي ،
👈توقع هاي بيش از توان ،
👈روابط مشكل دار و غیرعاطفی بین والدين ،
👈بي توجهي به نيازهاي عاطفي ،
👈كلام تند و یا خدای نکرده توهين والدين باشد ...
مهمترین مرحله اینست که براي رفع مشكل، ابتدا دليل را جستجو و سپس با بردباری برطرف كنيد👌
#سبک_زندگی
💌 @ketabkhanehmodafean
0275Nesa 51-55.mp3
14.94M
📖🌟📖🌟📖🌟📖🌟📖
#ایلیا_و_حیفیا
#سوره_نساء آيات ۵۵_۵۱
#نمایشنامه
#قصه
قسمت بیست و یک
🎧📙
@ketabkhanehmodafean
0276Nesa 56-57.mp3
13.11M
📖🌸🍃📖🌸🍃📖🌸🍃📖
#ایلیا_و_حیفیا
#سوره_نساء آيات ۵۶_۵۷
#نمایشنامه
#قصه
قسمت بیست و دو
🎧📙
@ketabkhanehmodafean