خدایا همه #کارهایت درست است
روزی مردی زیر سایه درخت گردویی
نشـــست تا خســــتگی در کُند در این
موقع چشــمش به کدو تنبل هایی که
آن طــــرف ســبز شده بودند افتاد و
گـــــفت:
خدایا! همه کارهایت عجیب و غریب
است ! #کدوی به این بزرگی را روی
بوتهای به این کوچکی می رویانی و
#گــــردوهای به این کوچکی را روی
درخـــت به این بـــــزرگی همین ڪه
حـــرفش تـــمام شد:
گـردویی از درخت بر سـرش افتاد
مرد بـــــلافاصله از جاجـست و به
آسمان نظر انداخت و گفت: خدایا
خطایم را ببخـشای! دیگر در کارت
#دخالت نمیکنم چون هیچ معلوم
نبود اگر روی این درخــت به جای
گردو ،کدو تنبل رویانده بودی الان
چه بـــلایی بر ســـــر من آمده بود.
http://eitaa.com/joinchat/1273167872C3b5cc0b4b0