📜 #حـــڪایتآمــوزنده
پسری با اخـــلاق و نيڪ سيرت اما
#فقير به خواستگاریدختری ميرود
پــدر دخـــتر گـــفت:
تو فــــقيری و دخـترم طاقت رنج و
سخـتی ندارد پس من به تو دخـــتر
نميدهــــم...!!
پسـری #پــولدار اما بـد ڪـــردار به
خـواستگاری همان دختر ميرود پدرِ
دختر با ازدواج مــوافقت ميڪند و
در مـــورد #اخـــــلاق پسر ميگويد:
انشاءالله خدااو را هدايت ميڪند!
دختر گفت: پدر جان؛ مگر خـــدايی
ڪه هــدايت ميڪند یا خدايی ڪه
روزی ميدهد #فـــــــــــرق دارد؟؟!
http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0
📜 #حـــڪایتآمـــوزنده
فقیری به نزد هندوانه فروشی رفت
و گفت هنـدوانهای برای #رضـــــای
خــدا به من بده فقـــــیرم و چـیزی
نـــــــدارم.
هندوانه فروش درمیان هندوانه ها
گشتی زد و هـندوانهٔ خراب و بدرد
نخـوری را به فقیر داد فقیر نگاهی
به هندوانه ڪرد و دید ڪه به درد
#خـوردن نمیخورد مقدار پولی که
به همراه داشت به هندوانه فروش
داد و گفت به انـــدازه پولـم به من
هندوانه ای بده هـــــندوانه فروش
هـــندوانه خوبی را وزن ڪرد و به
مـــــرد فقــیر داد.
فقیر هر دو هندوانه را رو به آسمان
ڪرد و گفت خــــداوندا بندگانت را
ببین این هندوانه خـــراب را بخاطر
#تــــو داده و این هندوانه خوب را
بخاطـــر #پــــــول...!
http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0
📜 #حـــڪایتآمـــوزنده
✍قصابی می گفت زمان قـدیم که
زن ها #پـوشیه می زدند روزی زنی
به مغازه مـــن آمد که گوشت بخرد
در حالی که پوشـــیه نزده بود! ولی
صورتش را با چــــادر پوشانده بود
و فقط نوک بینی او از چادر بیرون
بود گفتم: خانم صورتت را بپوشان
#وبـــا می آید او هم سریع صورت
را پـــــوشاند.
🔻در قــــدیم #حجـاب ارزش بود
الان اگر دخــــتران موهـای خود را
از جــلو یا عقب بیـــــرون بیندازند
یا آرایش کرده و معطـــــــــر باشند
ارزش و مـــــد است!
پـدرم می گفت دیدم پیر زنی هــم
چادر و هم پوشیه دارد و دخـترش
چادری و #نـــوهاش با مانتو است
جلو رفتم و گفـتم پیرزن اگر کسی
تو را نگاه کند باید کفاره بدهد این
چادر و پوشیه را به نوه و دخترت
بـــده.
↷↷↷
http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0
📜 #حــڪایتآمــوزنده
✍ #ﻗﻠﻤﯽ ﺍﺯ ﻗﻠﻤــــﺪﺍﻥ ﻗﺎﺿﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﮔﻔﺖ:
ﺟﻨﺎﺏ ﻗﺎﺿﯽ ڪﻠﻨﮓ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﺪ
ﻗﺎﺿﯽ ﺧﺸﻤﮕـﯿﻦ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: ﻣﺮﺩڪ
ﺍﯾﻦ ﻗﻠﻢ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ڪلنگ! ﺗﻮ ﻫﻨـــــﻮﺯ
ڪﻠﻨﮓ ﻭ ﻗﻠﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺑﺎﺯ ﻧﺸﻨﺎﺳﯽ؟!
ﻣـﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻫــﺮ ﭼـﻪ ﻫﺴﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﺗــﻮ
ﺧﺎﻧﻪ ی ﻣــﺮﺍ ﺑﺎ #ﺁﻥ ﻭﯾﺮﺍﻥ ڪرﺩﯼ..!
