www.iranseda.irشكارچی دانش آموز .mp3
زمان:
حجم:
5.34M
📗کتاب صوتی
#قصه_های_خوب_برای_بچه_های_خوب
شکارچی دانش آموز
#داستان
#قصه_شب
کتابخانه خوب رو به دوستانتون معرفی کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/2613969183C8a4f6d712e
www.iranseda.irانوشیروان و باغبان.mp3
زمان:
حجم:
1.15M
📗کتاب صوتی
#قصه_های_خوب_برای_بچه_های_خوب
انوشیروان و باغبان
#داستان
#قصه_شب
کتابخانه خوب رو به دوستانتون معرفی کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/2613969183C8a4f6d712e
www.iranseda.irگناه مرغ خانگی.mp3
زمان:
حجم:
1.95M
📗کتاب صوتی
#قصه_های_خوب_برای_بچه_های_خوب
گناه مرغ خانگی
#داستان
#قصه_شب
کتابخانه خوب رو به دوستانتون معرفی کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/2613969183C8a4f6d712e
www.iranseda.irدانش ناتمام.mp3
زمان:
حجم:
2.06M
📗کتاب صوتی
#قصه_های_خوب_برای_بچه_های_خوب
دانش ناتمام
#داستان
#قصه_شب
کتابخانه خوب رو به دوستانتون معرفی کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/2613969183C8a4f6d712e
www.iranseda.irسنگ پشت پرحرف.mp3
زمان:
حجم:
3.83M
📗کتاب صوتی
#قصه_های_خوب_برای_بچه_های_خوب
سنگ پشت پرحرف
#داستان
#قصه_شب
کتابخانه خوب رو به دوستانتون معرفی کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/2613969183C8a4f6d712e
www.iranseda.irكبوتر بی صبر.mp3
زمان:
حجم:
2.74M
📗کتاب صوتی
#قصه_های_خوب_برای_بچه_های_خوب
کبوتر بی صبر
#داستان
#قصه_شب
کتابخانه خوب رو به دوستانتون معرفی کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/2613969183C8a4f6d712e
www.iranseda.irخرچنگ و مرغ ماهیخوار.mp3
زمان:
حجم:
4.24M
📗کتاب صوتی
#قصه_های_خوب_برای_بچه_های_خوب
خرچنگ و مرغ ماهیخوار
#داستان
#قصه_شب
کتابخانه خوب رو به دوستانتون معرفی کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/2613969183C8a4f6d712e
www.iranseda.irگربه ی پیرِ زال.mp3
زمان:
حجم:
3.93M
📗کتاب صوتی
#قصه_های_خوب_برای_بچه_های_خوب
گربه ی پیر زال
#داستان
#قصه_شب
کتابخانه خوب رو به دوستانتون معرفی کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/2613969183C8a4f6d712e
🌨❄️❄️⛈
💢بسیار سفر باید تا پخته شود خامی ...
👌بدانیم که برای موفق شدن تنها باسواد بودن کافی نیست!!
باید اطلاعات و تجربه کافی کسب کرد..."👌
چوپانی را فرزندی بود زیرک و کاردان...
این پسر به پدر در (احصاء) شمارش و آمارگیری از گوسفندان کمک میکرد.
هر غروب پسر گوسفندان را میشمرد و چند و چون کار را به پدر گزارش میداد تا پدر از نتیجه کارش با خبر شود.
تا اینکه پسر بزرگ شد و به دنبال کسب مدرک راهی شهر شد...
بعد از چند سال تلاش و کوشش و جد و جهد بالاخره پسر باسواد شد و به خدمت پدر بازگشت.
پدر در کمال مسرت روزی از او خواست تا باز در شمارش گوسفندان به او کمک کند؛ فرزند هم با تمام اشتیاق قبول کرد.
گوسفندان وارد آغل شدند، اما گویی کار پسر به انجام نرسیده بود، چون معلوم بود که هنوز نتوانسته آنها را بشمرد.!!
