یادگار آقا فخر...!
🎙حجت السلام محمدحسن الهی:
خداوند آقا فخر را رحمت کند، زمانی من با شوخی به او گفتم آقا! شما چرا درس طلبگی نخواندید؟ شما که در حوزه علمیه نجف بودید؟! ایشان گفت من زمانی در نجف بودم، آنجا از ناحیهی امیرالمومنین-علیهالسلام- عنایتی به من رسید ... . گفتم آقا ممکن است آن عنایت را به ما هم بگویید؟ فرمودند:
شبهای جمعه سی مرتبه سورهی قدر را میخوانم و بعد هم میگویم «اللهم الهمنا الخیر و عمل به» که فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی است؛ ایشان میفرمودند:
به این ترتیب من در طول هفته میفهمم چه کاری باید انجام بدهم، کجا باید بروم و کجا نباید بروم!
🔹در شب جمعه آخر ماه قمری سفارش شده سی مرتبه سوره قدر خوانده شود و پس از آن سه مرتبه بگوید: «اللَّهُمَّ أَلْهِمْنِي الْخَيْرَ وَ الْعَمَلَ بِهِ»: خدایا! به من کار خیر را الهام کن و توفیق عمل به آن را به من بِده! (فرازی از دعای ابوحمزه ثُمالی).
🔸شما هر شب جمعه سی مرتبه [سوره] «انا انزلناه» بخوانید. آقای طلبه این یادگاری را از من گوش کن! هر شب جمعه سی مرتبه سورهی قدر بخوان و ببین مطالب را چه طوری میفهمی؛ دیگر مُدام نمیآیی و بگویی من حافظهام کار نمیکند، مطالب سنگین است، نه! میفهمی. ما نمیدانیم اینها چیست!
#تقویت_حافظه
#حافظه
#امیرالمومنین_علیه_السلام
#آقا_فخر_تهرانی
#صلوات_نامه
#نسیم_های_گره_گشا
دستِ خالی زیارت نرو!
🎙حجتالاسلام محمدی ری شهری رحمة الله علیه:
شاید حدود ۷۰ ۸۰ سال قبل، یکی از تجّار شهر تهران، ورشکست می شود. نذر می کند که چهل شبِ جمعه پیاده به زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السلام برود.
میگفت: سی و نه شب آمدم؛ اما شب چهلم برف سنگینی آمد و نتوانستم به زیارت بروم، با خودم گفتم با این برف، این هفته نمیشود رفت؛ هفته دیگر می روم. شب خوابیدم و در عالم خواب دیدم که پیاده در برف به زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السلام می روم. سر راه به قبرستان ابن بابویه رسیدم. آن جا دو نفر از خادمان جناب شیخ صدوق حضور داشتند. از آنها خواستم که اجازه بدهند جناب شیخ شیخ صدوق را زیارت کنم. آنها رفتند و اجازه گرفتند و من وارد شدم، دیدم خود شیخ صدوق رضوان الله علیه آنجا حضور دارند؛ جناب شیخ گفتند:
«به زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السلام می روی، هدیه ای هم می بری یا دست خالی می روی؟»
گفتم: من که چیزی ندارم! چه چیزی برای ایشان ببرم؟ شیخ فرمود: «هر زمان خواستی به زیارت ایشان بروی، صد صلوات بفرست و به ایشان هدیه کن!».
از خواب پریدم به قدری این خواب برایم مهیّج و شیرین بود، که تصمیم گرفتم همان شب به زیارت بروم. آماده شدم و راه افتادم همان طور که در خواب دیده بودم ابتدا به زیارت ابنبابویه رفتم و بعد به طرف حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام حرکت کردم، به حرم که رسیدم نزدیک اذان صبح بود، خیلی خسته بودم؛ لذا در گوشه ای نشستم و بعد به حالت نشسته خوابم برد در خواب دیدم که حضرت عبدالعظیم اشاره ای کردند و بستهای را به دامنم انداختند. در این لحظه، یک دفعه به خودم آمدم، دیدم واقعاً یک بسته روی دامنم افتاده است، بسته را باز کردم و دیدم نُه قِران توی آن است، این نُه قِران را به کار بستم و الحمدالله کارم تو دوباره رونق گرفت».
📚نسیم های گره گُشا، ج ۱، نسیم ۴۰۴.
#نسیم_های_گره_گُشا
💐به پیشگاه با کرامت و با صفای سید الکریم حضرت عبدالعظیم حسنی سلام الله علیه، صلواتی هدیه بفرمائید.