👌مــراقب قضاوتها و نوشته ها و
گفـــــته های خــــود باشــــــــــيم.
http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0
📜 #حــڪایتآمـــوزنده
✍در روزگاران پیشین شـغلی بنام
#خــوشه چینی وجـود داشت آنها
ڪه دست شان تنگ بود و خرمن و
مـــزرعه ای نـداشتند #پـــشت سرِ
دِروگر ها راه میرفتند و خوشههای
جامانده را از زمـــین بر میداشتند!
👌گاها صاحب مــزرعه به دروگران
دستور میداد که #شـلخته درو کنند
تاچیزی هم گیر خوشه چینها بیاید.
حافظ نيز در شعرى چنين میفرماید:
«ثـــوابت باشد ای دارای خــرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی»
#دستــفروشان خـــوشه چین های
روزگار ما هســــتند آنهايى ڪه در
این هـــوای ســـرد چشـم دارند به
اینڪه از جیــب ما #اســڪناسی
بیـــرون بیاید و چــــیزی از بساط
مختــصرشان بخــریم.
👈گاهی لازم است شلخــــته درو
ڪنیم و شلخته خــــــــرج ڪنیم.
http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0
📜 #حڪایتآمــــوزنده
✍چوپانى به مقام وزارت رسید هر
روز بامـــداد بر مىخاست و کلید بر
مىداشت و درب خـانه پیشین خود
باز مى ڪرد و ساعــــتى را در خانه
چـــوپانى خود مى گذراند.
🔻سپس از آنجا بیرون مىآمد و به
نزد امیر مى رفت شاه را خـبر دادند
ڪه وزیر هر روز #صــبح به خلوتى
مى رود و هـــیچ ڪس را از ڪار او
آگاهـــى نیست!
امــیر را میل بر آن شد تا بداند ڪه
در آن خانه چــــیست روزى ناگاه از
پس وزیر بدان خانه در آمد. وزیر را
دید ڪه #پــــوستین چوپانى بر تن
ڪرده و عــــصاى چوپانان به دست
گـــرفته و آواز چـــوپانی مىخواند.
امیر گفت: اى وزیر! این چیست ڪه
مىبینم؟ وزیر گفت هر روز بدین جا
مىآیم تا ابتداى خویش را فراموش
نڪنم و به غلط نیفتم، ڪه هر ڪه
روزگار ضعـــــف به یاد آرد، در وقت
توانگــرى به غـــرور نغلتد.
👌امــیر انگشـترى خود از انگشت
بیــــرون ڪرد و گفت: بگـــیر و در
انگشت ڪن تا ڪنون وزیـــر بودى
اڪنون #امـــیرى.
http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0
📜 #حـــڪایتآمـــوزنده
روزی شیخی می گفت من هر وقت
ڪه نماز می خــــواندم از خـداوند
#حاجتی میخواستـم..
یڪ روز گفــتم بگذار یڪ بار برای
#خود خدا نماز بـخوانم و حاجتی
نخـواهم همان شب شیـخ در عالـم
خــــواب دید ڪه به او گفتند چرا
#دیـــــــر آمدی ؟! گفتم منظورتان
چیــــست؟؟
🔻گفتند: یعنی تــــو باید سی سال
پیش به فڪر این ڪار می افتـادی
حالا ســر پیـری باید بـفهمی و نماز
بخـــوانی و حاجــتی طلب نڪنی!
ما هــر وقت با خـدا کار داریم خدا
را صـدا می زنیم چـــه قـدر خـوب
است که وقتی هم که کاری نداریم
بگوییـم خُـــ♡ـــدا.
http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0
📜 #حـــڪایتآمــوزنده
پسرکی #دو سـیب در دست داشت
مادرش گفت: یکی از سیب هاتو به
مـــن میدی؟؟
پسرک یک #گــــــاز بر این سیب زد
و گازی به آن سیب! لبخند روی لبان
مادر خشکید سیـــمایش داد می زد
که چــــقدر از پسرکش ناامید شده!
اما پسرک یکی از ســـــیب های گاز
زده را به طرف مادر گرفت و گفت:
بیا مامان این یکی #شــــــیرینتره
مادر خشکش زد چه انــدیشه ای با
ذهــن خود کرده بود..!
هر قـــدر هم که با تجــــربه باشید
قضاوت خود را به تأخیر بیاندازید
و بگــــــذارید طرف فرصتی برای
توضــیح داشــــته باشد.
