دهه شصت، پر از اتفاقات تلخ و شیرین است برای متولدین این دهه. دهه ای که همزمان شد با جنگی که رژیم بعث عراق بر ایران تحمیل کرد و باعث شد که بسیاری از نوجوانان و جوانان، زودتر از سنشان بزرگ شوند و بروند از این آب و خاک، دفاع کنند، دفاعی که در آخر جنگ، حتی یک وجب از این خاک پاک هم نصیب دشمن نشد. همبستگی و اتحاد مردم با هم در آن زمان، صحنه های زیبایی آفریده بود. یادش به خیر دفترهایی که اون موقع داشتیم و پر از حس های خوب بود یا کارتون هایی که اون موقع می دیدیم.
آقای حامد عسگری نویسنده کتاب پریدخت را که می شناسید، در یکی دیگر از آثارشان به نام
📖 گُدار
📇 انتشارات: مهرستان
روایتهایی جالب آوردند از خاطرات دهه شصت، دهه ای که در آن خبری از اینترنت و فست فود نبود و روزنامه و تلویزیون سیاه و سفید، به جایشان بود و شاید آن موقع دنیایمان هم یک دنیای پر از مهر و محبت بود و خالی از دشمنی های فضای مجازی...
برشی از کتاب:
یکی اش را پدربزرگ خدابیامرزم از مکہ آورده بود و داده بود به مادربزرگم کہ بگذارد در جهاز مادرم. جعبۂ فلزی براقی داشت که رویش عکس شیر نشسته ای بود. روغن دانی داشت و فرچہ ای. این ماشین برای من حکم موجودی را داشت از سیاره ای دیگر. بسان تولہ دایناسوری بود کہ لمسش برابر بود با بیدارشدنش و گازگرفتنم...
#معرفی_کتاب
#گُدار
#حامد_عسکری
#خاطرات_دهه_شصت
#انتشارات_مهرستان
🇮🇷#مرکز_رسانه_ی_کتاب_پنج_و_هفت
💠 #کتاب_خوب_اینجاست
🆔 @ketabkhooub
✅ https://5va7.ir