eitaa logo
کانال گیف مذهبی
2.5هزار دنبال‌کننده
514 عکس
15.1هزار ویدیو
51 فایل
کانال دیگر ما 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://eitaa.com/hazratehzeynab کانال دیگر ما 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://t.me/khazratehzeynab کانال دیگر ما 🔴گیف مذهبی https://t.me/gifemazhabi
مشاهده در ایتا
دانلود
💢فردى هرروز در بازار گدایی می‌کرد و مردم حماقت وی را دست می انداختند دو سکه به او نشان می دادند که یکی شان طلا بودو دیگری از نقره اما او همیشه سکه نقره را انتخاب می‌کرد داستان در تمام منطقه پخش شد  هرروز گروهی زن و مرد به دیدن این گدا می آمدند و دو سکه طلا به او نشان می دادند و او همیشه را انتخاب میکرد، مردم وی را دست می انداختند و به حماقت او می خندیدند  تا این‌که مرد مهربانی از راه رسید و از این‌که وی را ان طور دست می انداختند ناراحت شد وی را به گوشه ای دنج از میدان کشید و گفت هر وقت دو سکه به تو نشان دادند تو سکه طلا را بردار. این طوری هم پول بیشتری گیرت می‌آید و همدیگر دستت نمی‌اندازند  گدا پاسخ داد ظاهراً حق با شماست اما اگر سکه را بردارم دیگر مردم به من پول نمیدهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آنهایم شما نمی‌دانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آورده ام  اگر کاری می‌کنی که هوشمندانه است هیچ اشکالی ندارد که تو را احمق پندارن 📕داستانهای کوتاه 🔴گیف مذهبی https://t.me/gifemazhabi
💢فردى هرروز در بازار گدایی می‌کرد و مردم حماقت وی را دست می انداختند دو سکه به او نشان می دادند که یکی شان طلا بودو دیگری از نقره اما او همیشه سکه نقره را انتخاب می‌کرد داستان در تمام منطقه پخش شد  هرروز گروهی زن و مرد به دیدن این گدا می آمدند و دو سکه طلا به او نشان می دادند و او همیشه را انتخاب میکرد، مردم وی را دست می انداختند و به حماقت او می خندیدند  تا این‌که مرد مهربانی از راه رسید و از این‌که وی را ان طور دست می انداختند ناراحت شد وی را به گوشه ای دنج از میدان کشید و گفت هر وقت دو سکه به تو نشان دادند تو سکه طلا را بردار. این طوری هم پول بیشتری گیرت می‌آید و همدیگر دستت نمی‌اندازند  گدا پاسخ داد ظاهراً حق با شماست اما اگر سکه را بردارم دیگر مردم به من پول نمیدهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آنهایم شما نمی‌دانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آورده ام  اگر کاری می‌کنی که هوشمندانه است هیچ اشکالی ندارد که تو را احمق پندارن 📕داستانهای کوتاه 🔴گیف مذهبی https://eitaa.com/kgifemazhab
💢فردى هرروز در بازار گدایی می‌کرد و مردم حماقت وی را دست می انداختند دو سکه به او نشان می دادند که یکی شان طلا بودو دیگری از نقره اما او همیشه سکه نقره را انتخاب می‌کرد داستان در تمام منطقه پخش شد  هرروز گروهی زن و مرد به دیدن این گدا می آمدند و دو سکه طلا به او نشان می دادند و او همیشه را انتخاب میکرد، مردم وی را دست می انداختند و به حماقت او می خندیدند  تا این‌که مرد مهربانی از راه رسید و از این‌که وی را ان طور دست می انداختند ناراحت شد وی را به گوشه ای دنج از میدان کشید و گفت هر وقت دو سکه به تو نشان دادند تو سکه طلا را بردار. این طوری هم پول بیشتری گیرت می‌آید و همدیگر دستت نمی‌اندازند  گدا پاسخ داد ظاهراً حق با شماست اما اگر سکه را بردارم دیگر مردم به من پول نمیدهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آنهایم شما نمی‌دانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آورده ام  اگر کاری می‌کنی که هوشمندانه است هیچ اشکالی ندارد که تو را احمق پندارن 📕داستانهای کوتاه 🔴گیف مذهبی https://t.me/gifemazhabi
