باوجود اینکه همه امامان به شهادت رسیده اند، چرا #شیعیان فقط برای امام حسین(ع) اینگونه عزا میگیرند؟
#پيشوايان دين از زمان پيغمبر اكرم و زمان ائمه اطهار دستور اكيد و بليغ دادهاند كه بايد نام حسين بن على زنده بماند، بايد #مصيبت حسين بن على هر سال تجديد بشود، چرا؟ بحث در اين «چرا» است. اين چه دستورى است در اسلام؟ چرا اين همه ائمه دين به اين #موضوع اهتمام داشتند؟ چرا براى زيارت حسين بن على اين همه اهتمام و ترغيب است، اين همه تشويق است؟ ما بايد به اين «چرا» دقت كنيم.
ممكن است كسى بگويد: «اين براى اين است كه تسلى خاطرى براى حضرت زهرا باشد.» آيا اين #حرف مسخره نيست كه بعد از هزار و چهار صد سال، هنوز حضرت زهرا احتياج به تسليت داشته باشد؟ در صورتى كه به نصّ خود امام حسين و به حكم ضرورت دين، بعد از #شهادت امام حسين ديگر امام حسين و حضرت زهرا نزد يكديگر هستند.
اين چه حرفى است؟! مگر حضرت زهرا بچه است كه بعد از هزار و چهار صد سال هنوز هم دائماً به سر خودش بزند، گريه كند، بعد ما برويم به ايشان سرسلامتى بدهيم! اين حرفها دين را خراب مىكند.
حسين مكتب عملى در #اسلام تأسيس كرد. حسين عليه السلام نمونه عملى قيامهاى اصلاحى است. خواستند مكتب حسين #زنده بماند، خواستند حسين سالى يك بار با آن نداهاى شيرين و عالى و حماسه انگيزش ظهور پيدا كند، فرياد كند: «أَ لا تَرَوْنَ إلى الْحَقَّ لا يُعْمَلُ بِهِ وَ الْباطِلَ لا يُتَناهى عَنْهُ لِيَرْغَبِ الْمُؤْمِنُ فى لِقاءِ اللَّهِ مُحِقّاً» خواستند «الْمَوْتُ اوْلى مِنْ رُكوبِ الْعارِ» (مرگ از زندگى ننگين بهتر است) براى هميشه زنده بماند. خواستند «لا ارَى الْمَوْتَ الّا سَعادَةً وَ الْحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ الّا بَرَماً» براى هميشه زنده بماند. #زندگى با ستمكاران براى من خستگىآور است؛ مرگ در نظر من جز سعادت چيزى نيست. خواستند آن جملههاى ديگر حسين: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادَةِ عَلى جِيدِ الْفَتاةِ» زنده بماند، «هَيْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ» زنده بماند.
📚حماسه حسینی، ج 1 ص 78
@keyfonas
اسلام به این دروغ ها #نیازی ندارد...
✅آیا با #دورغ و وسیله ناحق میتوان برای هدف #الهی کار کرد؟
#شهید_مطهری
✅برای حق باید از حق استفاده کرد. معنی این #حرف این است: اگر من بدانم چنانچه یک حرف ناحق و نادرست، یک دروغ بگویم یا یک #حدیث ضعیف، حدیثی که خودم میدانم دروغ است برای شما بخوانم همین #امشب همه گنهکارانِ شما توبه میکنند و همه شما نمازشب خوان میشوید، [در عین حال] اسلام به من چنین کاری را اجازه نمیدهد.
✅آیا اسلام #اجازه میدهد ما دروغ بگوییم که مردم برای امام حسین اشک بریزند؟ آن که میشنود که نمیداند دروغ است، #اشک ریختن برای امام حسین هم که شک ندارد اجر و #ثواب دارد، آیا اسلام اجازه میدهد؟ ابداً.
اسلام #نیازی به این دروغها ندارد. حق را با باطل آمیختن، حق را از میان میبرد. وقتی #انسان حق را ضمیمه باطل کرد، حق دیگر نمیایستد، خودش میرود. حق تاب اینکه همراه #باطل باقی بماند ندارد.
📚سیری درسیره نبوی،ص ۱۲۳
@keyfonas
👇👇#تلنــگـــر
#یادداشتی_زیبا
#پر_از_جملات_قابل_تامل #دلنوشته_ای_زیبا_و_خواندنی
از شهیدمحمدغفاری در 13 اسفند 83
✍هنگامی ڪه این نوشته ها را می نویسم؛مورخ13/12/1383هجری شمسی مصادف با 21/1/1426هجری قمری؛هنگام غروب؛ ڪه آسمان آبی جای خود را به ابرهای سیاه داد.
💠با خودم گفتم بیرون بروم وڪمی قدم بزنم تا ڪمی حال وهوایم عوض شود.وقتی بیرون رفتم ودرحین قدم زدن ناگاه به #پاهایم توجه کردم.
چیزی در ابتدا متوجه نشدم.ابتدای خیابان بود ڪه آیه ای از #قرآن ڪریم به ذهنم آمد ڪه خداوند فرموده است: بر روی زمین با #غرور وتڪبر راه نروید.
👈با خودم گفتم محمد مواظب باش در هنگام راه رفتن ناگاه غرور تو را برندارد ڪه خیلی #خطرناک است.
