مشق انتظار هفته هفته گشت و جمعه ها بیتاب تر از هر روز تکلیف گرفت...
بى گمان خواهد آمددر صبح یك آدینه!
این راز ماست..
سوار بر سمند سپیده با رایت آفتاب بر دوش،تا به اهتزاز درآورد آن را بر بلنداى گنبد گیتى!
مى آید مولایم...
و برق ذوالفقارش سینه شب را خواهد شکافت!
و خورشید خدا نمایان میشود....
مى آید منتقم...زیباتر از هزار نگار و مهربانتر از همه ی بهار!!
و دلم لبریز است...
پُرِ از آمدنش...
#أین_صاحبنا
@keyfonas
🍃 گريه امام صادق عليه السلام در سوگ امام حسين عليه السلام
💎ابوالفرج اصفهانى به سندش از اسماعيل تميمى نقل كرده كه گفت: من نزد ابوعبداللَّه جعفر بن محمّدعليهما السلام بودم كه خادم براى سيد حميرى - شاعر - از حضرت اجازه ورود گرفت. حضرت دستور داد كه وارد شود. اهل بيت خود را پشت پرده قرار داد. سيد حميرى وارد شد و سلام كرد و در گوشه اى نشست. حضرت از او خواست تا شعر بخواند. حميرى اين اشعار را در سوگ امام حسين عليه السلام سرود:
أمرر على جدث الحسين
فقل لأعظمه الزكيّه
آأعظماً لازلت من
و طفاء ساكبة رويّة
و اذا مررت بقبره
فأطل به وقف المطيّة
و ابك المطهّر للمطهّر
و المطهّرة النقية
كبكاء معولة أتت
يوماً لواحدها المنيّة
🔹حميرى مى گويد: مشاهده كردم كه اشك هاى جعفر بن محمّد برگونه هايش سرازير بود، و صداى شيون از خانه حضرت بلند شد، به حدّى كه امام دستور به خوددارى دادند. آنان نيز ساكت شدند.... .
📖الاغانى، ج ۷، ص ۲۴۰
@keyfonas
💎 امام صادق علیه السلام فرمود:
فی فَضلِ زِیارَةِ الحُسَینِ بنِ عَلیٍّ علیه السلام وَ لَقَد حَدَّثَنی أَبی علیه السلام: أَنَّهُ لَم یَخلُ مَکانُهُ مُنذُ قُتِلَ مِن مُصَلٍّ یُصَلّی عَلَیهِ مِنَ المَلائِکَةِ أَو مِنَ الجِنِّ أَومِنَ النسِ أَو مِنَ الوَحشِ و َما مِن شَیْ ءٍ إِلاّ وَهُوَ یَغبِطُ زائِرَهُ و َیَتَمَسَّحُ بِهِ و َیَرجو فِی النَّظَرِ إِلَیهِ الخَیرَ لِنَظَرِهِ إِلی قَبرِهِ.
🔹پدرم در فضیلت زیارت حسین بن علی علیه السلام فرمودند: جایگاه آن حضرت از آن زمان که کشته شده، از فرشته یا جن یا حیوان وحشی که بر آن حضرت درود میفرستد خالی نیست و هر چیزی غبطه زائر آن حضرت را میخورد و خود را به او میمالد و در نگاه کردن به زائر امام حسین علیه السلام امید خیر دارد زیرا او به قبر امام حسین علیه السلام نگاه کرده است.
📖کامل زیارات ،ص۳۲۵
📖مستدرک ،ص ۱۱۸
📖الوسایل ج۱۰، ص۲۵۲، ح۱۱۹۵۲
@keyfonas
💎امام صادق علیه السلام:
نسبت به ناموس دیگران پاکدامن باشید،
تا ناموس شما نیز محفوظ بماند.
عفوا عن نساء الناس تعف نساؤكم.
