Part28_تاریخ ایران خسرو معتضد.mp3
10.43M
قسمت 8⃣2⃣
* اسنادی از ورود لهستانیها به ایران
* سرلیدر بولارد یکی از بدترین سفرای خارجی در ایران بود.
* ماهی سفید و خاویار ایران را غارت میکردند
*ماجرای جالب حمل ماهیها به تهران با نعشکش!
*لهستانیها ناقل بیماریتیفوس بودند.
* آشنایی با کتاب " اسنادی از اشغال ایران در جنگ جهانی دوم " تهیه و تنظیم مرکز پژوهش و اسناد ریاست جمهوری
* ایرانیها به گردن لهستانیها بسیار حق دارند.
#خسرو_معتضد
📚
@ketabkhanehmodafean
13.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 #نماهنگ مَرد آفرین
شاعر: عبدالحسین شفیع پور
تصویرگذاری: شعر و موسیقی و سرود مرکز قم
🔻انتشار به مناسبت فرا رسیدن هفته #حجاب و عفاف
📚
@ketabkhanehmodafean
12.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 غدیر آمده تا بفهماند سیاست به همه مربوط است
❇️ اهمیت غدیر
🔰 قاعده امامت، قاعده ولایت
#عید_غدیر
#امیرالمؤمنین
📚
@ketabkhanehmodafean
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#داستان_نسـل_سـوخـتہ
#قسمت_هـشـتـاد_و_دومـــ
✍برنامه شروع شد افراد، یکی یکی، میکروفون های مقابل شون رو روشن می کردن و بعد از معرفی خودشون شروع به رزومه دادن می کردن
و من، مات و مبهوت بهشون نگاه می کردم ... هر چی توی ذهنم می گشتم که من تا حالا چه کار کردم انگار مغزم خواب رفته بود نوبت به من نزدیک تر می شد ... و لیست کارها و رزومه هر کدوم بزرگ تر و وسیع تر از نفر قبل نوبت من رسید قلبم، وسط دهنم می زد چی برای گفتن داشتم؟هیچی
نگاه مسئول جلسه روی من خشک شد چشم که چرخوندم همه به من نگاه می کردن ...
با شرمندگی خودم رو جلو کشیدم و میکروفون مقابلم رو روشن کردم
- مهران فضلی هستم از مشهد و متاسفانه برخلاف دوستان، تا حالا هیچ کار ارزشمندی برای خدا نکردم
میکروفون رو خاموش کردم و به پشتی صندلی تکیه دادم حس عجیب و شرم بزرگی تمام وجودم رو پر کرده بود
- این همه سال از خدا عمر گرفتی تا حالا واسه خدا چی کار کردی؟ هیچی حالم به حدی خراب بود که اصلا واسم مهم نبود این فشار و سنگینی ای که حس می کنم از نگاه بقیه است یا فقط روحمه که داره از بی لیاقتیم زجر می کشه سالن بعد از سکوت چند لحظه ای به حرکت در اومد نوبت نفرات بعدی بود اما انگار فشاری رو که من درونم حس می کردم روی اونها هم سایه انداخته بود یا کوله بار اونها هم مثل خالی بود ...
برنامه اصلی شروع شد صحبت ها، حرف ها، نقدها و بیان مشکلاتی که گروه های مختلف باهاش مواجه بودن و من سعی می کردم تند تند تجربیات و نکات مثبت کلام اونها رو بنویسم ...
هر کدوم رو که می نوشتم مغزم ناخودآگاه دنبال یه راه حل می گشت این خصلت رو از بچگی داشتم مومن، ناله نمی کنه این حدیث رو که دیدم، ناله نکردن شد سرلوحه زندگیم و شروع کردم به گشتن هر مشکلی، راه حلی داشت فقط باید پیداش می کردیم
محو صحبت ها و وسط افکار خودم بودم که یهو آقای مرتضوی، مسئول جلسه حرف ها رو برید و من رو خطاب قرار داد شما چیزی برای گفتن ندارید؟ چهره تون حرف های زیادی برای گفتن داره شخصی که حرف می زد ساکت شد و نگاه کل جمع، چرخید سمت من
بدجور جا خورده بودم توی اون شرایط وسط حرف یه نفر دیگه
ناخودآگاه چشمم توی جمع چرخید برگشت روی آقای مرتضوی نیم خیز شدم و دکمه میکروفون رو زدم
- نه حاج آقا از محضر بزرگان استفاده می کنیم با لبخند خاصی بهم خیره شدانگار نه انگار، اونجا پر از آدم بود نشست بود عادی و خودمونی
- پس یه ساعته اون پشت داری چی می نویسی؟مکث کوتاهی کرد
- چشم هات داد می زنه توی سرت غوغاست می خوام بشنوم به چی فکر می کنی؟
دوباره نگاهم توی جمع چرخید هر چند، هنوز برای حرف زدن نوبت من نشده بود با یه حرکت به چرخ ها، صندلی رو کشیدم جلو
- بسم الله الرحمن الرحیم ...
با عرض پوزش از جمع مطالبی رو که دوستان مطرح می کنن عموما تکرارایه مشکلاتی که وجود داره و نقد موارد مختلف بعد از 3، 4 نفر اول مطلب جدید دیگه ای اضافه نشد قطعا همه در جریان این مشکلات و موارد هستند و اگر هم نبودن الان دیگه در جریانن برای این نشست ها، وقت و هزینه صرف شده و ما در قبال ثانیه هاش مسئولیم و باید اون دنیا جواب بدیم پیشنهاد می کنم به جای تکرار مکررات به راهکار فکر کنیم و روی شیوه های حل مشکلات بحث کنیم تا به نتیجه برسیم
سالن، سکوت مطلق بود که آقای مرتضوی، سکوت رو شکست
- خوب خودت شروع کن هر کی پیشنهاد میده خودش باید اولین نفر باشه اون پشت، چی می نوشتی؟
کمی خودم رو روی صندلی جا به جا کردم هنوز خیلی خامه باید روشون کار کنم اشکال نداره بگو همین جا روش کار می کنیم خودمون واست می پزیمش ناخودآگاه از حالت جمله اش خنده ام گرفت بسم الله گفتم و شروع کردم مشکلات و نقدها رو دسته بندی کرده بودم بر همون اساس جلو می رفتم و پشت سر هر کدوم پیشنهادات و راهکارها رو ارائه می دادم چند دقیقه بعد، حالت جمع عوض شده بود بعضی ها تهاجمی به نظراتم حمله می کردن یه عده با نگاه نقد برخورد می کردند و خلاهاش رو می گفتن یه عده هم برای رفع نواقص اونها، پیشنهاد می دادن و آقای مرتضوی در حال نوشتن حرف های جمع بود
اعلام زمان استراحت و اذان ظهر که شد حس می کردم از یه جنگ فرسایشی برگشتم کاملا له شده بودم اما تمام اون ثانیه های سخت، ارزشش رو داشت
👈نویسنده:شهیدسید طاها ایمانی
⏪ #ادامہ_دارد...
@ketabkhanehmodafean
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
قدر #غَدیر را ندانی؛
باید غربت حسین(علیهالسلام) و غیبت مهدی(عجلاللهفرجه) را به تماشا بنشینی...
روز عاشورا و روز ظهور، دو روی یک سکه هستند؛
یکی نتیجهی فراموشی غدیر و دیگری ثمرهی احیای آن!
☘شاید از همین رو در برخی روایات گفته شده،
ظهور#امام_زمان در روز عاشورا رخ میدهد.
#عید_غدیر
#مباهله
@ketabkhanehmodafean
─═इई🍃🌷🍃ईइ═─