👈 #قضـــاوت_ممـــنوع
http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0
📜 #حـــڪایتآمـــوزنده
#ثروتمند_زاده_اى را در كنار قبر
پــدرش نشسته بود و در ڪنار او
#فقير_زاده_اى كه او هم در كنار
قـــبر پــدرش بــود.
ثروتمندزاده با فقـــير زاده مناظره
مى ڪرد و مى گفت صندوق گـور
پــــدرم سنگى است و نوشته روى
#سنگرنگـــين است مقبره اش از
سنگ مرمر فــرش شده و در ميان
قــــبر خشت فيروزه به ڪار رفته
است ولى قبــــر پدر تو از مقدارى
#خشـــــت خام و مشـــتى خاڪ
درست شده اين ڪجا و آن ڪجا؟
🔻فقــيرزاده در پاســــــخ گــفت:
تا پدرت از زير آن سنگهاى سنگين
بجنبد پدر من به #بهـشت رسيده
اســت.
http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0
📜 #حـــڪایتآمـــوزنده
✍روزی ڪلاغی بر درختی نشسته
و تمام روز خود را بیکار بود و هیچ
ڪاری نمی ڪرد..!
🔻خرگوشی از آن جا عبور می کرد
از کلاغ پرسید: آیا من هم می توانم
مانند تو تـمام روز را به #بیڪاری و
استراحت بگـــــذرانم؟
ڪلاغ حیله گـــرانه گــــفت: البتّه ڪه
می تــــونی! خـــــرگوش ڪنار درخت
نشست و مشـــــغول اســـتراحت شد.
ناگهان روباهـی از پشت درخت جَست
و او را شڪار ڪرد ڪلاغ خنده زنان
گفـــــت:
👌برای این ڪه #مفــت بخـــوری و
بخوابی و هـــــیچ ڪاری نڪنی باید
این بالا بالا ها بنشــینی..!
#این_حڪایت_همچنان_باقیست
http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0
📜 #حـــڪایتآمـــــوزنده
✍پیرمردی داخل حـرم دستی کشید
روی پای جوانیکه کنار او نشسته بود
و گفت سـواد ندارم برایم #زیارتــنامه
میخوانی تاگوش دهم جوان با ڪمال
میل پذیرفت و شروع کرد به خواندن
زیارت نامـــــه:
«السـَّلامُ عَلَیْکَ یا بْنَ رَســـــُولِ اللّهِ ...
و سلام داد به معصومین تا امامحسن
عسڪری علیه السلام جوان بالبخندی
پـــــرسید: پـــــدرم #امــــامزمانـت را
میشناسی؟ پیرمرد جواب داد: چـــــرا
نشناسم؟ جوان گفت: پــس سلام ڪن
پیرمرد دستشرا روی سینهاشگذاشت
و گفت: السَّلامُ عَلَیْکَ یاحجة بنالحسن العسڪـــــری»
👌جـــوان نگاهی به پـــیرمرد ڪرد و
لبخند زد و دست خود راروی شانه پیر
مـــرد گـــذاشت و گــفت:
«و علیکالسلام و رحمة اللهو برکاتة»
مبادا امام زمان #ڪنارمان باشد و او
را نشناســـــیم!!
http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0
📜 #حـــڪایتآمـــوزنده
پیرزنی از بزرگ مرد چند مساله پرسید
او در پاسخ بیشتر آن ها گفت: نمیدانم.
زن گفت: تو به خاطر #دانشی که داری
از پادشاه حقوق می گیری و من هرچه
می پرسم می گویی نمی دانم، چگـونه
پولی را که می گیری بر خود حـــــلال
می دانـــــی؟!
🔻حکیم در پاسخ گفت: ای مادر! من
آنچه می گیرم در برابر دانـسته هایم
می گیرم اگر برای آنچه #نمیدانــــم
بخواهم بگـــیرم زر های عالم ڪفاف
نخـــــواهد داد!
https://t.me/joinchat/AAAAADujKA0qZLV613Gj7g
👈 #حــڪایتآمــوزنده
عارفی به مریدی گفت: شیطان برای
پدر و مادرت (آدم و حوا) #سـوگند
خــــورد که نصیحتگر آنان است و
دیدی که با ایــشان چه کرد؟
👌حال که به گمراهی تو سوگــــند
خورده و خطاب به پروردگار گــفته
است: به جلالت سوگند، که جملگی
خلق را #گــمراه خواهم کرد معلوم
است که با تو چه میکند. اینک کمر
#هــــمت ببند و خـــود را از مکر و
فـــریبش بـــــرهان.
