eitaa logo
۳۴۱۰ شبکه خانواده سبز گیلان
846 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
256 فایل
شبکه اطلاع رسانی مرکز امور خانواده استان گیلان در زمینه هاي آموزشی،مسابقات و برگزاری کلاس ها و کارگاه ها پاسخگویی به سوالات شما بزرگواران:👇 @khaanevade
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 نام کتاب: کوچه نقاش ها نویسنده:راحله صبوری موضوع خاطرات سیدابوالفضل کاظمی کتاب کوچه نقاش‌ها حاصل سه ماه مصاحبه راحله صبوری با سیدابوالفضل کاظمی است. کاظمی فرمانده گردان بسیجی لشگر 27 محمد رسول الله (ص) بوده وی در طول جنگ در چندین عملیات به صورت نیروی آزاد شرکت داشته و در عملیات کربلای 5 و 8 فرمانده گردان عملیاتی میثم بوده است. ایشان بارها در عملیات مختلف آماج تیر و ترکش دشمن قرار گرفته و دچار محرومیت‌های سخت و جان فرسا شده است. ابوالفضل کاظمی متولد کوچه نقاش‌ها در محله گارد ماشین دودی بین خیابان صفاری و خیابان خراسان است به دلیل علاقه‌اش به این محله و کوچه نام کتاب را کوچه نقاش‌ها گذاشته است. خاطرات ایشان از آن جهت سزاوار تأمل و توجه است که فرمانده گردان هم با فضای قرارگاهی و رده‌های بالای فرماندهی جنگ و هم با فضای درون گروهی نیروهای رزمنده و خط شکن ارتباطی تنگاتنگ دارد و بازنمایی حضور وی در این دو فضای پیچیده جذابیت خاصی به کتاب بخشیده است.در بخشی از کتاب کوچه نقاش‌ها می‌خوانیم: دوازده‌ساله بودم که به دبیرستان جهان رفتم. صبح‌ها درس می‌خواندم و بعدازظهرها در قهوه‌خانهٔ دایی سیدعلی کار می‌کردم. تازه الفبای لاتی را یاد گرفته بودم و برای زندگی‌ام تصمیم می‌گرفتم. قهوه‌خانهٔ دایی سیدعلی، سرِ خیابان گارد ماشین دودی بود و صفای لب‌ِ خط را داشت. یک باغچهٔ نسبتاً کوچک بود که چند تخت در اندرون و بیرونش در فضای باز گذاشته بودند. روزی یک تومن مزد می‌گرفتم. سوگلی بودم و کارهای سخت انجام نمی‌دادم. دایی دو تا قهوه‌چی داشت که بیشتر کارها، روی دوش آن‌ها بود. دایی هم فقط پشت دخل می‌نشست و مایه می‌گرفت. دم ظهر، چند طایفه، مشتری قهوه‌خانه بودند. لات‌ها و جاهل‌ها و دستمال‌به‌دست‌ها، کلاه‌مخملی‌ها و مشتی‌ها و عبابه‌دوش‌ها می‌آمدند برای گپ و صحبت و چای قندپهلو؛ فقیر و پولدار؛ هر کس از هر جا خصوصاً آن‌ها که از غرغر زن و بچه کلافه و خسته بودند، به قهوه‌خانهٔ دایی پناه می‌آوردند تا نفسی بگیرند.آن زمان، چای کلکته و لاهیجان مرسوم بود. قهوه‌چی، بیست تا استکام کمرباریک چای را با خبرگی و مهارت از سر آرنج تا روی مچ و کف دست قطاری می‌چید و بعد بین مشتری‌ها پخش می‌کرد؛ استکامی ده شاهی. منبع کتاب خوب @khaanevaadeyesabz