امام علیه السلام فرمود: در نظر تو آزردن آنهایی که صدقه به آنان داده ای مهم تر است یا آزردن فرشتگان که مأمور تو هستند یا آزردن ما؟
جواب داد: آزردن شما و ملائکه!
حضرت جواد (ع) فرمود: به راستی مرا آزردی!
پرسید: با چه کارم شما را آزردم یابن رسول الله؟
فرمود: با همین سخنت که گفتی من از شیعیان خالص شما هستم! می دانی شیعه خالص ما کیست؟
با تعجّب عرض کردم: نه!
فرمود: «حزبیل، مؤمن آل فرعون» و «صاحب یاسین» که خداوند می فرماید: «وَ جَاءَ من أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجلٌ یسْعَی؛ «سلمان»، «ابوذر »، «مقداد » و «عمّار یاسر»؛ خود را با چنین اشخاصی برابر دانستی! آیا با این سخن، ملائکه و ما را نیازردی!
عرض کرد: «اَستغفِرالله و اَتوبُ الیه یَابنَ رسول الله»، پس چه بگویم؟
فرمود: بگو من از دوستان شمایم و دشمن دشمنانتان و دوست دوستانتان هستم. عرض کرد: همین را می گویم و همین طور نیز هستم و از آن چه گفتم که مورد قبول خدا و مورد پسند شما و فرشتگان نبود نیز توبه کردم!
امام فرمود: اکنون ثواب های از بین رفته صدقات بازگشت».
بخش دوم
📚 کلمة طیبة، میرزا حسین نوری طبرسی، مصحح: هادی رستگارمقدم گوهری، ضریح آفتاب
#داستان
@kh_karimeahlebait
هدایت شده از خیریه کریم اهل بیت ﴿؏﴾
مادر حاتم طائى به نام (عتبه دختر عفیف ) زنى بخشنده بود و تمام اموال خود را به مستحقان مى داد.
وقتى برادران او کار او را دیدند که اموال را به صدقات مى داد، او را از تصرف دارائى خود بازداشتند و گفتند: اموال را تلف مى نمائى و اسراف مى کنى .
در مدت یکسال ، او را چیزى ندادند، چون یکسال بگذشت گفتند: او از ندارى رنج بسیار دیده ، حالا بعد از این ممنوعیت در خرج کردن اموال معتدل و زیاده روى نمى کند.
یک رمه شتر را به او دادند تا از آن استفاده ببرد. در همان وقت زنى از (هوزان ) که قبیله اى بزرگ بود، به خدمت مادر حاتم آمده و طبق گذشته از او اطعام و اکرام طلب کرد.
مادر حاتم همه آن رمه شتر را به او بخشید و گفت : در این مدت (یکسال ) رنج و بى مالى کشیدم ، با خود عهد کردم هر چه بدست آوردم آنرا به صدقه به سائلان و مستحقان و محرومان عطا کنم !
آری درد محرومیت را کسی می داند که محرومیت را چشیده است...
#داستان
🌸
🌾🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
@kh_karimeahlebai
#بوسیدن_دست_خدا
امام سجاد علیه السلام هنگامی که به مستمندی صدقه می داد دست خود را می بوسید.
شخصی از آن حضرت راز این بوسیدن را پرسید.
امام علیه السلام در پاسخ فرمودند :
"صدقه مومن قبل از اینکه به دست فقیر و نیازمند برسد به دست خداوند میرسد "
آنگاه حضرت برای علت گفته اش این آیه شریفه را قرائت فرمودند:
"الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده و یاخذ الصدقات" آیا نمی دانستند که فقط خداوند توبه را از بندگانش می پذیرد و صدقات را می گیرد."
طرح #دستان_خدا (صدقه ماهانه) با اشاره به همین حدیث نامگذاری شده است.
#حدیث
#داستان
@kh_karimeahlebait
💠 هر کی دنبال کاسبی بیشتر و بهتره این داستان رو تا آخر بخونه...