📖بحارالانوار،ج۷۱،ص۲۷۰
@keyfonas
✍️پیامبر اکرم (ص):
✅سه گناه است که کیفرشان در همین دنیا می رسد و به آخرت نمی افتد:
1️⃣آزردن پدر و مادر
2️⃣زورگویی و ستم به مردم
3️⃣ناسپاسی نسبت به خوبی های دیگران
📚امالی مفید
@keyfonas
◾️اسیران را در حالیکه با طناب به هم بسته بودند، وارد مجلس کردند.¹
در این هنگام فاطمه بنت الحسین ؏ گفت: ای یزید شایسته است دختران رسول خدا (ص) اسیر باشند؟ در این هنگام حاضران و اهل خانه یزید گریستند.²
🔻 یزید در حضور اسیران سر امام ؏ را در ظرف طلا گذاشته و با چوب دستی به آن میزد.³
وقتی سکینه و فاطمه دختران امام حسین ؏ این موضوع را دیدند چنان فریاد زدند که زنان یزید و دختران معاویه صدا به شیون و زاری بلند کردند.⁴
✨ در روایتی از امام رضا ؏ آمده یزید سر امام ؏ را در تشتی گذاشت و بر روی آن میز غذا نهاد آنگاه با یارانش سرگرم غذا و شراب خوردن شد، سپس میز بازی شطرنج را روی آن تشت گذاشته و با یارانش به بازی شطرنج مشغول شد. وی هنگامیکه از همبازیانش میبرد، جام شراب را گرفته مینوشید و تهمانده آن را در کنار تشت که سر بریده امام ؏ در آن بود بر زمین میریخت.۵
🔥 گویا در این مجلس است که یک مرد شامی به خود اجازه میدهد و این جسارت بزرگ را میکند. دختر امام حسین ؏ به نام فاطمه را از یزید به کنیزی میخواهد و با پاسخ تند دختر امام و خانم زینب سلام الله علیهما روبرو میشود.
🏴 اسرا در مدتی که در شام بودند بنابر روایتی در یک خرابه صورت زندانی نگهداری میشدند.۶
📚 منابع:
۱. لهوف، ص۲۱۳
۲. مثیر الاحزان، ص۹۹
۳. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۶۴
۴. کامل ابن اثیر، ج۲ص ۵۷۷
۵. عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۵
۶. نفس المهموم، ص ۵۶۸
آهـ... رقیه...
پدر نزدیک بود امشب ...
کنیز خانهای باشم...
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان
😭😭😭😭😭
#الهی_بحق_زینب_الکبری
#عجل_لولیک_الفرج
@keyfonas
👌رد نکردن خواستگار با دو شرط ...
◾️عَن حُسَینِ بنِ بَشارِ الواسِطی قالَ : کَتَبت الی ابیِ جَعفَرِ الثّانیِ عَلیهِالسَّلامِ أسألُهُ عَنِ النِّکاحِ فَکَتَبَ عَلَیهِ السَّلام ُ: مَن خَطِبَ اِلَیکُم فَرَضیتُم دینَهُ وَ اَمانَتَهُ فَزَوَّجُوهُ ، ِالّا تَفعَلُوهُ تَکُن فِتنَةٌ فِی اَلارضِ وَ فَسادٍ کَبیرٍ.
🔸حسين بن بشّار واسطى گويد : به امام ابو جعفر عليه السّلام نامهاى نوشتم وسايلى در مورد ازدواج پرسيدم .
در پاسخ مرقوم فرمود : اگر كسى از شما خواستگارى كرد و ديندارى و امانت دارى اش را پسنديديد ، دختر را به او تزويج كنيد ؛ اگر اينكار را نكنيد ، فتنه و فساد بزرگى در زمين پديد خواهد آمد.
📚التذهیب، جلد ۷، صفحه ۳۶۹
@keyfonas
👌پذیرفتن خواستگار ...
◾️سهل بن زياد و محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد جميعا عن عليّ بن مهزيار قال : كتب عليّ بن أسباط إلى أبي جعفر عليه السّلام في أمر بناته و أنّه لا يجد أحدا مثله. فكتب إليه أبو جعفر عليه السّلام: فهمت ما ذكرت من أمر بناتك، و أنّك لا تجد أحدا مثلك فلا تنظر في ذلك رحمك اللّه، فإنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قال:«إذا جاءكم من ترضون خلقه و دينه فزوّجوه إلاّ تفعلوه تكن فتنة في الأرض و فساد كبير».