💢فردى هرروز در بازار گدایی می‌کرد و مردم حماقت وی را دست می انداختند دو سکه به او نشان می دادند که یکی شان طلا بودو دیگری از نقره اما او همیشه سکه نقره را انتخاب می‌کرد داستان در تمام منطقه پخش شد  هرروز گروهی زن و مرد به دیدن این گدا می آمدند و دو سکه طلا به او نشان می دادند و او همیشه را انتخاب میکرد، مردم وی را دست می انداختند و به حماقت او می خندیدند  تا این‌که مرد مهربانی از راه رسید و از این‌که وی را ان طور دست می انداختند ناراحت شد وی را به گوشه ای دنج از میدان کشید و گفت هر وقت دو سکه به تو نشان دادند تو سکه طلا را بردار. این طوری هم پول بیشتری گیرت می‌آید و همدیگر دستت نمی‌اندازند  گدا پاسخ داد ظاهراً حق با شماست اما اگر سکه را بردارم دیگر مردم به من پول نمیدهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آنهایم شما نمی‌دانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آورده ام  اگر کاری می‌کنی که هوشمندانه است هیچ اشکالی ندارد که تو را احمق پندارن 📕داستانهای کوتاه 🔴گیف مذهبی https://t.me/gifemazhabi
💢فردى هرروز در بازار گدایی می‌کرد و مردم حماقت وی را دست می انداختند دو سکه به او نشان می دادند که یکی شان طلا بودو دیگری از نقره اما او همیشه سکه نقره را انتخاب می‌کرد داستان در تمام منطقه پخش شد  هرروز گروهی زن و مرد به دیدن این گدا می آمدند و دو سکه طلا به او نشان می دادند و او همیشه را انتخاب میکرد، مردم وی را دست می انداختند و به حماقت او می خندیدند  تا این‌که مرد مهربانی از راه رسید و از این‌که وی را ان طور دست می انداختند ناراحت شد وی را به گوشه ای دنج از میدان کشید و گفت هر وقت دو سکه به تو نشان دادند تو سکه طلا را بردار. این طوری هم پول بیشتری گیرت می‌آید و همدیگر دستت نمی‌اندازند  گدا پاسخ داد ظاهراً حق با شماست اما اگر سکه را بردارم دیگر مردم به من پول نمیدهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آنهایم شما نمی‌دانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آورده ام  اگر کاری می‌کنی که هوشمندانه است هیچ اشکالی ندارد که تو را احمق پندارن 📕داستانهای کوتاه 🔴گیف مذهبی https://t.me/gifemazhabi
💢فردى هرروز در بازار گدایی می‌کرد و مردم حماقت وی را دست می انداختند دو سکه به او نشان می دادند که یکی شان طلا بودو دیگری از نقره اما او همیشه سکه نقره را انتخاب می‌کرد داستان در تمام منطقه پخش شد هرروز گروهی زن و مرد به دیدن این گدا می آمدند و دو سکه طلا به او نشان می دادند و او همیشه را انتخاب میکرد، مردم وی را دست می انداختند و به حماقت او می خندیدند تا این‌که مرد مهربانی از راه رسید و از این‌که وی را ان طور دست می انداختند ناراحت شد وی را به گوشه ای دنج از میدان کشید و گفت هر وقت دو سکه به تو نشان دادند تو سکه طلا را بردار. این طوری هم پول بیشتری گیرت می‌آید و همدیگر دستت نمی‌اندازند گدا پاسخ داد ظاهراً حق با شماست اما اگر سکه را بردارم دیگر مردم به من پول نمیدهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آنهایم شما نمی‌دانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آورده ام اگر کاری می‌کنی که هوشمندانه است هیچ اشکالی ندارد که تو را احمق پندارن 📕داستانهای کوتاه 🔴گیف مذهبی https://t.me/gifemazhabi