مردی داخل بقالی محله شد ، و از بقال پرسید که قیمت موزها چقدر است ؟
مرد بقال گفت : موز دوازده دینار و سیب ده دینار …
در این لحظه زنی وارد مغازه شد که بقال او را می شناخت ، و او نیز در همان منطقه سکونت داشت .
زن نیز قیمت موز و سیبها را پرسید و مرد جواب داد : موز کیلویی سه دینار و سیب پنج دینار ..
زن گفت : الحمدلله و میوه ها را خواست … مرد که هنوز آنجا بود از کار بقال تعجب کرد و خشمگینانه نگاهی به بقال انداخت و خواست با او درگیر شود که جریان چیست … که مرد بقال چشمکی به او زد تا دست نگه دارد و صبر کند تا زن از آنجا برود ..
بقال میوه ها را به زن داد و زن باخوشحالی گفت الحمدلله بچه هایم میوه خواهند خورد و از آنجا رفت ، هر دو مرد شنیدند که چگونه آن زن خدا را شکر می کرد
مرد بقال رو به مرد مشتری کرد و گفت : به خدا قسم من تو را گول نمی زنم بلکه این زن چهار تا یتیم دارد ، و از هیچ کس کمکی دریافت نمی کند ، و هرگاه می گویم میوه یا هر چه می خواهد مجانی ببرد ناراحت می شود ، اما من دوست دارم به او کمکی کرده باشم و اجری ببرم برای همین قیمت میوه ها را ارزان می گویم. من با خداوند معامله می کنم و باید رضایت او را جلب کنم . این زن هر هفته یک بار به اینجا می آید به الله قسم و باز به الله قسم هربار که این زن ازمن خرید می کند من آن روز چندین برابر روزهای دیگر سود می برم در حالیکه نمی دانم چگونه چنین می شود و این پولها چگونه به من می رسد …
#داستان
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@kh_karimeahlebait
😭 حکایت تکان دهنده از همسایه فقیر
🕋 ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺑﻪ ﺣﺞ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﺷﺸﺼﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺣﺎﺟﯽ ﮐﺴﯽ ﺣﺎﺟﯽ ﻧﯿﺴﺖ، ﻣﮕﺮ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﻣﻮﻓﻖ، ﮐﻔﺸﮕﺮﯼ ﺩﺭ ﺩﻣﺸﻖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻧﯿﺎﻣﺪ.
🔸ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻪ ﺩﻣﺸﻖ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﻣﻮﻓﻖ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯﯼ (ﭘﯿﻨﻪ ﺩﻭﺯﯼ، ﺗﻌﻤﯿﺮ ﻭ ﻭﺻﻠﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯼ ﺧﺮﺍﺏ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ) میکند.
🔹 ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﻪ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻧﺮﻓﺘﯽ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺣﺠﺎﺝ ﻓﻘﻂ ﺣﺞ ﺗﻮ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ.
✨ ﮔﻔﺖ: ﺳﯽ ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺣﺞ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯﯼ ﺳﯿﺼﺪ ﺩﺭﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﻋﺰﻡ ﺣﺞ ﮐﺮﺩﻡ، عیالم ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺑﻮﺩ، ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﻮﯼ ﻃﻌﺎﻡ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ، ﻣﺮﺍ ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﻭ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻃﻌﺎﻡ ﺑﺴﺘﺎﻥ، ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻢ، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﮔﻔﺖ ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﻫﻔﺖ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺧﺮﯼ ﻣﺮﺩﻩ ﺩﯾﺪﻡ. ﭘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻃﻌﺎﻡ ﺳﺎﺧﺘﻢ. ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺣﻼﻝ ﻧﺒﺎﺷﺪ.
🔸 ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺑﺸﻨﯿﺪﻡ ﺁﺗﺸﯽ ﺩﺭ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﺁﻥ ﺳﯿﺼﺪ ﺩﺭهم ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺑﺪﻭ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻔﻘﻪ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺣﺞ ﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ.
#داستان
@kh_karimeahlebait
26.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺 داستانِ شنیدنیِ بردهای که نظر
امام حسن مجتبی (علیهالسلام) را به خود جلب کرد...
