eitaa logo
کانال گیف مذهبی
2.3هزار دنبال‌کننده
475 عکس
12.8هزار ویدیو
43 فایل
کانال دیگر ما 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://eitaa.com/hazratehzeynab کانال دیگر ما 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://t.me/khazratehzeynab کانال دیگر ما 🔴گیف مذهبی https://t.me/gifemazhabi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸دراین ظهر زیبا 💗امیدوارم 🌸نگاه پرمهرخدا 💗همراه لحظه هاتون 🌸سلامتی ونیکبختی 💗گوارای وجودتون 🌸ونور وعشق الهی 💗مهمون دلتون باشه 🌸ظهرتون بخیر 🔴گیف مذهبی https://t.me/gifemazhabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸میلاد حضرت ولی عصر 💖بقیه الله اعظم 🌸محبوب و مقصود انبیاء 💖واوصیاء مقصود صالحان 🌸ومخلصان سعادت بخش بشریت 💖بر شما شیعیان و منتظرانش مبارک باد 🔴گیف مذهبی https://t.me/gifemazhabi
2_5305749838653035116.mp3
9.51M
🌸میلاد امام زمان عجل الله 🌸میباره بارون دل نداره سامون 🌸اومده آقامون 🎤نوای دلنشین حاج حسین سیب سرخی 🔴گیف مذهبی https://t.me/gifemazhabi
💢روزی پسری خوش چهره در یکی از شهرها در حال چت کردن با یک دختر بود پس از گذشت دو سال پسر علاقه بسیاری نسبت به دختر پیدا کرد اما دختر به او گفت میخواهم رازی را به تو بگویم پسر گفت گوش می‌کنم دختر گفت من می‌خواستم همان اول این مسئله را با تو در میان بگذارم اما نمی‌دانم چرا همان اول نگفتم راستش را بخواهی من از همان کودکی فلج بودم و هیچ‌وقت آن‌طور که باید خوش قیافه نبودم بابت این دو ماه واقعا از تو عذر می‌خواهم پسر گفت مشکلی نیست دختر پرسید یعنی تو الان ناراحت نیستی پسر گفت ناراحت از این نیستم که دختری که تمام اخلاقیاتش با من می‌خواند فلج است از این ناراحتم که چرا همان اول با من روراست نبودی اما مشکلی نیست من باز هم تو را می‌خواهم و عاشقانه دوستت دارم دختر با تعجب گفت یعنی تو  هنوز می‌خواهی با من ازدواج کنی پسر در کمال آرامش و با لبخندی که پشت تلفن داشت گفت آره عشق من دختر پرسید مطمئنی دیوید پسر گفت آره و همین امروز هم می‌خواهم تو را ببینم دختر با خوشحالی قبول کرد و پسر همان روز با ماشین قدیمی‌اش و با یک شاخه گل به محل قرار رفت اما هرچه گذشت دختر نیامد پس از ساعاتی موبایل پسر زنگ خورد دختر گفت سلام پسر گفت سلام پس کجایی دختر گفت دارم می‌آیم از تصمیمی که گرفتی مطمئن هستی پسر گفت اگر مطمئن نبودم که به اینجا نمی‌آمدم عشق من دختر گفت آخه پسر گفت آخه نداره زود بیا من منتظر هستم و پایان تماس پس از گذشت دو دقیقه یک ماشین مدل بالا کنار پسر ایستاد دختر شیشه را پایین کشید و با اشک به آن پسر نگاه می‌کرد پسر که مات و مبهوت مانده بود فقط با تعجب به او نگاه می‌کرد دختر با لبخندی پر از اشک گفت سوارشو زندگی من پسر که هنوز باورش نشده بود پرسید مگر فلج نبودی مگر فقیر و بدقیافه نبودی پس من همین الان توضیح می‌خواهم دختر گفت هیس فقط سوار شو آری، دختر یکی از ثروتمندترین افراد آن شهر بود. آنها ازدواج کردند و بهترین و عاشقانه‌ترین زندگی را ساختند دخترک سال‌ها بعد داستان عاشقانه زندگی خود را برای همه تعریف کرد و گفت هیچ‌وقت نمی‌توانستم شوهری انتخاب کنم که من را به خاطر خودم بخواهد زیرا همه از وضعیت مالی من خبر داشتند و نمی‌توانستم ریسک کنم به همین خاطر تصمیم گرفتم که با یک ایمیل گمنام وارد دنیای چت شوم سه سال طول کشید تا من دیوید را پیدا کردم در این مدت طولانی به هر کس که می‌گفتم فلج هستم با ترحم بسیار من را رد می‌کرد اما من تسلیم نشدم و با خود می‌گفتم اگر می‌خواهم کسی را پیدا کنم باید خودم را یک فلج معرفی کنم می‌دانم واقعاً سخت است که یک پسر با یک دختر فلج ازدواج کند اما دیوید یک پسر نبود او یک فرشته بود 📕داستانهای کوتاه 🔴گیف مذهبی https://eitaa.com/kgifemazhabi