eitaa logo
📚کتابسرای رضوان🇵🇸
328 دنبال‌کننده
413 عکس
22 ویدیو
0 فایل
🔶️تو این کانال سعی میکنیم کتابای خوبی بهت معرفی کنیم و هرجای ایران باشی به دستت برسونیم تا تو هم از خوندنشون لذت ببری📚 برای سفارش کتابا من اینجام👇 سید محمدامین نجیبی @rezvan_admin76 کانال رضایت مشتریان @rezvan_ketab
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان « » در بستر اشاره به سفر «دحیه کلبی» سفیر ویژه پیامبر اسلام به روم اتفاق می‌افتد. دحیة بن خلیفه کلبی، معروف به دحیه کلبی، صحابی پیامبر اکرم(صلوات الله علیه و اله) است. وی پیش از جنگ بدر اسلام آورد و در جنگ احد و نبردهای پس از آن حضور داشت. دحیه در سال ششم هجری، مأمور رساندن نامه پیامبر(صلوات الله علیه و اله) و ابلاغ رسالت ایشان به فرمانروای روم شرقی شد. همچنین وی مأمور رساندن نامه‌ای دیگر از پیامبر اکرم به اسقفی مسیحی شد. وی صورت زیبایی داشت و در برخی نقل‌ها آمده است که جبرئیل گاهی به صورت او بر پیامبر(صلوات الله علیه و اله) ظاهر می‌شد. دحیه کلبی پس از رحلت پیامبر به شام مهاجرت کرد و در روستای مِزّه سکونت گزید. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ •نویسنده رضا وحید @ketabrezvan
رضا وحید این بار فضای صدر اسلام و جامعه روم و عربستان را برای روایتی برگزیده است که تباین ملموس فرهنگ‌ها، جذابیت داستان را دوچندان کرده است. ــــــــــــــــــــــــــــ قیمت رمان 75000 تومان📚 🔶جهت سفارش کتاب پیام دهید @rezvan_admin76 @ketabrezvan
رمان « » در بستر اشاره به سفر «دحیه کلبی» سفیر ویژه پیامبر اسلام به روم اتفاق می‌افتد. دحیة بن خلیفه کلبی، معروف به دحیه کلبی، صحابی پیامبر اکرم(صلوات الله علیه و اله) است. وی پیش از جنگ بدر اسلام آورد و در جنگ احد و نبردهای پس از آن حضور داشت. دحیه در سال ششم هجری، مأمور رساندن نامه پیامبر(صلوات الله علیه و اله) و ابلاغ رسالت ایشان به فرمانروای روم شرقی شد. همچنین وی مأمور رساندن نامه‌ای دیگر از پیامبر اکرم به اسقفی مسیحی شد. دحیه کلبی پس از رحلت پیامبر به شام مهاجرت کرد و در روستای مِزّه سکونت گزید. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ •نویسنده رضا وحید @ketabrezvan
مینوس سرش را پایین انداخت و به حصیر نگاه کرد. نمی ‌دانست چگونه بگوید که دختر عمویش، همان جا که قرار بر ازدواجش داشت، از خانه‌ اش گریخته است و نمی‌ داند کجا و با چه کسی رفته است. دحیه گفت: اگر مایلی و تصور می ‌کنی کاری از دست من برمی ‌آید بگو. مینوس زبانش را در دهان چرخاند و گفت: نمی ‌دانم چه بگویم. صدای کوبیده شدن در آمد. دحیه گفت: کیست؟ صدا گفت: ارباب! برایتان نوشیدنی آورده ‌ام. دحیه گفت: داخل بیا، در باز است. صدا به نظر مینوس آشنا آمد، در این چند روز زن‌ های زیادی را با النا اشتباه گرفته بود و وقتی مجبورشان کرده بود، روبند خود را بالا بزنند، فهمیده بود اشتباه بدی کرده است. اکنون نیز ترسید به اشتباه صدای النا به گوشش آمده باشد. النا با روبند وارد حجره شد. مجمعه ‌ای در دستش بود با دو پیاله نوشیدنی. مینوس و النا چشم در چشم هم دوختند. دست النا لرزید و مجمعه کج شد و پیاله ها بر زمین افتاد. دحیه با تعجب به آنها نگاه کرد. النا به طرف در رفت تا بگریزد. مینوس سریع برخاست و او را گرفت، گفت: النا! تویی؟ مینوس روبند زن را بالا زد و سیلی محکمی به صورتش کوباند و او را روی زمین انداخت.» ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @ketabrezvan
رضا وحید این بار فضای صدر اسلام و جامعه روم و عربستان را برای روایتی برگزیده است که تباین ملموس فرهنگ‌ها، جذابیت داستان را دوچندان کرده است. ــــــــــــــــــــــــــــ قیمت رمان 129000 تومان📚 @ketabrezvan