چند روزیه دنیا با همه اعوان و انصارش در حال تاختنه و فشار تحمل مشکلات زیاد!!!
انگار دیگه چاره ای نبود...
دیروز رفتم سر مزارش😭
نشستم
سنگ مزارش داغ بود
خییییییلی داغ💥
سرمو گذاشتم به صورتش و دو دستمو حلقه زدم دور گردنش
بغض فرو خورده رو رها کردم!
دلم سوخت برای دلی که هیچوقت نتونسته گرمی دستشو حس کنه😭
گرفتمش تو آغوشم
گررررفتمش توی آغوشم...
فکر کنم اونم بغلم کرد
داشت نگاهم میکرد،مهربون و با صلابت
شاید منتظر بود حرفهامو بشنوه
یاد حرف مادرم افتادم
همیشه میگفت پدرت خیلی دختر دوست بود
سرمو بردم دم گوشش
و آهسته گفتم روزم مبارک
و با همه وجود زدم زیر گریه😭
قطرات اشک پشت هم بدون اجازه من میومدن پایین!!!
آفتاب داغ ☀️داشت همینطوری بروی سرمون میخورد.
بطری آب رو خالی کردم روی سنگ مزارش
سرمو دوباره گذاشتم بروی سنگ
داغ بود درست مثل آفتاب بوشهر
یادم افتاد به پیکر کسی که زیر این آفتاب داغ بدون پوشش....
وای خدای من
دخترش گریه میکرد
و دنبالش میگشت
حالا دیگه دلم برا اونم میسوخت
با هم گریه کردیم
من و اون
کنار سنگ مزارش
السلام علیک یا اباعبدالله
#دلنوشته_سر_مزار_پدر
#روز_دختر
#سمیه_طوق_کش
@keyfonas