.
🔘 داستان کوتاه
ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻋﻠﻴﻪ ﺳﻼﻡ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪﺍﻱ ﭘﺮﺳﻴﺪ :
ﺩﺭ ﻣﺪﺕ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺭﻱ؟
ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ
ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﺍﻱ ﻛﺮﺩ ..
ﻭ ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ
ﻧﻬﺎﺩ.
ﺑﻌﺪﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ...
ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺟﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﻳﺪ
ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﻳﻚ ﻭﻧﻴﻢ ﺩﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ !!
ﭘﺲ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﭼﺮﺍ ؟
ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ :
ﭼﻮﻥ ﻭﻗﺘﻴ ﻜﻪ ﻣﻦ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ
ﺭﻭﺯﻱ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﻴﻜﻨﺪ ...
ﻭﻟﻲ ﻭﻗﺘﻲ ﺗﻮ
ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﻧﻬﺎﺩﻱ ،
ﺑﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵﻛﻨﻲ،،
ﭘﺲ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻧﻢ ﺍﺣﺘﻴﺎﻁ ﻛﺮﺩﻡ
ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﻳﻜﺴﺎﻝ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﺁﻥﺗﻐﺬﻳﻪ ﻛﻨﻢ "
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﯽ ﻓﺮﻣﺎﯾﺪ :
ﻫﻴﭻ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻱ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺯﻣﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ
ﺑﺮﺧﺪﺍﺳﺖ ﺭﻭﺯﯼ ﺁﻥ.
ﻣﺎﻫﻴﺎﻥ ﺍﺯﺁﺷﻮﺏ ﺩﺭﻳﺎ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺷﻜﺎﻳﺖ ﺑﺮﺩﻧﺪ،
ﺩﺭﻳﺎﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪ ﻭﺁﻧﻬﺎﺻﻴﺪ ﺗﻮﺭ ﺻﻴﺎﺩﺍﻥ ﺷﺪﻧﺪ.
ﺁﺷﻮﺑﻬﺎﻱ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺣﻜﻤﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ.
ﺍﺯﺧﺪﺍ،ﺩﻝ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺨﻮﺍﻫﻴﻢ،
ﻧﻪ ﺩﺭﻳﺎﻱ ﺁﺭﺍﻡ.
* ﺩﻟﺘﺎﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺁﺭﺍﻡ *...
.
#داستان_کوتاه
😈نصیحت شیطان 😈
#داستان_کوتاه
روزی #شیطان به حضرت موسی(ع) گفت : «میخواهی تو را هزار و سه پند بیاموزم؟»
فرمود : «آنچه که میدانی من بیشتر میدانم، نیازی به پند تو ندارم.😏»
جبرئیل امین نازل شد و عرض کرد : «ای موس خداوند میفرماید :
👈🏻هزار پند او فریب است اما سه پند او را بشنو»
موسی(ع) به شیطان فرمود :
« سه پندت را بگو.»
🔥شیطان گفت :
1. اگر در ذهنت انجام دادن کار نیکی را گذراندی، زود شتاب کن وگرنه تو را پشیمان میکنم.
2. اگر با زن بیگانه و نامحرم نشستی، غافل از من مباش که تو را به خلاف وادار میکنم.🔥
3. وقتی خشمگین هستی، جای خود را عوض کن وگرنه فتنه به پا میکنم.
🌱 #حجاب #انتخابات #امام_زمان #مردم #ماه شعبان
ارسال به دوستانتان حسنه جاریه🌷
•┈••✾🍃🍂
📖 #داستان_کوتاه پندآموز: "پادشاه و دوست وفادار"
روزی پادشاهی با وزیر خردمند خود به شکار رفته بود. در میانهی راه، انگشت پادشاه هنگام آمادهسازی تیر آسیب دید. وزیر گفت:
«خیر است انشاءالله.»
پادشاه از این حرف ناراحت شد و دستور داد وزیر را به زندان بیندازند. چند ماه بعد، پادشاه دوباره به شکار رفت و اینبار به دست قبیلهای آدمخوار افتاد. آنها تصمیم گرفتند او را قربانی کنند، اما وقتی دیدند انگشتش ناقص است، گفتند:
«قربانی باید سالم باشد»
و او را آزاد کردند.
پادشاه با خود گفت: «سخن وزیر درست بود، خیر در این بود که انگشتم آسیب دید.»
وقتی برگشت، وزیر را از زندان بیرون آورد و گفت:
«تو راست گفتی، اما بگو دیدن من در رنج و زندانی شدن تو، چه خیری داشت؟»
وزیر لبخند زد و گفت:
«اگر من زندان نبودم، حتماً همراه تو به شکار میآمدم... و چون انگشت من سالم است، مرا قربانی میکردند!»
---
📚 منبع: برگرفته از حکایات اخلاقی با الهام از کتاب «کیمیای سعادت» امام محمد غزالی.
✍️ نتیجه:
در هر اتفاقی خیری نهفته است، حتی اگر در ظاهر آن را نبینیم.
#دختران_انقلاب #عید_غدیر #غدیر #ذی_الحجه
🍃🌸🍃🍃🍃
https://eitaa.com/khabar1357/33171
🍃🍃🌸🍃🍃🍃