💢فردى هرروز در بازار گدایی می‌کرد و مردم حماقت وی را دست می انداختند دو سکه به او نشان می دادند که یکی شان طلا بودو دیگری از نقره اما او همیشه سکه نقره را انتخاب می‌کرد داستان در تمام منطقه پخش شد  هرروز گروهی زن و مرد به دیدن این گدا می آمدند و دو سکه طلا به او نشان می دادند و او همیشه را انتخاب میکرد، مردم وی را دست می انداختند و به حماقت او می خندیدند  تا این‌که مرد مهربانی از راه رسید و از این‌که وی را ان طور دست می انداختند ناراحت شد وی را به گوشه ای دنج از میدان کشید و گفت هر وقت دو سکه به تو نشان دادند تو سکه طلا را بردار. این طوری هم پول بیشتری گیرت می‌آید و همدیگر دستت نمی‌اندازند  گدا پاسخ داد ظاهراً حق با شماست اما اگر سکه را بردارم دیگر مردم به من پول نمیدهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آنهایم شما نمی‌دانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آورده ام  اگر کاری می‌کنی که هوشمندانه است هیچ اشکالی ندارد که تو را احمق پندارن 📕داستانهای کوتاه 🔴گیف مذهبی https://t.me/gifemazhabi
💢فردى هرروز در بازار گدایی می‌کرد و مردم حماقت وی را دست می انداختند دو سکه به او نشان می دادند که یکی شان طلا بودو دیگری از نقره اما او همیشه سکه نقره را انتخاب می‌کرد داستان در تمام منطقه پخش شد  هرروز گروهی زن و مرد به دیدن این گدا می آمدند و دو سکه طلا به او نشان می دادند و او همیشه را انتخاب میکرد، مردم وی را دست می انداختند و به حماقت او می خندیدند  تا این‌که مرد مهربانی از راه رسید و از این‌که وی را ان طور دست می انداختند ناراحت شد وی را به گوشه ای دنج از میدان کشید و گفت هر وقت دو سکه به تو نشان دادند تو سکه طلا را بردار. این طوری هم پول بیشتری گیرت می‌آید و همدیگر دستت نمی‌اندازند  گدا پاسخ داد ظاهراً حق با شماست اما اگر سکه را بردارم دیگر مردم به من پول نمیدهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آنهایم شما نمی‌دانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آورده ام  اگر کاری می‌کنی که هوشمندانه است هیچ اشکالی ندارد که تو را احمق پندارن 📕داستانهای کوتاه 🔴گیف مذهبی https://eitaa.com/kgifemazhabi
💢فردى هرروز در بازار گدایی می‌کرد و مردم حماقت وی را دست می انداختند دو سکه به او نشان می دادند که یکی شان طلا بودو دیگری از نقره اما او همیشه سکه نقره را انتخاب می‌کرد داستان در تمام منطقه پخش شد  هرروز گروهی زن و مرد به دیدن این گدا می آمدند و دو سکه طلا به او نشان می دادند و او همیشه را انتخاب میکرد، مردم وی را دست می انداختند و به حماقت او می خندیدند  تا این‌که مرد مهربانی از راه رسید و از این‌که وی را ان طور دست می انداختند ناراحت شد وی را به گوشه ای دنج از میدان کشید و گفت هر وقت دو سکه به تو نشان دادند تو سکه طلا را بردار. این طوری هم پول بیشتری گیرت می‌آید و همدیگر دستت نمی‌اندازند  گدا پاسخ داد ظاهراً حق با شماست اما اگر سکه را بردارم دیگر مردم به من پول نمیدهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آنهایم شما نمی‌دانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آورده ام  اگر کاری می‌کنی که هوشمندانه است هیچ اشکالی ندارد که تو را احمق پندارن 📕داستانهای کوتاه 🔴گیف مذهبی https://eitaa.com/kgifemazhab