📌 #قســم_شیطان
👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0
📜 #حـــڪایتآمــــــوزنده
پیش از آنکه سقــراط را محاکمه کنند
از وی پرسیدند بزرگترین #آرزویی که
در دل داری چیست؟ پاســـــخ داد:
بزرگــترین آرزوی من این است که به
بالاترین مکان آتن صعــــــود کنم و با
صدای بلند به مـــردم بگویـــــم:
ای دوستان، چرا با این حـــرص و ولع
بهترین و عـــزیزترین سال های زندگی
خـــود را به #جمـــــع ثروت و سیم و
طلا می گذرانید، در حالیکه آنگـــــونه
که باید و شاید در تعــــــلیم و تـربیت
اطفالتان که مجـــــبور خـــواهید شـد
ثروت خــود را برای آنها باقی بگذارید
#هــــمت نمی گـــمارید؟!
http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0
✔️ #حــڪایتآمــوزنده
به بهلول گفتند #تقـوا را توصیف کن
گفت: اگر در زمینی که پُــــر از خار و
خاشاک بود مجـبور به گذر شوید چه
می ڪنید؟ گفتند: پیوسته #مواظب
هستیم و با احتــیاط راه می رویم تا
خــود را حفـظ ڪنیم...
👌بهـلول گفت در دنیا نیز چنین کنید
تقوا همین است از #گـناهان کوچک و
بزرگ پرهیز ڪنید و هــــیچ گناهی را
ڪوچڪ مشمارید کوهها با آن عظمت
و بزرگی از #سنگهای ڪوچڪ درست
شـــده اند.
🔥 #تــــــــــــــــــــقوا
http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0
✔️ #حــڪایتآمـــوزنده
روزی بُهلول به سـفر رفت او به شهر
وارد شد و به نانوایی رســــید و نان
خواست ولی چـــــون لباس درستی
نپوشیده بود نانــوا به او نان نداد و
بُهـــــلول رفت.
👌اتفاقا مــــردی که آنجا بود بُهـلول را
شناخت بهنانوا گفت آیااو را نشناختی؟
او بُهلول بود نانوا بدنبالش دوید وقتی
به او رســـــید گفت: مرا ببخـش که اگر
چنین کنی من امشب تمـــــــام آبادی را
#طـــــعام می دهم، بهلول قـــبول کرد.
وقتی همه شام خوردند، نانـــــوا گفت:
ای بُهلول #دوزخ یعنی چه بُهلول گفت
دوزخ یعنی اینکه تو برای #رضای خدا
نانی به بنـده خـ♡ـدا ندادی ولی برای
رضـــــایت دل بنده خـــدا یک آبادی را
طـــــعام دادی!!
http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0
📜 #حـــــڪایتآمـــــوزنده
✍دو نفر بر سر صاحب بودن مـقداری
زمین با هم بحث میڪردند از شـخص
حڪیمی تـــــقاضا ڪردند تا میان آنها
#قضــــاوت ڪند فـرد دانا را بُردند در
محل زمـین مورد بحث...
فرد دانا ســـر خود را روی زمین قرار
داد و گفت زمین می گوید: #مـــــــن
صاحب این دو نفــــــــــر هســـــــتم!
ای بشـر آخر تو پنداری ڪه دنيا مال
توست؟ ور نه پنداری ڪه هر ساعت
اجــــل دنبال توست!!
هر چه خـــوردی مال مور است!
هر چه بُــــــــــردي مال گــــــور!
هر چه مانـــــــــــــده مال وارث!
هر چه #ڪـــــــــــــردی مال تو!