به همین دلیل از پدر خواهش کرد که بار دیگر گوسفندان را برگرداند و از نو وارد آغل کند؛ ولی مثل این که پسر نتوانست برای بار دوم و... بار... هم موفق شود و نصفِ شب شد.!
پدر که تا آن موقع حوصله کرده و چیزی نگفته بود از کوره در رفت و با عصبانیت از پسرش پرسید:
قبلاً بار اول گوسفندان را دقیق می شمردی و آمارش را به من تحویل می دادی، اما الان تا نصفِ شب هم از عهده این کار بر نیامدهای؟!
علت چیست؟!
پسر گفت:
قبلاً که با سواد نبودم و ضرب و تقسیم و توان نمیدانستم کله گوسفندان را میشمردم...
اما الان با سواد شدهام، پای گوسفندان را میشمرم و تقسیم بر ۴ میکنم ولی نمیدانم چرا جور در نمیآید...!!
👈 نتیجه!
گاهی انسان به علت داشتن "یک سری اطلاعات سطحی" فکر میکند که با این اطلاعات باید تمام سوالات را جواب دهد یا آنها را به گونهای پیچیده و در هم کند!!
اما دوستان عزیز همیشه به یاد داشته باشیم که؛ هر سوال جواب آسانی دارد و نیازی نیست آن را "عجیب و غریبتر" کنیم.!
چون شما بارها "تجربه" کردهاید که جواب سوالات بعد از حل آنها چهقدر آسان بوده است..."
* پس یادمان باشد؛ "علم و سواد" قدمی است رو به جلو، نه پیچیده کردن دانستههای قبلی!*
#داستان
کتابخانه خوب
📚@ketabkhanekhob
www.iranseda.irرسم راسویی.mp3
زمان:
حجم:
2.61M
📗کتاب صوتی
#قصه_های_خوب_برای_بچه_های_خوب
رسم راسویی
#داستان
#قصه_شب
کتابخانه خوب رو به دوستانتون معرفی کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/2613969183C8a4f6d712e
🍁🍂🍁🍂🍁
💢دعای گیرا
واقعی و خیلی زیبا که در پاکستان اتفاق افتاد:
پزشک و جراح مشهور - دکتر ایشان - برای شرکت در یک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت و تکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکی اش برگزار می شد، باعجله به فرودگاه رفت. بعد از پرواز ناگهان اعلام کردند که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه که باعث از کارافتادن یکی از موتورهای هواپیما شده، مجبوریم فرود اضطراری در نزدیکترین فرودگاه داشته باشیم.
پس از فرود، دکتر بلافاصله به دفتر استعلامات فرودگاه رفت و خطاب به آنها گفت: من یک پزشک متخصص جهانی هستم و هر دقیقه برای من برابر با جان خیلی از انسانها هاست ولی شما می خواهید من 16ساعت در این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم؟
یکی از کارکنان گفت: جناب آقای دکتر! اگر خیلی عجله دارید میتوانید یک ماشین کرایه کنید؛ تا مقصد شما سه ساعت بیشتر نمانده است، دکتر ایشان با کمی درنگ پذیرفت و ماشینی را کرایه کرد و براه افتاد. در بین راه ناگهان وضعیت هوا نامساعد شد و بارندگی شدید شروع شد، بطوری که ادامه حرکت برایش مقدور نبود.
ساعتی گذشت تا اینکه متوجه شد راه راگم کرده است. خسته و درمانده و نا امید به راهش ادامه داد که ناگهان کلبه ای کوچک توجهش را به خود جلب کرد. کنار کلبه توقف کرد و در زد. صدای پیرزنی راشنید: هرکه هستی بفرما داخل؛ در باز است. دکتر داخل شد و پیرزنی زمین گیر در خانه دید. از او درخواست کرد که از تلفنش استفاده کند.
