#حماسه_پنج_سادات_شهید_در_سه_راه_کوشک
🌷هنوز آفتاب روز اول مرداد ۶۷ طلوع نکرده بود که با ستونی از تانک روبرو شدیم. به کامیونها گفتم: زود سر و ته کنید تا دشمن ما رو ندیده. به بچه ها گفتم: نماز صبح رو توی ماشین و در حال حرکت بخونید و خودم به کامیون آویزون شده بودم و راننده هم که ترسیده بود با حداکثر سرعت توی جاده خاکی به سمت سه راهی کوشک مى تازيد.…
🌷دیدم ماشین فرمانده تیپ (برادر خادم) به سرعت تمام از کنار ما گذشت. توی دلم گفتم: اینها هم جونشون رو برداشتند و از معرکه فرار کردند و ما رو تنها گذشتند، میون این همه تانك. همینطور که با سرعت مى رفتيم کنار جاده تعدادی لوله تانک از خاکریز بالا اومده بود و بچه ها به تصور اینکه خودی هستند براشون دست تکون دادند اما غافل از اینکه تانک های دشمن هستند و نفراتش با دیدن کامیون ها لوله های تانک رو به سمت جاده نشانه رفتند و از پهلو با توپ مستقیم تانک به سمت ما شلیک مى كردند.
🌷من مى ديدم گلوله ها وسط جاده می خوره و یا از کنار ماشین ها رد میشه اما به کامیون ها نمى خوره! با هر زحمتی بود به سه راه کوشک رسیدیم از دور دیدم برادر خادم با یه تعداد بچه ها موضع گرفتن و منتظر ما هستند. تازه متوجه شدم دلیل عجله اونها چی بوده. اونها حدس مى زدند که احتمال داره دشمن ما رو محاصره کنه و بچه ها اسیر بشن.
🌷سر سه راه به برادر خادم گفتم: ما مهمات نداریم و ایستادن مقابل این همه تانک گلوله آر.پى.جی مى خواد و اگر نه همه بچه ها قتل عام مى شند. ایشون هم با کلامی که توش آرامش موج مى زد، مواظب بود استرسی به نیروها نده؛ گفت: برید به سمت اهواز و یه جایی موضع بگیرید. و من به همه بچه ها گفتم: سوار ماشین ها بشید تا بریم عقب. بچه ها سوار شدند و من هم با حاج خادم هنوز حرفم تمام نشده بود که صدای انفجار شنیدم. هر دو برگشتیم به سمت کامیون که یه دفعه خشکمون زد. دیدیم عقب کامیون سوراخ شده و صدای ناله بچه ها میاد…. چند لحظه هر دوی ما توان هیچگونه حرکتی نداشتیم….
🌷به سوی کامیون دویدیم. همه جا رو بوی دود و خون گرفته بود. بچه ها رو آروم کردیم. برادر خادم گفت: برادر ابوذری مکث نکنید همینجوری برید عقب تا تلفات بیشتر نشده. دستور فرمانده بود. عقب اومدیم اما چه عقب اومدنی. مثل اینکه قرار بود در رفت و برگشت ما توی خط ۵ تا بچه سید به معراج برند. توی اون کامیون و از اون دسته یه عده مجروح شدند و ۵ تا سید اجازه ورود به بهشت رو کسب کردند. شهیدان: سید صاحب محمدی، سید علیرضا جوزی، سید داود طباطبایی، سید حسین حسینی و سید مهدى موسوی
🌷این شهدا به شهدای «خمسه سادات» معروف شدند و در سه راه کوشک اهالی اهواز برای این شهدا یادبودی ساخته اند. این پنج شهید از جمع بسیجیان گردان امام حسین علیه السلام، تیپ حضرت زهرا سلام الله علیها، لشگر۱۰سیدالشهداء (ع) بودند که به عنوان شهدای شاخص و از بین ۲۰۰ شهید در منطقه عملیاتی سه راهی کوشک، در تاریخ اول مردادماه سال ۶۷، مقارن با سحرگاه عید قربان و در آخرین روزهای دوران دفاع مقدس پس از قبول قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل توسط ایران، به شهادت رسیدند.
راوى: جانباز قاسم اباذری، فرمانده گروهان گردان امام حسین علیه السلام و فرمانده سادات شهید
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
@keyfonas
۱۶ آذر ۱۳۹۷
۱۶ آذر ۱۳۹۷
۱۶ آذر ۱۳۹۷
۱۶ آذر ۱۳۹۷
۱۶ آذر ۱۳۹۷
۱۶ آذر ۱۳۹۷
۱۶ آذر ۱۳۹۷
۱۶ آذر ۱۳۹۷
۱۶ آذر ۱۳۹۷
🏴کیف الناس🏴
🎆 خلبان ایرانی که بخاطر همسر آمریکایی اش او را به داخل پایگاه هوایی راه نمی دادند! / برای جنگیدن برای ایران، همسر و خانوادهام را گرو یک F-4 میگذارم
#دفاع_مقدس / شهید سرلشکر غفور جدی
🔸شهید خلبان غفور جدی متولد اردبیل بود و به نیروی هوایی شاهنشاهی ایران پیوست و برای دورههای ارشد جنگنده F-4 به آمریکا اعزام شد.
🔸در سال ۱۳۵۱ با خانم مرین نامیور که دختر یکی از خانوادهای سرشناس سناتورهای آمریکایی بود، ازدواج کرد و در روز نیروی هوایی آمریکا در حضور زبدهترین خلبانان جهان در نیویورک داوطلبانه جهت حضور در خطرناکترین مانور هوایی جهان با نام «چهارراه مرگ» به نمایندگی از ایران اعلام آمادگی کرد.
🔸برج مراقبت به دلیل جوانی او خطرناک بودن این عملیات را اعلام کرد اما تجربه و دانش وی در سطوح مختلف آموزشی در آمریکا موفق بودن عملیات را در حضور نمایندگان مختلف دنیا تضمین میکرد.
🔸پس از اجرای موفقیتآمیز عملیات، تماشاگران به احترام او از جای خود بلند میشوند و این خلبان ورزیده را به شدت تشویقش میکنند و در پاسخ آنهایی که میپرسیدند «این مرد کیست»؟ همه میگفتند خلبان غفور جدی اردبیلی نماینده نیروی هوایی شاهنشاهی ایران!!
🔹غفور جدی بعد از انقلاب اسلامی ۵۷ به علت داشتن همسر آمریکایی از پایگاه هوایی بوشهر و نیروی هوایی ایران اخراج شد و در روز سوم حمله به ایران خود را به درب پایگاه رساند.
🔸وی را به درون پایگاه راه ندادند و فریاد زد «من با پول و سرمایه این آب و خاک خلبان شدهام، اکنون به من نیاز است همسر و خانوادهام را گرو یک F-4 میگذارم.» با او موافقت کردند و چندی بعد پس از شکار چندین هواپیمای عراقی، در یک عملیات برون مرزی در خاک عراق به آسمانها پر کشید و جاودانه شد.
🔹زمانی که در آمریکا دوره خلبانی را میگذراند در پاسخ به یکی از استادانش که از او خواست شهروندی آمریکا را بپذیرد (با داشتن همسر آمریکایی) و در نیروی هوایی آمریکا خدمت کند، پاسخ داده بود «دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد…»🇮🇷
@keyfonas
۱۶ آذر ۱۳۹۷
۱۶ آذر ۱۳۹۷
۱۶ آذر ۱۳۹۷