↬ @YekJoreMarefat
📜 #حـــڪایتآمـــوزنده
✍بیدلی چـنان از خـــود به در شده
بود کهبه ویـرانهای رفته بر تَلِّ خاکی
خفـته بود دلبـر به بالینش رفت او را
#خفــــته دید نامـــه ای نـوشت و بر
آستین بیدلِ به خـــــواب رفـته بست
سپیده دم که دلداده از خواب چـشم
گشـــود نامه ای بر آستین خود بسته
دید آن را گـــرفت و خـــــواند نازنین
غارتگـــر دل نوشـــــته بود:
ایدلداده که خود را بیدل میخوانی!
اگر #بــــازرگانی برخیز به بازار رو و
ســــــــــیم و زر بگـــــیر و بســــتان!
اگر #پارســـائی پرهیزکاری برخیز به
پرستشخدا بنشین و شب زندهداری
کن و اگر عاشق #پاکــبازی خواب به
چشم خود راه مده و از این خفتن و
از عشـــق بی خـــبر ماندن شرم کن!
http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0
📜 #حـــڪایتآمـــوزنده
موری را دیدند به زورمندی كمر بسته
و #ملخی را ده بـــرابر خود برداشته.
به تعــجب گــفتند:
این مـور را ببینید ڪه با این ناتوانی
باری به این گــرانی چون مى ڪشد؟
#مور چون این سخن بشنید بخندید
و گفت: مردان بار را با نیروی #همت
و بازوی حمیّت ڪشند نه به قــــوّت
تـــن و ضــخامت بـــدن!!
#هــمت اگر سلسله جُنبان شــود
مــور تواند ڪه ســـلیمان شـــود
http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0
📜 #حڪایتآمـــوزنده
مـــرد فقــیری از خدا سوال ڪرد:
چرا من اینـقدر #فقـــیر هستم..؟؟
خدا پاسخ داد: چون یاد نگرفتهای
ڪه #بخشـــــش ڪنی مـرد گفت:
من چـــیزی ندارم ڪه ببخشـــــم!!
خـدا پاسخ داد: دارایی هایت ڪم
نیست...!
یڪ صورت ڪه میتوانی #لبخـند
بر آن داشته باشی! یڪ دهان ڪه
میتوانی از دیگران تمجید ڪنی و
حـرف خـوب بزنی! چشــمانی ڪه
میتوانی با آنها به دیگران با #نیت
خـــــوب نگــاه ڪنی!
👌فقر واقعی #فقـر_روحی است.
➮ @YekJoreMarefat
📜 #حــڪایتآمـــوزنده
روزی شیطان همه جا اعلام کرد قصد
دارد از کارش دست بکشد و وسایلش
را با تخفیف ویژه به #حـراج بگذارد!
🔻همــه مـردم جــمع شدن و شـیطان
#وسایلی از قبیل: غـــــرور، خودبینی
مال اندوزی، خــــشم، حسادت، شهرت
طلبی و دیگر شرارت ها را عرضه کرد.
در میان هـمه وسایل یکی از آنها بسیار
کهــنه و مستعـــــمل بود و بـهای گرانی
داشت کسی پرسید اینعتیقه چیست؟
شـــیطان گـفت این #ناامــیدی است..!
شخص گـفت: چرا اینقدر #گــــــران
است؟ شیطان با لحنی مـرموز گفت
این مـــوثـرترین وســیله مــن است!
شخص گفت: چـــرا اینگونه است !؟
شیطان گفت: هـرگاه سایر ابزارم اثر
نکند فقط با #این میتوانم در قــلب
انسان رخنه ڪنم و وقتی اثر کند با
او هر ڪاری بخواهــــم میڪنم این
وســیله را برای تــمام انـسانها بڪار
بردهام برای همین اینقدر کهنه است.
مراقب #امــيدمان باشيم.
@YekJoreMarefat
✨ #حڪایتآمــوزنده
👞ڪفـش ڪﻮﺩڪی ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺩ!!