💢فردى هرروز در بازار گدایی می‌کرد و مردم حماقت وی را دست می انداختند دو سکه به او نشان می دادند که یکی شان طلا بودو دیگری از نقره اما او همیشه سکه نقره را انتخاب می‌کرد داستان در تمام منطقه پخش شد  هرروز گروهی زن و مرد به دیدن این گدا می آمدند و دو سکه طلا به او نشان می دادند و او همیشه را انتخاب میکرد، مردم وی را دست می انداختند و به حماقت او می خندیدند  تا این‌که مرد مهربانی از راه رسید و از این‌که وی را ان طور دست می انداختند ناراحت شد وی را به گوشه ای دنج از میدان کشید و گفت هر وقت دو سکه به تو نشان دادند تو سکه طلا را بردار. این طوری هم پول بیشتری گیرت می‌آید و همدیگر دستت نمی‌اندازند  گدا پاسخ داد ظاهراً حق با شماست اما اگر سکه را بردارم دیگر مردم به من پول نمیدهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آنهایم شما نمی‌دانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آورده ام  اگر کاری می‌کنی که هوشمندانه است هیچ اشکالی ندارد که تو را احمق پندارن 📕داستانهای کوتاه 🔴گیف مذهبی https://eitaa.com/kgifemazhabi
💢فردى هرروز در بازار گدایی می‌کرد و مردم حماقت وی را دست می انداختند دو سکه به او نشان می دادند که یکی شان طلا بودو دیگری از نقره اما او همیشه سکه نقره را انتخاب می‌کرد داستان در تمام منطقه پخش شد  هرروز گروهی زن و مرد به دیدن این گدا می آمدند و دو سکه طلا به او نشان می دادند و او همیشه را انتخاب میکرد، مردم وی را دست می انداختند و به حماقت او می خندیدند  تا این‌که مرد مهربانی از راه رسید و از این‌که وی را ان طور دست می انداختند ناراحت شد وی را به گوشه ای دنج از میدان کشید و گفت هر وقت دو سکه به تو نشان دادند تو سکه طلا را بردار. این طوری هم پول بیشتری گیرت می‌آید و همدیگر دستت نمی‌اندازند  گدا پاسخ داد ظاهراً حق با شماست اما اگر سکه را بردارم دیگر مردم به من پول نمیدهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آنهایم شما نمی‌دانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آورده ام  اگر کاری می‌کنی که هوشمندانه است هیچ اشکالی ندارد که تو را احمق پندارن 📕داستانهای کوتاه 🔴گیف مذهبی https://eitaa.com/kgifemazhab
💢فردى هرروز در بازار گدایی می‌کرد و مردم حماقت وی را دست می انداختند دو سکه به او نشان می دادند که یکی شان طلا بودو دیگری از نقره اما او همیشه سکه نقره را انتخاب می‌کرد داستان در تمام منطقه پخش شد  هرروز گروهی زن و مرد به دیدن این گدا می آمدند و دو سکه طلا به او نشان می دادند و او همیشه را انتخاب میکرد، مردم وی را دست می انداختند و به حماقت او می خندیدند  تا این‌که مرد مهربانی از راه رسید و از این‌که وی را ان طور دست می انداختند ناراحت شد وی را به گوشه ای دنج از میدان کشید و گفت هر وقت دو سکه به تو نشان دادند تو سکه طلا را بردار. این طوری هم پول بیشتری گیرت می‌آید و همدیگر دستت نمی‌اندازند  گدا پاسخ داد ظاهراً حق با شماست اما اگر سکه را بردارم دیگر مردم به من پول نمیدهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آنهایم شما نمی‌دانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آورده ام  اگر کاری می‌کنی که هوشمندانه است هیچ اشکالی ندارد که تو را احمق پندارن 📕داستانهای کوتاه 🔴گیف مذهبی https://eitaa.com/kgifemazhabi