🏴کیف الناس🏴
#قسمت_یازدهم #ویشکا_2 نیم ساعتی در ماشین بودم تا به خانه مریم رسیدیم شلوغی خیابان ها به قدری کلافه ک
#قسمت_دوازدهم
#ویشکا_2
درست یک هفته بعد تصمیم گرفتم به دانشگاه بروم این دو هفته به قدری سرم شلوغ بود که بیشتر کلاس ها را شرکت نکرده بودم
ساعت هفت صبح از خواب بیدار شدم
خانواده که تازه از مسافرت برگشته بود این موقع صبح تصمیم به بیدار شدن نداشتند
وردشاد هم با عجله در حال گرفتن قلمه نان بود
در حالی که زمزمه می کرد
وای خدایا دیر شد
به سمت او رفتم
دادشی حالا خودت جا نگذاری
این قدر عجله نکن
من امروز ماشین می برم جایی می خواهی بری
نگاهی به ساعت دیواری کردم
با صدایی که حاکی از اضطراب بود
دانشگاه
البته به لطف شما دیر می رسم
وردشاد از خانه خارج شد و کمی بعد من هم خانه را ترک کردم
مسیر دانشگاه تا خانه فاصله زیادی نداشت اما خوب باید دو اتوبوس سوار می شدم
تصمیم گرفتم تا جایی که امکان دارد با تاکسی خودم را برسانم
به دلیل شلوغی اول صبح خیابان چهل دقیقه طول کشید تا به دانشگاه رسیدم
وارد محوطه شدم
حیاط خلوت شده بود کلاس شده بود عده ی کمی در حال رفت و آمد بودند
که به کلاس 816 رفتم
چند تق محکم به در زدم
استاد بفرمائید
سلام ببخشید
به به خانم دهقان
تشریف نمی آوردید
ببخشید خیلی درگیر بودم
بله درگیری برای همه هست حالا چرا مشکی پوشیدید ؟!
هیچی اجازه هست بنشینم
بفرمائید
سرکلاس مدام ذهنم درگیر بود نمی توانستم تمرکز لازم را روی درس بکنم با صدای استاد به خودم آمدم
خانم دهقان شما جواب بدید
چی استاد ؟
مثل این که حواستون اصلا نیست
شما دو جلسه غیبت داشتید و الان هم سر کلاس توجه لازم و کافی ندارید
بهتر نیست مشکلاتتان را حل کنید بعد تشریف بیاورید
در حالی که سرخ شده بودم حرارت بدنم چند برابر شد
فقط یک جمله گفتم ...
اجازه دارم از کلاس بیرون بروم
بله فقط ترم بعد این درس را بردارید به دلیل دیر آمدگی و غیبت حذف شدید !
با چهره ای غم زده از کلاس خارج شدم در محوطه دانشگاه شروع به قدم زدن کردم
نویسنده :تمنا🌹🍃
"نسیه و وجه دستی داده میشود ٬ به قدر قوه"
در ضلع شرقی مسجد جامع بازار تهران، دکان غذاخوری بود که بالای پیشخوان دکانش نوشته بود :
نسیه و پول نقد داده میشود، بقدر قوه...
هر وقت کودکانی که برای بردن غذا برای صاحبکارشان می آمدند
لقمه ای چرب و لذیذ از گوشت و کباب و ته دیگ زعفرانی درست میکرد و خود با دستانش بر دهان آنها میگذاشت و میگفت مبادا صاحبکارش به او از این غذا ندهد و او چشمش به این غذا بماند و من شرمنده خدا بشم...
این کاسب نمونه حاج میرزا عابد نهاوندی بود
معروف به "مرشدچلویی"
پیر مردی بلند قامت با چهره ای بسیار نورانی و خوشرو و با محاسنی سفید...
خدا رحمتش کنه...
🔺این روزها چقدر جای خالی این مرشدها حس می شه..
🪴 « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »
🌼 اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَ عَجّل فَرَجَهُم
📆سه شنبـــه ۱۴۰۳/۰۷/۰۳
📎 @keyfonas
#ربیع_الاول
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
☘ 🌺 ☘ 🌺 ☘
🕗 #وقت_سلام
خود را کبوتر حرمت فرض میکنم
آقا سلامی خدمتتان عرض میکنم
با یک سلام زائر آقا شوید✋
#سلام_آقا 🤚
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