🔸على بن مهزيار گويد : على بن اسباط در مورد ازدواج دخترانش و اين كه كسى همانند و همشأن خود را نمىيابد به امام جواد عليه السّلام نامه نوشت . حضرتش مرقوم فرمود : آنچه در مورد ازدواج دخترانت نوشتى و اين كه كسى همانند و هم شأن خودت را نمىيابى دريافتم. خدا تو را بيامرزد ، در اين مورد درنگ مكن ؛ چون رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود : اگر كسى نزد شما آمد كه اخلاق و ديندارىاش را پسنديديد ، (دختر را به) ازدواج او درآوريد ؛ اگر اين كار را نكنيد ، در زمين فتنه و فاسدى بزرگ پديدار مىشود» .
📚فروع کافی جلد ۶ صفحه ۱۵۰
@keyfonas
برگی از تاریخ غریبی و آزادگی🍁
بسیار زیبا و حزن انگیز...🍁
در اول ماه صفر سرانجام کاروان اسیران اهل بیت(ع) و سرهای شهیدان، پس از 11 روز حرکت سریع و بیوقفه و با رنج و آزار و سختیهای فراوان، سرانجام وارد شام شدند.
امکلثوم(س) به شمر که از افراد آن قوم ستمگر بود، نزدیک شد و به او گفت: درخواستی از تو دارم ! شمر گفت: درخواستت چیست؟ امکلثوم(س) فرمود: «اینک شهر شام است، چون خواستی ما را وارد شهر کنی، ما را از دروازهای ببر که تماشاگر کمتری دارد تا مردمان نظارهگر کمتری باشند و به ما کمتر نگاه کنند و امر کن و به آنان بگو سرهای شهدا را از میان ما بیرون ببرند و دور کنند و پیش دارند تا مردم به تماشای آنها مشغول شوند و به ما کمتر بنگرند؛ زیرا از کثرت نگاههایشان ما را ناراحت میکند»
شمر بن ذی الجوشن خبیث و ملعون بر عکس رفتار کرد و فرمان داد که سرها را بر سر نیزه و در وسط کاروان حرکت دهند...🍁
یکی از گزارشگران صحنهها و لحظات «سهل بن سعد» است. وی از اصحاب پیامبر خدا(ص) و امیرمؤمنان امام علی(ع) بود
و روایت کرده است که: به قصد زیارت بیتالمقدس از مدینه خارج شدم. در میان راه به شام وارد شدم، شهری دیدم پر آب و درخت و با خانههای بلند و منازل فراوان! دیدم که بازارها را تزیین کردهاند و پردهها آویختهاند و زینت کرده و شاد و خوشحالند و دف و طبل و ساز مینوازند.
با خود گفتم شاید امروز شما میان عیدی دارید که من نمیشناسم! از مردم پرسیدم: آیا در شام عیدی دارید که ما آن را نمیشناسیم؟
گفتند: ای پیرمرد! مگر تو در این شهر غریبی؟!
گفتم: من سهل بن سعدم، پیامبر خدا(ص) را دیدهام و از او حدیث شنیدهام! گفتند: ای سهل ما تعجب داریم چرا خون از آسمان نمیبارد و چرا زمین سرنگون نمیشود و ساکنانش را فرو نمیبرد؟
گفتم: چرا این گونه شود؟!
گفتند: این فرح و شادی برای آن است که سر مبارک حسین بن علی(ع) را از عراق برای یزید هدیه میبرند و اکنون میرسد.
گفتم: شگفتا! سر حسین(ع) را هدیه میبرند و مردم خوشحالی میکنند؟! پرسیدم: از کدام دروازه میآورند؟ مردم به دروازهای به نام «دروازه ساعات» اشاره کردند.
