📜 #حـــڪایتآمـــوزنده
✍روزی ارباب لقمان به او دستور داد
در زمیــنش برای او #ڪـــنجد بڪارد
ولی او #جـــو ڪاشت.
⌛️وقــتِ دِرو ارباب گفــت: چـرا جــو
ڪاشتی؟ لقــمان گفت: از خدا #امـید
داشـــتم ڪه برای تو ڪنجد برویاند!!
اربابش گـفت: مگر این ممڪن است؟!
👌لقـمان گفت: تو را میبینم که خدای
متعال را #نافرمانی میکنی و در حالی
که از او امــید بهـشت داری! لذا گفـتم
شاید این هــم بشود!
🔻آنگاه اربابش گـریست و او را آزاد
ساخت #دقت کپڪنیم که در زندگی
چــه میڪاریم.
#هـرچه_بڪاریــم
#هـمان_را_برداشت_میڪنیم
http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0