eitaa logo
کیف الناس 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷
364 دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
9.2هزار ویدیو
154 فایل
«بسم الله القاصم الجبارین» «وَالْحَمْدُ لِلّهِ قاِصمِ الجَّبارینَ مُبیرِ الظّالِمینَ» 💯کانالی متفاوت👌 😊 برای سرگرمی اسلامی ☺️ ارتباط با ادمین @amirmehrab56 آغاز فعالیت دوباره....۱۴۰۱/۰۷/۱۰
مشاهده در ایتا
دانلود
26.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 لحظات دیده نشده از شهید محمدرضا زاهدی در کنار شهیدان همت، باکری، خرازی، باقری، تهرانی مقدم و... 🔹شهید زاهدی: خدایا، روزی نیاید که ما از سفره با برکت شهادت که تو پهن نموده‌ای برداشت نکرده باشیم...
هر سه شهید تکه تکه! عجب عکسی عجب مظلومیتی عجب مردانی ۴۰ سال جهاد،۴۰ سال دور از خانواده و تفریح،۴۰ سال پوتین از پاشون در نیاوردن و با بعثی و تکفیری و داعشی جنگیدن و آمریکای و اسراییلی جنگیدن شهید که ساعت یک و نیم نصف شب پنجشنبه که همه یا خواب بودن یا تو عیش و نوش در فرودگاه بغداد با موشک های فایر آمریکا اِربا اِربا شد و پیکر قطعه قطعه شو از لای آهن پاره ها بیرون آوردن! که حین مأموریت هواپیماش سقوط کرد و پودر شد و پیکر متلاشی شده ش رو از تو بیابان ها جمع کردند. هم که همین چند وقت پیش در حمله اسراییلی ها به سفارت ایران در سوریه تکه تکه شد و پیکر پاره پاره ش رو از لای میلگرد ها و آوار ها در آوردن! ۴۰ سال مجاهدت در عراق و سوریه و لبنان و...آخر هم هر سه تیکه تیکه ، قطعه قطعه! بنویس تاریخ، بنویس که سربازان امام خامنه ای در بستر نمی‌میرند! مثل ژنرال های ژیگول پهلوی پشت به میهن فرار نمی‌کنند می‌مانند، می ایستند و می‌جنگند و در آخر قطعه قطعه می‌شوند که آیندگان اگر پرسیدند انقلاب اسلامی چگونه خاک نداد بگویند با جزٕ جز پیکر سربازانش!🌹 ꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
🔹 روایت داماد رهبر انقلاب از حضور شهید زاهدی در مراسم‌ نماز بر پیکر شهید سید رضی برای او که بهشت، تنها بهایش بود؛ در آستانه سالروز شهادتش... دکتر مصباح باقری داماد حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: قرار شد نماز سیدرضی را آقا بخوانند. بامدادِ پنج شنبه هفتم دی ماه ۱۴۰۲، در یک روزِ سردِ زمستانی، خانواده شهید به همراه عده‌ای از فرماندهان و سرداران منتظر بودند. «او» هم گوشه‌ای ایستاده بود. ساکت و آرام. آقا که تشریف آوردند، چند قدمی هم عقب‌تر از آن جا که ایستاده بود، رفت. آقا بعد از تفقد و تسلیت به خانواده شهید سید رضی، مشغول صحبت با برخی فرماندهان شدند. «او» باز هم عقب‌تر رفت و دور شد. سرمای زمستان تهران، بهانه خوبی به دستش داده بود تا خودش را خوب و زیاد بپوشاند. کلاهی بر سر تا روی چشم‌ها گذاشته و دکمه‌های اورکت را هم تا بالا بسته بود. در بین صحبت آقا با فرماندهان، رهبر از زبان یکی از سرداران، متوجه حضور «او» شدند. با تأکید جویا شدند: مگر «او» اینجاست؟ گفتند: بله و زود «او» را صدا زدند تا جلو بیاید. با آرامش و سکوت و تواضع جلو آمد. سلام و دست‌بوسی کرد و احوالپرسی مختصری. بعد خیلی تند و سریع عقب رفت؛ عقب‌تر از قبل. انگار نمی‌خواست حتی به اندازه ذره‌ای دیده شود. نمی‌خواست زحمتی درست کند. نمی‌خواست به قدر پر کاهی هم بار باشد. نماز را هم صف آخر خواند. دور و مخفیانه... انگار عادت کرده که حتی سر و صدای کوچک و ریزی هم نداشته باشد. نماز تمام شد و «او» باز هم دور و غریب و تنها. حالا تابوت را بلند کردند برای تشییع تا بیرون بیت رهبری. «او» با چشم‌هایش یار و همرزم دیرینه‌اش را بدرقه... می‌کرد، گویا با همان چشم‌ها داشت با او حرف می‌زد و قرار و مدار می‌گذاشت، شاید هم قرار و مدارهای قبلی را یادآوری می‌کرد. در همین بین ، اهل دلی که در جمع بود به چند جوان و نوجوان اطرافش توصیه کرد: "بروید و خوب و سیر تماشایش کنید؛ شاید دیگر «او» را نبینید". به آن بنده‌ی خدا عرض ادب کردم و گفتم: "از «او» چه دیدید که چنین توصیه‌ای داشتید؟" گفت: "او مجسمه اخلاص است. به اندازه ذره‌ای اجازه بروز و ظهور نفس نمی‌دهد. کامل رامش کرده. با این همه کتوم و بی ادعاست!" بعد ادامه داد: "اما طولی نمی کشد... این اخلاص اجرش فقط یک چیز است". سه ماه بعد، دوشنبه بیست و یک رمضان، سیزده فروردین ۱۴۰۳ بود که خبر بهشتی‌شدن «او» آمد. باز مسجل شد که بهشت را به بها بدهند؛ نه به بهانه! «او»، شهید محمدرضا زاهدی، فرمانده و سردار بزرگ و بلند بالا اما بی‌ادعای سپاه سرافراز اسلام و ایران بود.