eitaa logo
خبر مهم
202 دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
14.2هزار ویدیو
19 فایل
بهترین و تازه ترین خبرها رو اینجا ببینید
مشاهده در ایتا
دانلود
🩸 شهید یحیی السنوار: صلح و مذاکره درکار نیست؛ یا پیروز می‌شویم یا کربلا رخ می‌دهد. 🔘 هنگام شهادت در میدان جنگ بود، لباس رزم بر تن اسلحه در دست در محاصره دشمن دشمنی ترسو که از راه دور به او حمله می‌کرد، با چند مرحله شلیک توپ! با دستِ از بازو قطع شده و پیکری به خاک و خون کشیده تا آخرین قطره‌ی خون و لحظه‌ی عمرش مقاومت کرد. پس از شهادت با تکه ای چوب دهانش را باز کردند و عکس گرفتند. پیکرش به شهر دشمن رفت و هلهله یزیدیان و یهودیان ... 🥀 در دنیایی پر از نامرد، او مرد بود؛ مرد میدان. صادقانه بر سر حرفش ماند و به همان راهی رفت که وعده داده بود.مقاومت زنده است و زنده می‌ماند؛ چون شهدا زنده‌اند و راهشان ادامه می‌یابد. 🏷 @khabar135
شب اول قبر.mp3
4.27M
💥ماجرای شنیدنی شب اول قبر کسی که یک بار از دنیا رفت و دوباره زنده شد @khabar135
🔆داستانی که نگاه شما را به قیامت عوض خواهد کرد ✅ بعضیها فکر میکنن که بهشت رو فقط میشه در مسجد و بر سر سجاده بدست آورد، در حالی که با خواندن این داستان خواهید فهمید که راه‌های نزدیکتر دیگری برای رسیدن به خدا هست که از آن غافلیم، 🔲 این داستان را «ابن جوزی» نقل می‏کند که: در بلخ مردی علوی (از سادات منتسب به امیرالمؤمنین علی علیه السلام) زندگی می‏کرد تا اینکه بیمار شد و بعد از دنیا رفت. همسرش گفت: با دخترانم به سمرقند رفتم، تا مردم کمتر ما را سرزنش کنند و در سرمای شدید وارد این شهر شدم و دخترانم را به مسجد بردم و خودم برای تهیّه چیزی بیرون آمدم. دیدم مردم در اطراف شیخی اجتماع کرده‏ اند، پرسیدم: او کیست؟ گفتند: شیخ شهر است. من نیز نزد او رفتم و حال و روزم را شرح دادم ولی او گفت: دلیلی بر سیادتت بیاور؟ و توجّهی به من نکرد و من هم به مسجد بازگشتم. در راه پیر مردی را در مغازه‏ای دیدم که تعدادی در اطرافش جمع‏اند، پرسیدم: او کیست؟ گفتند: او شخصی مجوسی است، با خود گفتم: نزد او بروم شاید فرجی شود؟ لذا نزد وی رفته و جریان را شرح دادم. او خادم را صدا زد و گفت: برو و همسرم را خبر کن، تا به اینجا بیاید، پس از چند لحظه بانویی با چند کنیز بیرون آمد. شوهرش به او گفت: با این زن به فلان مسجد برو و دخترانش را به خانه بیاور؟ سیده می‏گوید: همراه این زن به منزل او آمدیم و جایی را در خانه‏اش به ما اختصاص داد و به حمام برد و لباسهای فاخر بر ما پوشاند و انواع خوراکها را به ما داد و آن شب را به راحتی سپری کردیم. در نیمه‏ های شب شیخ مسلمان شهر در خواب دید، قیامت برپاست و پرچم پیامبر(صل الله علیه وآله و سلم) بر بالای سرش بلند شد. در آنجا قصری سبز را دید و پرسید: این قصر از آن کیست؟ پیامبر(ص)فرمود: از آن یک مسلمان است. شیخ جلو می‏رود و پیامبر(ص) از او روی می‏گرداند عرض می‏کند: یا رسول اللَّه(ص) من مسلمانم چرا از من اعراض می‏کنی؟ فرمود: دلیل بیاور که مسلمانی؟ شیخ سرگردان شد، و نتوانست چیزی بگوید. پیامبر(ص)فرمود: فراموش کردی، آن کلامی را که به آن زن علوی گفتی؟ این قصر از آن آن مردی است که این زن در خانه او ساکن شده؟ در این موقع شیخ از خواب بیدار شد و بر سر و صورت خود می‏زد و می‏گریست. آنگاه خود و غلامانش برای یافتن زن علوی در سطح شهر به تجسّس پرداختند، تا اینکه فهمیدند، او در خانه یک مجوسی است. شیخ نزد مجوسی رفت و تقاضای دیدن وی را نمود، مجوسی گفت: نمی‏گذارم او را ببینی؟ شیخ گفت: می‏خواهم این هزار دینار را به او بدهم. گفت: نه، اگر صد هزار دینار هم بدهی نمی‏پذیرم. وقتی اصرار شیخ را دید، گفت: همان خوابی را که دیشب تو دیده‏ای من هم دیده‏ام من رسول خدا(ص) را در خواب دیدم که فرمود: این قصر منزل آینده تو است. سوگند به خدا من و همه اهل خانه به دست او مسلمان ‏شده ‏ایم 📕 إرشاد القلوب إلی الصواب، ج‏2، ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌ 💠 @khabar135
🔆جانبازى بُرَيْر در شب تاسوعا بريربن خضير از پارسايان روزگار و قاريان و معلّمين قرآن و از شيعيان خالص امام على (علیه السلام ) از قبيله همدان در كوفه بود، او در ماجراى كربلا، به سپاه امام حسين (ع ) پيوست و از ياران مخلص آنحضرت بود تا اينكه در روز عاشورا پس از فداكارى بى نظير شربت شهادت نوشيد. او در كربلا به امام حسين (ع ) عرض كرد: اى پسر رسول خدا، خداوند بر ما منّت نهاد كه در ركاب تو بجنگيم ، و بدنهاى ما قطعه قطعه گردد، ما براى وصول به شفاعت جدّت در قيامت ، در راه تو كشته خواهيم شد. حضرت سكينه (ع ) مى گويد: شب نهم محرم ، آب در خيام امام حسين (ع ) تمام شد و ظرفها و مشكها خشكيد، بقدرى تشنگى بر ما غالب شد كه لبهاى ما خشك شد، تمنّاى يك جرعه آب مى كرديم ولى نمى يافتيم ، من نزد عمّه ام زينب (سلام الله علیها ) رفتم بلكه نزد او آبى بيابم ، وقتى به خيمه اش رفتم ديدم برادر كوچك عبداللّه شيرخوار در آغوش او است و از شدّت عطش ‍ زبان خود را گاز مى گيرد، و عمّه ام گاه مى ايستد و گاه مى نشيند، گريه گلويم را گرفت ، ولى براى اينكه عمّه ام آزرده نشود، آرامش خود را حفظ كردم ، در اين هنگام عمّه ام به من رو كرد و فرمود: چرا گريه مى كنى ؟ گفتم : براى برادر شير خوارم مى گريم ، فرمود: برخيز تا به خيمه هاى عموها و پسر عموها برويم تا شايد آبى را ذخيره كرده باشند. گفتم : گمان ندارم در نزد آنها آب باشد، در عين حال به خيمه هاى آنها رفتيم ، حدود بيست دختر و پسر كودك به دنبال ما آمدند، و همه آنها از ما آب خواستند و فرياد مى زدند: العطش ، العطش ، در اين هنگام برير بن خضير كه همراه سه نفر از اصحابش بود، گريه كودكان را شنيد، پرسيد: اين گريه براى چيست ؟ شخصى به او گفت : اين گريه از كودكان حسين (ع ) است كه از شدّت تشنگى مى گريند. برير به اصحاب خود رو كرد و گفت : آيا رواست كه در دست ما شمشير باشد و كودكان رسول خدا از تشنگى جان بدهند، در اين صورت مادرانمان به عزايمان بنشينند، سوگند به خدا چنين وضعى را تحمل نمى كنيم . مردى از اصحاب گفت : به نظر من هر يك از ما يكى از اين كودكان را برداريم و كنار آب فرات ببريم سيراب كرده و بازگردانيم ، برير گفت : اين نظريه درست نيست ، زيرا ممكن است درگيرى به وجود آيد و خداى ناكرده نيزه يا تيرى به اين كودكان اصابت كند، و باعث آن ما شده باشيم ، بلكه به نظر من ، صحيح آن است كه مشكى برداريم و ببريم كنار فرات و آن را پر از آب كنيم ، اگر توانستيم آن را به خيام مى آوريم ، و اگر دشمنان با ما جنگيدند ما نيز با آنها مى جنگيم و خود را فداى حسين (ع ) و دختران رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) مى كنيم . اصحاب ، نظريه برير را پذيرفتند، و مشكى برداشته همراه برير روانه آب فرات شدند و خود را در تاريك به آب رسانيدند، يكى از دشمنان فرياد زد: شما كيستيد؟ برير گفت : من برير هستم و همراهان من ، اصحاب من هستند آمده ايم آب بياشاميم . او گفت : از آب بياشاميد، ولى حق نداريد قطره اى از آب براى حسين (ع ) ببريد. برير گفت : واى برشما، ما آب بنوشيم ، ولى حسين (ع ) و دختران رسول خدا از تشنگى بميرند؟ هرگز چنين نخواهد شد، سپس به اصحاب خود رو كرد و گفت : هيچكدام از شما آب ننوشيد و بياد تشنگان خيام باشيد. يكى از اصحاب گفت : سوگند به خدا، آب ننوشم تا جگرهاى كودكان دختران رسول خدا (ص ) از آب ، خنك شود. آنگاه برير، مشك را پر آب كرد و از شريعه فرات بيرون آمد، در همين هنگام سپاه دشمن ، سر راه برير و اصحابش را گرفته و آنها را محاصره شديد قرار دادند و درگيرى شروع شد، برير به اصحاب خود فرمود: نظر من اين است كه كى از ما مشك آب را از اين ميان بيرون برده و به خيام برساند و ما با دشمن مى جنگيم ، يكى از اصحاب اين ماءموريت را پذيرفت ، مشك را به دوش گرفت تا به خيام برساند، در اين هنگام تيرى به بند مشك خورد و در گلوى او فرو رفت و بند مشك را به گلوى او دوخت ، خود از ناحيه گلوى او سرازير شد، او با دستش تير را از گردنش بيرون آورد، در حالى كه مى گفت : حمد و سپاس خداوند را كه گردنم را فداى مشك و فداى كودكان حسين (ع ) كرد. برير همچنان مى جنگيد، و دشمن را موعظه مى كرد، امام حسين (ع ) صداى برير را شنيد و فرمود: گويا صداى برير را مى شنوم كه دشمن را موعظه مى كند، و آل همدان را به كمك مى طلبد. در اين هنگام دوازده نفر از ياران حسين (ع ) به كمك برير شتافتند و او را از دست دشمنان نجات دادند، و برير و اصحابش با مشك آب به سوى خيام بازگشتند، برير خوشحال بود كه مقدارى آب به خيام آورده ، ولى وقتى كه مشك را به زمين گذاردند، لب تشنگان آنچنان به سوى مشك هجوم آوردند كه سر مشك باز شد و آب آن به زمين ريخت ، برير به سر و صورتش مى زد و با ناله و آه مى گفت : واى به من در مورد جگرهاى سوخته دختران رسول خدا (ص ).... 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى @khabar135
زنان اسرائیلی
اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنَا صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ غَیْبَةَ وَلِیِّنَا وَ کَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا، وَ شِدَّةَ الْفِتَنِ بِنَا وَ تَظَاهُرَ الزَّمَانِ عَلَیْنَا فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعِنَّا عَلَی ذَلِکَ بِفَتْحٍ مِنْکَ تُعَجِّلُهُ وَ بِضُرٍّ تَکْشِفُهُ وَ نَصْرٍ تُعِزُّهُ وَ سُلْطَانِ حَقٍّ تُظْهِرُهُ وَ رَحْمَةٍ مِنْکَ تُجَلِّلُنَاهَا وَ عَافِیَةٍ مِنْکَ تُلْبِسُنَاهَا بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بارالها ما به درگاه تو شکایت می کنیم از فقدان پیغمبرت و از غیبت امام ما و بسیاری دشمن ما و کمی عدد ما و فتنه های سخت بر ما و غلبه محیط روزگار بر ما پس درود بر محمد و آلش فرست و ما را در همه این امور یاری کن به فتح عاجلی از جانب خود و برطرف ساختن رنج و سختی و نصرت با اقتدار و عزت و سلطنت حقه که تو آشکار گردانی و رحمتی از توجهت که بر همه ما شامل گردد و لباس عافیت که ما را بپوشاند به حق رحمت نامنتهایت ای مهربانترین مهربانان عالم @khabar135
1_13471678659.mp3
42.17M
همدلی شیعه با شیعه منتظران ظهور توجه توجه
🇮🇷🇱🇧🇵🇸🕊 دفتر رهبر معظم انقلاب: اگر کسی نسبت به آمریکا و اسرائیل کوچک ترین تمایلی داشته باشد مسلمان نیست و از اسلام خارج شده است. 🍃🌹🍃
سن ۱۹ سالگی رفت زندان به مدت ۲۵ سال خیلی حرفه که ۲۵ سال در بند زندان صهیونیست ها باشی و اعتقادات ات محکم و محکم تر شه اونوقت طرف یک دانشگاه عوض می کنه کل باورهاش تغییر می کنه @khabar135
👆👆👆 🔹امام باقر علیه‌السلام این حقیقت را بیان می‌کند که اگر کسی پس از یازده بار غصب خلافت و ظلم به معصومین علیهم‌السلام هنوز ایراد کار را نفهمیده با همان کسانی که به معصومین ستم کردند شریک است؛ 🔹اکنون امام زمان عجل الله تعالیٰ فرجه الشریف، حق خلافتش غصب شده و علت این امر بی‌تفاوتی انسانها و آماده نبودن جامعه است... 🔹بنابراین اگر کسی هنوز نسبت به امام زمان ارواحنا فداه، غربت و مظلومیت ایشان و زمینه سازی برای ظهور حضرت بی‌تفاوت است و تلاش نمی‌کند، در همان ستمی که بر امام زمان عجل‌الله تعالیٰ فرجه الشریف شده شریک است . @khabar135
🛑 مردى نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آمد و گفت: به من كارى بياموز كه خداوند ، به سبب آن ، مرا دوست بدارد و مردم نيز دوستم بدارند، و خدا دارايى ام را فزون گرداند و تن درستم بدارد و عمرم را طولانى گرداند و مرا با تو محشور كند. 🔸 حضرت فرمود: «اينها يى كه گفتى شش چيز است كه به شش چيز ، نياز دارد: ❶ اگر مى خواهى خدا تو را دوست بدارد ، از او بترس و تقوا داشته باش. ❷ اگر مى خواهى مردم دوستت بدارند ، به آنان نيكى كن و به آنچه دارند ، چشم مدوز. ❸ اگر مى خواهى خدا دارايى ات را فزونى بخشد ، زكات آن را بپرداز. ❹ اگر مى خواهى خدا بدنت را سالم بدارد ، صدقه بسيار بده. ❺ اگر مى خواهى خداوند عمرت را طولانى گرداند ، به خويشاوندانت رسيدگى كن ؛ ❻ و اگر مى خواهى خداوند تو را با من محشور كند ، در پيشگاه خداى يگانه قهّار ، سجده طولانى كن. 📚 اعلام الدين ص٢٦٨ 📚 بحارالانوارج٨٥ص١٦٤ ⚛ @khabar135