📜 #حـــڪایتآمـــوزنده
فقیری به نزد هندوانه فروشی رفت
و گفت هنـدوانهای برای #رضـــــای
خــدا به من بده فقـــــیرم و چـیزی
نـــــــدارم.
هندوانه فروش درمیان هندوانه ها
گشتی زد و هـندوانهٔ خراب و بدرد
نخـوری را به فقیر داد فقیر نگاهی
به هندوانه ڪرد و دید ڪه به درد
#خـوردن نمیخورد مقدار پولی که
به همراه داشت به هندوانه فروش
داد و گفت به انـــدازه پولـم به من
هندوانه ای بده هـــــندوانه فروش
هـــندوانه خوبی را وزن ڪرد و به
مـــــرد فقــیر داد.
فقیر هر دو هندوانه را رو به آسمان
ڪرد و گفت خــــداوندا بندگانت را
ببین این هندوانه خـــراب را بخاطر
#تــــو داده و این هندوانه خوب را
بخاطـــر #پــــــول...!
http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0