▪️ وقتی کریم اهلبیت سه بار زندگی خود را از صفر شروع کردهاند...
در کرم خانه حق سفره به نام حسن است
عرش تا فرش خدا رحمت عام حسن است
📺 حجت الاسلام والمسلمین دسمی
#کلیپ_تربیتی
#داستان
@khanevade_hasani
هدایت شده از خیریه کریم اهل بیت ﴿؏﴾
#بوسیدن_دست_خدا
امام سجاد علیه السلام هنگامی که به مستمندی صدقه می داد دست خود را می بوسید.
شخصی از آن حضرت راز این بوسیدن را پرسید.
امام علیه السلام در پاسخ فرمودند :
"صدقه مومن قبل از اینکه به دست فقیر و نیازمند برسد به دست خداوند میرسد "
آنگاه حضرت برای علت گفته اش این آیه شریفه را قرائت فرمودند:
"الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده و یاخذ الصدقات" آیا نمی دانستند که فقط خداوند توبه را از بندگانش می پذیرد و صدقات را می گیرد."
طرح #دستان_خدا (صدقه ماهانه) با اشاره به همین حدیث نامگذاری شده است.
#حدیث
#داستان
@kh_karimeahlebait
خواهش میکنم و باز هم خواهش میکنم که این داستان رو بخونید و دربارش خیلی فکر کنید
برای بازارگرمی و دیده شدن تاکید نمیکنم بلکه واقعا برای عبرت گرفتن گفتم.👇
⛔️ چطور بچه هیئتی و مسجدی، قاتل دو جوان میشود؟!
دیروز صبح که خبر اعدام مجیدرهنورد را همراه عکسش دیدم یک حس عجیبی بهم دست داد.
خوشحال نشدم به چهره اش که نگاه کردم افسوس خوردم که چرا عاقبت این جوان باید این جوری بشه.
تا این که بعدازظهر به جلسه ای دعوت شدم، سخنرانش فردی بود که از زندگی او مستندی تهیه کرده بود و در جریان بازجویی وی بود این مطلب از زبان ایشان است.👇
مادرش به عشق امام رضا علیهالسلام
نامش را مجیدرضا گذاشت
از کودکی مسجدی و هیئتی بود
همیشه تلاش میکرد
صف اول نماز جماعت خودش را جاکند حتی برای ثواب بیشتر نماز،
عبا بر شانه می انداخت
⛔️ ولی از ۱۵ سالگی که وارد فضای مجازی شد کم کم تحت تاثیر قرار گرفت آنچنان شست و شوی مغزی شد که نماز را ترک می کند و اعتقادات مذهبی و عشق به امام حسین (ع) و حضرت فاطمه (س) را کنار گذاشته و حتی مسخره می کند.
🔸 خودش میگوید ۸ سال رسانه، مغز من را تبدیل کرد به یک اتاق گاز که هر لحظه ممکن بود با یک جرقه منفجر شود،
روز حادثه با دیدن آن گروه صدنفره اغتشاش در خیابان آن جرقه زده شد .
🔹اول در خانه وصیت نامه اش را می نویسد که برای من گریه نکنید
سر قبرم قرآن نخوانید،
هر چاقویی که زده به خاطر کینه ای بوده که از حزب اللهی ها داشته...
🔸او میگوید با خودش فکر می کرده بعد از قتل اگر او را بگیرند حتما زجرکش و تکه تکه اش میکنند!
برای همین موقع دستگیری میگوید مرا زود اعدام کنید...
🔹 اما بعد از چند روز که رفتار ماموران اطلاعاتی را می بیند که با رفتار دینی با او تعامل می کنند تمام معادلات ذهنی اش به هم می ریزد
🔸 بچه های اطلاعاتی به جای این که او را بزنند و شکنجه اش بدهند، با او صحبت می کنند از زندگیش می پرسند.
🔹برای اینکه متوجه شود اعتقاداتش اشتباه است به او کتاب می دهند بخواند و خلاصه مجرم و بازجو باهم گریه میکنند.