به سوی آن دروازه رفتم...
در آنجا بود که دیدم پرچمهای کفر و ضلالت پی در پی آمد، ناگاه دیدم اسب سواری آمد به دستش نیزه سرشکستهای بود و سری بر آن قرار داشت که شبیهترین صورتها به پیامبر خدا(ص) بود. همراه آنها زنانی سوار بر شتران برهنه و بدون جهاز را آوردند.
به یکی از آنان نزدیک شدم و به او گفتم:
ای دختر! تو کیستی؟
گفت: سکینه دختر حسین(ع)
به او گفتم: من صحابه جد شمایم، آیا درخواستی از من داری؟
من سهل بن سعد هستم که پیامبر(ص) را دیده و از او حدیث شنیدهام
سکینه گفت: «به این بدبختی که سر پدر بزرگوارم را دارد، بگو از بین ما بیرون رود و سر را جلوی ما ببرد تا مردم به دیدن او سرگرم شوند و به ما نگاه نکنند که ما حرم پیامبر(ص) خداییم»!
به حامل سر نزدیک شدم و به او گفتم آیا درخواست مرا اجابت میکنی تا در عوض چهارصد دینار بگیری؟ گفت: حاجت تو چیست؟ گفتم: «سر را جلوتر از اهل حرم حرکت بده. سر را از میان زنان بیرون ببر و پیشتر از آنان برو. او چنین کرد و من هم آنچه را وعده داده بودم به او پرداختم
حضرت سکینه آن بانوی جلیل القدر (س)در روز ورود کاروان اهل بیت(ع) به شام در یک جمله کوتاه اعضای کاروان را معرفی میکند و میگوید:
«نحن سبایا آل محمد! ما اسیران خاندان محمدیم!»
با همین جمله همه تبلیغات مسموم و گمراهکننده بنیامیه و یزیدیان از این سخن حکیمانه در همان لحظه اول پوچ شد
صلی الله علیک یا قتیل العبرات🍁
@keyfonas
🌙 با کاروان نیزه
اين خطي از حكايت مستان كربلاست :
ساقي فتاد، باده نگون شد، شكست جام!
تسبيح گريه بود و مصيبت، دو چشم ما
يك الامان ز كوفه و صد الامان ز شام
اشكم تمام گشت و نشد گريه ام خموش
مجلس به سر رسيد و نشد روضه ام تمام
با كاروان نيزه به دنبال، مي رویم
در منزل نخست تو از حال مي رویم
@keyfonas
حکایتی شیرین🕊
گویند جبرئیل امین نزد یوسف پیامبر بود ، جوانی از آنجا می گذشت ... ؛
جبرئیل گفت این جوان را می شناسی؟ این همان کسی است که در نوزادی به پاکی تو شهادت داد و ماجرای زلیخا به نفع تو تمام شد ؛
یوسف دستور داد تا آن جوان را پیش او بیاورند و در حق او احسان فراوان کرد و به او هدایــای بی شماری داد و دستــور داد هر خواستــه ای دارد برآورده شــود ؛
در آن حال یوسف متوجه گریه جبرئیل شد و دلیل آن را پرسید ؛
جبرئیل گفت: ای یوسف ، تو عبد خدا هستی و در قبال کسی که در زمان نوزادی به پاکی تو شهادت داده چنین نیکی می کنی ، حال به من بگو حال بنده ای که در شبانه روز ۵ باز نماز می خواند و در آن به پاکی خدا شهادت می دهد چگونه است و خدا با چنین بنده ای چگونه رفتار میکند.
@keyfonas
تقدیم به محبین سیدالشهدا (ع)🌺
یکی از مراجع نجف مقید بود روزهای پنجشنبه که حوزه تعطیل میشد پیاده از خانه اش براه میافتاد و با طی مسیری 13 فرسخی برای زیارت شب جمعه به کربلا مشرف میشد.
