کیف الناس 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷
بسم الله الرحمن الرحیم☘ به قول حاج قاسم 💔☔️..... اگر امروز کسی را دیدید که بوی شهید از کلام او
#قسمتـدوم
#پلاکـ۱۷
یک روز همسایه مان آمده بود خانه و در ایوان نشسته بودیم من رفتم و از آشپزخانه چای آوردم 🫖موقع خوردن چای به همسایه گفت: طاهره خانم توی چای فوت نکنید از نظر اسلام درست نیست من مانده بود بچه پنج ساله این حرف را از کجا شنیده بود!😃🤨
به پدرش میگفت: پیغمبر (ص) گفته اند پای جلوی بزرگتر دراز نکنید پس من این کار را نمیکنم چون باید پیرو آنها باشم 😍
زمانی که ماه محرم فرا می رسید خودش را برای روضه امام حسین(ع) آماده میکرد کرد وقتی به روضه وارد می شد مودب با وقار در گوشه ای می نشست و مداحی گوش می کرد
به طوری که هر کسی این بچه را می دید کلی تعریف تمجید از او می کرد
در روضه ها کمک می کرد مثلا استکان ها را میشست یک جورایی با همان کوچکی خادم الحسین(ع) شده بود 🙏🏻به خاطر شرایط شغلی پدرش بیشتر وقت ها با خودم روضه می آمد به حرف های سخنران خیلی گوش میکرد و گاهی به من میگفت : مامان یادته حاج آقا فلان حرف رو گفت؟
ابراهیم علاقه ی زیادی به مسجد رفتن داشت از همان هشت سالگی نماز خواندن را آغاز کرد بیشتر ، نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را میخواند
در مسجد موذن بود و بعد از نماز جماعت دعای سلامتی امام زمان (عج) را برای مردم با صدای رسا می خواند
همین اهل نماز بودنش باعث شده بود که خیلی نظم و ترتیب را در زندگی رعایت کند و همیشه کارهایش را مرتب انجام می داد 🕘
زمانی که قرار شد به مدرسه برود من او را در مدرسه نزدیک خانه خودمان ثبت نام کردم
مدرسه ی جلالی دقیقا کنار مسجد فاضل هندی بود📝
ابراهیم همیشه سر وقت به مدرسه می رفت و به موقع با پسر عموهایش از مدرسه بر می گشت همیشه یک عالمه دوست برای خودش پیدا میکرد و به خانه می آورد
در راه مدرسه شیطنت و بازی های خطرناک نمی کرد زمانی که از مدرسه به خانه بر می گشت
وقت خودش را تلف نمی کرد و مشغول درس خواندن می شد در مدرسه به دوستانش و به خصوص پسر عموهایش کمک می کرد خیلی روی نظم و ترتیب کتاب📚 هایش حساس بود هوش زیادی داشت و درس اش هم خوب بود
نویسنده :تمنا ☔️🍀