هدایت شده از 🥀من و دنیام مدح حسین🥀
داشتم از مدرسه برمیگشتم خونه که...
چشمم به بستنیای دست بچه ها افتاد، بابام یه کارگر ساختمونی ساده بود و به زور میتونست خرج من و داداش هام رو بده، یهو خوردم به یه نفر. دیدم پسرعموم داره با نیش باز نگام میکنه
گفت بیا بریم تا برات #بستنی بخرم ولی به یه شرط! با هیجان گفتم چه #شرطی؟ یه نگاه #عجیب بهم انداخت و گفت به شرط اینکه...
https://eitaa.com/joinchat/2402156835Cec5d443dce