💠بعد از این حرف ها مردم را دیدم ڪه همگی برای #دنیا از یکدیگر #سبقت می گیرند.😔
البته سه هفته تا #عید_نوروز باقیمانده اما نمیدانم مردم چرا برای چند روز خوشی وچند وقت باقیمانده این قدر به حول و ولا افتاده بودند.
با خودم گفتم:آیا این ها برای #آخرت خودشان هم اینقدر عجله می کنند؛تا #توشه ای داشته باشند یا نه؟
💠من از روزهای آخر بهمن شروع به جمع آوری #آثار شهدای پاسدار درتیپ سوم انصارالحسین(ع) ڪرده بودم.هرڪدام از این شهدا درمن یڪ حال وهوایی ایجاد ڪرده بودم.
بیشتر به فڪر #حرف ها وصحبت های این #شهدای بزرگواروخانواده ی آنان بودم .بعد از دیدن چهره های مردم با خود می گفتم:آیا این شهدا هم برای رسیدن دنیا و چند روز خوشی محض این قدر #سبقت می گرفتند؟👉
مسلما نه .چون افرادی مانند جعفریان؛روشناس؛کردستانی؛قیاسوند؛چیت سازیان؛همدانی و...راه سعادت خویش را پیدا ڪرده بودند و هنگامی ڪه به #عڪس ها و #فیلم هایشان می نگریم از #چهره های آنان متوجه می شویم.
👈سبقت برای شهادت و سعادت و رسیدن به پروردگار از هم در عالم بیشتر ارزش داشته است.💥
🍂درهرڪدام از #عڪس های این شهدا از نحوه ی ایستادن آن ها تواضع؛ صبر؛ بردباری؛ شکیبایی و شجاعت؛ #تقوا؛ #ایمان؛ #اخلاص و #پاکی و صداقت احترام به همه و کمک به یکدیگر و وفاداری و ایثار دیده میشود.
💠 #سفره ای درسال 1359 انداخته شد و یڪ عده بر سر این سفره نشستند وبه #لقاالله پیوستند اما ما چه ڪرده ایم؟به خـدا هیــچ...😔
💠دیگر بغض گلویم را گرفته.حتی بعد از دیدن #چند_جوان ڪه با سر و #وضع_های_آنچنانی ایستاده بودند و کارهای ناشایست انجام می دادند اشک در چشمانم جمع شده بود.😢
خودم را ڪنترل ڪردم.اما دیگر طاقت نیاوردم به منزل ڪه رسیدم به طبقه ی بالای منزل رفتم و به عڪس ها و نوارهای شهدا گوش دادم و با نوای #شهیدسیدمجتبی_علمدار نشستم وسیر گریه ڪردم.😢
🍃دیگر #دلم نمیخواهد بیرون بروم؛چون هروقت بیرون میرفتم #جوان هارا در پی #عیاشی و #جلب_توجه میدیدم.
#دختران جوان با غرور و تڪبر حرڪت میکردند.مردان وزنان درفکر مایحتاج زندگی وسبقت در مال خود بودند؛آری انگار این #شهـدا_فـرامـوش_شـده_انـد.👉
🍂ای کاش #رنگ_شهر بازیم نمیداد
در #جبهه رمز یازهرا ( س ) مرا برباد میداد
امشب دل از یادشهیدان تنگ دارم
در دل هوای ڪربلای پنج دارم😔
#دلنوشته
#شهید_محمد_غفاری
#یگان_ویژه_صابرین
#شهادت: ۹۰/۶/۱۳
توسط گروهک تروریستی پژاڪ، ارتفاعات جاسوسان سردشت
@keyfonas
م.م.انتظار:
⚠️از خیابان شهدا؛
آرام آرام در حال گذر بودم!
🌷🍃اولین ڪوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه ڪردی...
جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم...
🌷🍃دومین ڪوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این ڪوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه ڪردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم از ڪوچه گذشتم...
🌷🍃به سومین ڪوچه رسیدم!
شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محڪم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در ڪجای زندگی ات قرار دارد؟!؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی ڪه گوشه اش نمناڪ شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
🌷🍃به چهارمین ڪوچه!
شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عڪس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن ڪردن مردم!
#مطالعه ڪردی؟!
برای #بصیرت خودت چه ڪردی!؟
برای دفاع از #ولایت!!؟
همچنان ڪه دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...
🌷🍃به پنجمین ڪوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشڪ و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نڪردم!
#شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
🌷🍃ششمین ڪوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس،نگهبانی #دل...
ڪم آوردم...
گذشتم...
🌷🍃هفتمین ڪوچه انگار #ڪانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز ڪنترل دل ها بود!!
هم مدارس!
هم دانشگاه!
هم فضای مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود ڪه در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میڪرد!
#ایثارش را دیدم...
از ڪم ڪاری ام شرمنده شدم و گذشتم...
🌷🍃هشتمین ڪوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوڪی هم ڪنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میڪردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوڪی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...
🌷🍃پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میڪردند،برایشان...
⚠️اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم ڪه با #حالم چه ڪردم!
تمام شد...
#تمام
💢از ڪوچه پس ڪوچه های دنیا!
بی شهدا،نمی توان گذشت...🚫