پیرزن لبخندی زد و گفت: کدام تلفن فرزندم؟ اینجا نه برق هست و نه تلفن... ولی بفرما کمی استراحت کن و برای خودت استکانی چای بریز تا خستگی از تنت بدر شود. کمی غذا هم هست بخور تا جان بگیری. دکتر از پیرزن تشکرکرد و مشغول خوردن شد درحالی که پیرزن مشغول خواندن نماز و دعا بود.
در این هنگام دکتر، متوجه طفل کوچکی شد که بی حرکت در گهواره ای نزدیک پیرزن خوابیده بود که هرازگاهی بین نمازهایش او را تکان می داد. پیرزن مدتی طولانی به نماز و دعا مشغول بود. دکتر گفت: بخدا من شرمنده این لطف و کرم و اخلاق نیکوی شما شدم؛ امیدوارم همه دعاهایت مستجاب شود.
پیرزن گفت: و اما شما، رهگذری هستید که خداوند به ما سفارش شما را کرده است. ولی دعاهایم همه قبول شده است بجز یک دعا... دکتر ایشان گفت: کدام دعا؟ پیرزن گفت: این طفل معصومی که جلوی چشم شماست نوه من است که نه پدر دارد و نه مادر. به بیماری مزمنی دچار شده که همه پزشکان اینجا از علاج آن عاجزند.
به من گفته اند که فقط یک پزشک و جراح بزرگ بنام دکتر ایشان قادر به درمانش است ولی او خیلی از ما دور است و دسترسی به او مشکل. من هم نمیتوانم این بچه را پیش او ببرم. می ترسم این طفل بیچاره و مسکین، خوار و گرفتار شود. پس از خداوند خواسته ام که این کار سخت را برایم آسان کند.
دکتر ایشان در حالی که گریه می کرد گفت: به والله که دعای تو، هواپیماها را ازکار انداخته است... باعث زدن صاعقه ها شده است... و آسمان را به باریدن وا داشته تا اینکه مرا بسوی تو سوق دهد و من، هرگز اعتقاد نداشتم که خداوند عزوجل با دعایی این چنین، اسباب را برای بندگان مومنش مهیا می کند و بسوی آنها روانه می کند.
#داستان
کتابخانه خوب
📚@ketabkhanekhob
📚کتاب من و اژدها کوچولو (یک قصه یک حدیث)
👌داستانی درباره #کنترل_خشم و #کینه است.
💯در این مجموعه بچه ها از طریق #داستان، با نکات آموزنده و #احادیث و زندگی #امام_رضا علیه السلام آشنا می شوند.
📗من و اژدها کوچولو 🦖
👌اما #کتاب_من_و_اژدها_کوچولو داستان جذابی هست که یک معلم برای شاگردانش تعریف میکنه.
داستان درمورد اتفاقی هست که برای یک #اژدها کوچولوی می افته و باعث #ناراحتی و #کینه ی او میشه.....😡😡
❓❓در این داستان دانش آموزان به پیشنهاد معلم هرکدام به دنبال #راهکاری برای اژدها کوچولو میگردن.....
👌اگر دوست داری بدونی ادامه داستان چی میشه و هرکدام از دانش آموزان چه پیشنهادی برای اژدها کوچولو داشتن، توصیه میکنیم این کتاب جذاب رو بخونید.😍😍
🍀🌟🍀🌟🍀🌟🍀🌟🍀🌟🍀
🔺مناسب برای ۷تا۹سال
✍ نویسنده: خانم کلرژوبرت
📖 تعداد صفحات: ۲۴صفحه
▪️ ناشر: به نشر
#معرفی_کتاب
#کتابفروشی۱
💰 قیمت: ۴۰.۰۰۰تومان
⭐️☘⭐️☘⭐️☘⭐️☘⭐️☘
سفارش
@mahnazdelfani
کتابخانه خوب
📚@ketabkhanekhob