ڪوﺩڪ ﺭﻭﯼ ﺳـــــﺎﺣﻞ نـــــوﺷﺖ:
{ #ﺩﺭﯾـــﺎۍﺩﺯﺩ} ﺁنطرف ﺗﺮ ﻣــﺮﺩﯼ
ڪه ﺻﯿﺪ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﺳﻪ
ﻫﺎ ﻧﻮﺷﺖ { #ﺩﺭﯾﺎۍﺳﺨﺎﻭﺗـــــﻤﻨﺪ}
ﺟﻮﺍنی ﻏـــــﺮﻕ ﺷﺪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻮﺷﺖ
{ #ﺩﺭﻳـﺎۍﻗــﺎﺗـﻞ} ﭘـــــﻴﺮ ﻣـــــﺮﺩی
ﻣـــﺮﻭﺍﺭﻳﺪی ﺻـــــﻴﺪ ڪرﺩ ﻧﻮﺷـﺖ
{ #ﺩﺭﻳﺎۍﺑﺨﺸـﻨﺪﻩ}.
👌ﻣﻮﺟﯽ ﻧﻮﺷـﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷـﺴﺖ دریا
ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔـﺖ: ﺑﻪ #ﻗـــﻀﺎﻭﺕ ﺩﯾﮕـــﺮﺍﻥ
ﺍﻋﺘﻨﺎ نکن ﺍﮔﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎﺷﯽ!
➫ @YekJoreMarefat
📜 #حڪایتآمـــوزنده
مـــرد فقــیری از خدا سوال ڪرد:
چرا من اینـقدر #فقـــیر هستم..؟؟
خدا پاسخ داد: چون یاد نگرفتهای
ڪه #بخشـــــش ڪنی مـرد گفت:
من چـــیزی ندارم ڪه ببخشـــــم!!
خـدا پاسخ داد: دارایی هایت ڪم
نیست...!
یڪ صورت ڪه میتوانی #لبخـند
بر آن داشته باشی! یڪ دهان ڪه
میتوانی از دیگران تمجید ڪنی و
حـرف خـوب بزنی! چشــمانی ڪه
میتوانی با آنها به دیگران با #نیت
خـــــوب نگــاه ڪنی!
👌فقر واقعی #فقـر_روحی است.
↷↷
@YekJoreMarefat
📜 #حڪایتآمـــوزنده
مـــرد فقــیری از خدا سوال ڪرد:
چرا من اینـقدر #فقـــیر هستم..؟؟
خدا پاسخ داد: چون یاد نگرفتهای
ڪه #بخشـــــش ڪنی مـرد گفت:
من چـــیزی ندارم ڪه ببخشـــــم!!
خـدا پاسخ داد: دارایی هایت ڪم
نیست...!
یڪ صورت ڪه میتوانی #لبخـند
بر آن داشته باشی! یڪ دهان ڪه
میتوانی از دیگران تمجید ڪنی و
حـرف خـوب بزنی! چشــمانی ڪه
میتوانی با آنها به دیگران با #نیت
خـــــوب نگــاه ڪنی!
👌فقر واقعی #فقـر_روحی است.
↷↷
@YekJoreMarefat
✨ #حڪایتآمــوزنده
👞ڪفـش ڪﻮﺩڪی ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺩ!!
ڪوﺩڪ ﺭﻭﯼ ﺳـــــﺎﺣﻞ نـــــوﺷﺖ:
{ #ﺩﺭﯾـــﺎۍﺩﺯﺩ} ﺁنطرف ﺗﺮ ﻣــﺮﺩﯼ
ڪه ﺻﯿﺪ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﺳﻪ
ﻫﺎ ﻧﻮﺷﺖ { #ﺩﺭﯾﺎۍﺳﺨﺎﻭﺗـــــﻤﻨﺪ}
ﺟﻮﺍنی ﻏـــــﺮﻕ ﺷﺪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻮﺷﺖ
{ #ﺩﺭﻳـﺎۍﻗــﺎﺗـﻞ} ﭘـــــﻴﺮ ﻣـــــﺮﺩی
ﻣـــﺮﻭﺍﺭﻳﺪی ﺻـــــﻴﺪ ڪرﺩ ﻧﻮﺷـﺖ
{ #ﺩﺭﻳﺎۍﺑﺨﺸـﻨﺪﻩ}.
👌ﻣﻮﺟﯽ ﻧﻮﺷـﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷـﺴﺖ دریا
ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔـﺖ: ﺑﻪ #ﻗـــﻀﺎﻭﺕ ﺩﯾﮕـــﺮﺍﻥ
ﺍﻋﺘﻨﺎ نکن ﺍﮔﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎﺷﯽ!
➫ @YekJoreMarefat