eitaa logo
🏴کیف الناس🏴
345 دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
7.6هزار ویدیو
143 فایل
«بسم الله القاصم الجبارین» «وَالْحَمْدُ لِلّهِ قاِصمِ الجَّبارینَ مُبیرِ الظّالِمینَ» 💯کانالی متفاوت👌 😊 برای سرگرمی اسلامی ☺️ ارتباط با ادمین @amirmehrab56 آغاز فعالیت دوباره....۱۴۰۱/۰۷/۱۰
مشاهده در ایتا
دانلود
◾️اسیران را در حالی‌که با طناب به هم بسته بودند، وارد مجلس کردند.¹ در این هنگام فاطمه بنت الحسین ؏ گفت: ‌ای یزید شایسته است دختران رسول خدا (ص) اسیر باشند؟ در این هنگام حاضران و اهل خانه یزید گریستند.² 🔻 یزید در حضور اسیران سر امام ؏ را در ظرف طلا گذاشته و با چوب دستی به آن می‌زد.³ وقتی سکینه و فاطمه دختران امام حسین ؏ این موضوع را دیدند چنان فریاد زدند که زنان یزید و دختران معاویه صدا به شیون و زاری بلند کردند.⁴ ✨ در روایتی از امام رضا ؏ آمده یزید سر امام ؏ را در تشتی گذاشت و بر روی آن میز غذا نهاد آنگاه با یارانش سرگرم غذا و شراب خوردن شد، سپس میز بازی شطرنج را روی آن تشت گذاشته و با یارانش به بازی شطرنج مشغول شد. وی هنگامی‌که از هم‌بازیانش می‌برد، جام شراب را گرفته می‌نوشید و ته‌مانده آن را در کنار تشت که سر بریده امام ؏ در آن بود بر زمین می‌ریخت.۵ 🔥 گویا در این مجلس است که یک مرد شامی به خود اجازه می‌دهد و این جسارت بزرگ را می‌کند. دختر امام حسین ؏ به نام فاطمه را از یزید به کنیزی می‌خواهد و با پاسخ تند دختر امام و خانم زینب سلام الله علیهما روبرو می‌شود. 🏴 اسرا در مدتی که در شام بودند بنابر روایتی در یک خرابه صورت زندانی نگهداری می‌شدند.۶ 📚 منابع: ۱. لهوف، ص۲۱۳ ۲. مثیر الاحزان، ص۹۹ ۳. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۶۴ ۴. کامل ابن اثیر، ج۲ص ۵۷۷ ۵. عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۵ ۶. نفس المهموم، ص ۵۶۸ آهـ... رقیه... پدر نزدیک بود امشب ... کنیز خانه‌ای باشم... 😭😭😭😭😭 @keyfonas
🏴 رقیه (س) در خرابه کنار حضرت زینب (س) نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت‌وآمد هستند، پرسید: «عمه جان! اینان کجا می‌روند؟» حضرت زینب(س) فرمود: «عزیزم، این‌ها به خانه‌هایشان می‌روند.» 🍂 پرسید: «عمه! مگر ما خانه نداریم؟»، فرمودند: «چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است»، تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد ... طفل به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. 🌙 پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه‌جویی نمود، به‌گونه‌ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند. ◾️ خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. رأس مطهر سید الشهدا (ع) را میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر قرار دادند. 🍂 سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سید الشهدا (ع) را دید، سر را برداشت و در آغوش کشید. بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله‌اش بلندتر شد، گفت: «پدر جان، چه‌کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان، چه‌کسی رگهای گردنت را بریده؟ پدر جان، «مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ» چه‌کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان، یتیم به چه‌کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان، کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می‌دادم، ولی محاسنت را خضاب‌شده به خونت نمی‌دیدم». 😭 دختر خردسال حسین (ع) آن‌قدر شیرین‌زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به‌سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند. 📚 نفس المهموم، ص ۴۵۶ من را ببخش اگر که... لـُ لـُ لـُ.. لُکنت زبان گـِ گـِ گـِ گرفتم آ آ آ آخر شـِ شـِ شـِ شکسته دستی... دَ دَ دَ دندان شیریم را... 😭😭😭😭😭 @keyfonas