به مادرش می گوید،
با مادران شهدا صحبت کن،
طلب عفو نکن فقط طلب حلالیت کن
من مثل یک حیوان برادرم را کشتم
مجید رضا میگوید چند حسرت به دلم مانده،
یک بار دیگر دست مادرم را ببوسم به مادرم کادو بدهم.
بعداز ۸ سال دوباره پایم به حرم امام رضا علیه السلام برسد(این حرف را با گریه و زجه میزند و بازجو هم همراهش گریه و زجه میزند)
او بسیار پشیمان و شکسته شده بود.
👈 در حقیقت می شود گفت:
دشمن دوتا جوان ما را شهید نکرد
بلکه دوتا جوان را شهید کرد و یک جوان را کشت...
دشمن یک جوان را که می توانست سرباز امام زمان عج باشد را تبدیل به یک قاتل کرد...
#داستان
#نکات_طلایی
#تربیتچهچیزنیست
@khanevade_hasani
هدایت شده از خانواده امام حسنی(ع)
🍂 کاروان امام حسین علیهالسلام در تاریخ دوم محرم سال ۶۱ هجری قمری وارد کربلا میشود.
⁉️ اگر ما به جای مردم کوفه بودیم چکار میکردیم؟ چه عواملی باعث شد که مردم کوفه نه تنها امامشان را یاری نکنند، بلکه کم کم در مقابل امام هم قرار بگیرند؟
♻️ دلایل زیادی دارد:
🔹 یکی از آنها دلبستگی به دنیا است: مثلا دلبستگی به مغازه، دلبستگی به فرزند، پول، خانه، ماشین و …
🔹 اینها مانع یاری کردن امام زمان میشود. هر روزی که امام زمان (عج) تشریف بیاورند بگویند به جنگ بروید، اگر وابستگی داشته باشید ترمز میکنید. نمیتوانید جلو بروید.
💬 شهید حاج احمد کاظمی تعریف میکند:
🔹 شهید حسین خرازی پیش من آمد و گفت: من در این عملیات شهید میشوم.
❓ گفتم: از کجا این حرف را میزنی؟
♻️ گفت: میدانم که شهید میشوم.
❓ گفتم: علم غیب داری؟
♻️ گفت: “نه، چند عملیات قبل یک خمپاره کنار من خورد. من به آسمان رفتم. فرشتهای را دیدم که اسمهای شهدا را مینویسد. یکی یکی اسمها را میخواند و میگفت: وارد شوید.
❓ به من رسید گفت: آقای خرازی آمدی؟ حاضری شهید بشوی به بهشت بروی؟
♻️ من یک لحظه به زمین نگاه کردم گفتم: اگر یک بار دیگر برگردم بچهام و همسرم را ببینم خیلی خوب میشود.
🔹 تا این در ذهنم آمد زمین خوردم. چشمهایم را باز کردم دیدم در بیمارستان هستم و دستم قطع شده است.
🔹 اما حاج احمد دیگر وابستگی ندارم. دیگر اگر بالا بروم به زمین نگاه نمیکنم.”
🔹 شهید کاظمی هم میفرمود: من هم دیگر وابستگی ندارم.
🥀 ایشان هم شهید شد.
#داستان
@khanevade_hasani
روزی مردی نیازمند نزد امام حسن(ع) آمد و گفت: «ای فرزند رسول خدا! من در تنگدستی سختی گرفتار شدهام.»
امام حسن(ع) بیدرنگ چیزی به او عطا کردند. مرد گفت: «ای فرزند پیامبر، شما چرا اینقدر سریع کمک کردید؟»
امام پاسخ دادند:
«من از خدا چیزی خواستهام، دوست ندارم که او در اجابت دعایم دیر کند، پس من هم در برآوردن حاجت بندگان خدا تأخیر نمیکنم.»
#داستان
@kh_karimeahlebait
13.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
راننده ویلچر پیرزن زائر امام رضا
مدیر کل بانک از آب در آمد
نامه وام بلا عوض پیرزن را پای ضریح امضا کرد...
#داستان
@kh_karimeahlebait