🔰 #خاطرات_شهدا | #سوداگرِدلها
📍پایم را پس بده
🌟 قبل از اینکه عملیات فتح المبین شروع شود برادران اطلاعات تیپ ۷ ولیعصر در منطقه بودند و بشدت مشغول کار بودند و با وجود اینکه نزدیک دزفول بودند ولی هیچ فرصتی بدست نمی آمد تا به خانواده ها سرکشی شود تا اینکه عملیات شروع شد و پشت سرهم پیروزی به دنبال داشت و دشمن مرتب مجبور به عقب نشینی می شد مرحله اول عملیات به پایان رسید و بعد از آن در مرحله دوم سایت های راداری آزاد شد و سپس حرکت به سمت فکه آغاز شد و تا ارتفاعات برقازه ادامه پیدا کرد .
💠 از شواهد امر بر می آمد که باید همانجا پدافند کنیم و برادران اطلاعات کار بخصوصی ندارند و لذا چند روزی که گذشت شوق سرکشی به خانواده ها در فکر برادران جا گرفت و شروع به اجازه گرفتن از مسئول اطلاعات تیپ ۷ ولیعصر یعنی حاج احمد سوداگر نمودند اما از آنجایی که ممکن بود برای پدافند نیاز به برادران اطلاعات باشد حاج احمد اجازه مرخصی نمی داد .
🔅 تا اینکه شهید علی کمیلی فر که طبع شوخی داشت پای مصنوعی حاج احمد را برداشت حاج احمد گفت پایم را بده علی گفت تا مرخصی به ما ندهی پایت را نمی دهم حاج احمد هر کاری کرد که علی پایش را بدهد به او نداد تا بالاخره مجبور شد با مرخصی رفتن برادران موافقت بکند ما هم همه خوشحال از اجازه مرخصی به شهر رفتیم.
📚 گلستان خاطرات شهدا،خاطرات شهید احمد سوداگر.
#ستاد_اردویی_و_راهیان_نور_سپاه_محلات
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
🌟حاج حسین فیضی پدر همسر شهید صیاد خدایی: او برای ما معلم انقلاب بود؛ تند میرفتیم میگفت تند نرو و عقب میماندیم میگفت این خوب نیست. او بسیار باهوش، دقیق وقت شناس و قانونی بود. تکه کلامش این بود که پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت آسیب نرسد. او انقلابی، حزب اللهی و منطقی بود.
خیلیها گفتند که او چند خانه در بالای شهر دارد درحالی که او مستاجر بود. حتی یکبار میخواست خانهای را اجاره کند قیمتش بالا بود وقتی از او پرسیدم که چرا نام مرا نگفتی تا خانه را کمی با قیمت مناسبتر بدهند، گفت: ترسیدم بخاطر نام شما خانه را با تخفیف بگیرم. تا این اندازه شهید وابسته به دنیا نبود. او آرزوی شهادت داشت و اکنون به آرزویش رسید. او دائما در سوریه بود و تخصص ویژهای در امور داشت تا جایی که با حاج قاسم سلیمانی همکاری داشت و از نیروهای خوب او بود.
🌷شهید حسن صیاد خدایی🌷