بارها از او خواستند با وجود پیری دیگر به این شکل مشرف نشود، یکبار گفت آن زمان که چیزی ندیده بودم، میرفتم، حال که دیده ام نروم؟
پرسیدند: چه دیده ای؟
گفت: یکسال تابستان که هوا بسیار گرم بود طبق عادت همیشه پس از نماز صبح با مقداری غذا، کوزه ای آب و عصایم براه افتادم، پس از طی مسافتی تشنه شدم و خواستم آب بنوشم ولی حیفم آمد و گفتم: آب کم است!
اندکی بعد که آفتاب بالای سرم رسید دیگر تاب نیاورده به سراغ کوزه رفتم که دیدم؛ تمام آبها بخار شده و آبی در کوزه نیست!
چشمانم سیاهی رفت و افتادم !
در همان حال احساس کردم...نسیم خنکی صورتم را مینوازد! چشم باز کرده دیدم؛ در گلستان مصّفایی هستم! افرادی نیز در آنجا بودند. کوزه ی بی آب همچنان در دستم بود، از آنها پرسیدم اینجا کجاست!؟ من سالهاست به این راه میآیم اما تا کنون بین نجف و کربلا این تشکیلات، نهرو باغستان ندیده بودم! شخصی گفت: حالا آب بخور که تشنه ای..! کوزه ات را هم پرکن که بدردت میخورد..! نوشیدم... بسیار گوارا بود! آن شخص گفت: اینجا برزخ زوار امام حسین (ع) است؛ یعنی کسانی که با او حساب باز میکنند..!
مبهوت شده در فکر بودم که احساس کردم باد داغی به صورتم میخورد..! دیدم وسط همان بیابانم و از اَنهار و اَشجار خبری نیست! فقط من توشه و کوزه ام... حالا انصاف دهید، با این چیزها که دیده ام؛ زیارت مولایم را ترک کنم!؟
کتاب کرامات الحسینیه ص192📒
من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود
جان و سر را نتوان گفت که مقداری هست
من از این دلق مرقع به درآیم روزی
تا همه خلق بدانند که زناری هست🌸
سلام بر مضلومی که خدا دعا را تحت قبه اش برآورده ميكند
@keyfonas
از تنهایی گله نکنیم
✅انسان موجودی تنهاست. کسی نمیتواند از تنهایی و غربت ذاتیش رهایی پیدا کند. خانواده و رفقا تا حدی میتوانند این تنهایی و غربت را بر طرف کنند ولی غربت انسان هیچ گاه به طور کامل زائل نمیشود. خدا انسان را طوری آفریده که تنهاییش فقط با خدا بر طرف شود. از غربت و تنهایی گله نکنیم و آن را تقصیر این و آن نیندازیم.
#علیرضا_پناهیان
@keyfonas
این اخلاق ، جزء دین است
✅یکی از همسایگان حضرت محمد (ص) مردی یهودی بود که هنگام عبور رسولالله، به بهانه ریختن خاکروبهها در #کوچه، خاکستر بر سر و صورت حضرت محمد میریخت.
این برنامه هر روز ادامه داشت تا اینکه روزی رسولالله از آن کوچه گذشتند ولی خبری از مرد یهودی نبود.
وقتی علت را جویا شدند اصحاب پاسخ دادند:
«خدا را شکر آن مرد #یهودی مریض شده و در بستر بیماری است!»
حضرت محمد به طرف منزل یهودی رفتند.
همسر یهودی در را باز کرد.
حضرت محمد فرمودند:
«به عیادت #همسرت آمده ام!»
حضرت محمد وارد #خانه شدند و کنار بستر آن مرد نشستند و با او احوالپرسی کردند و هیچگونه کنایه ای به آن مرد نزدند.
مرد یهودی که از #رفتار پیامبر تعجب کرده بود پرسید:
«این برخورد شما ، جزء دین اسلام است یا از اخلاق شخصی شما است؟»
حضرت #محمد پاسخ دادند:
«جزء دین اسلام است!»
آن مرد همانجا و در #حضور رسول الله، مسلمان شد.
📚امثال القرآن(مکارم) جلد ۱ – صفحه ۲۰۲
@keyfonas