ـــــ ـ
همیشه معتقد بودم خدا بهترین هارو برام ممکن میکنه و راه هایی که جلوی راهم میزاره بهترین راهِ ممکن برای من بوده و صلاحم توی اون راه رقم خورده .
توی این ساعات عجیب احساس نزدیکی بهت کردم ، خدایِ من ، یگانه پروردگارِ من ، عزیزِ من ، همه یِ من ...
خودِت حتی بهتر از خودم از دلم ، قلبم و تصمیماتم خبر داری ، نمیدونم صلاحِ من توی چی نوشته شده ...
نمیدونم سرنوشت چی قراره بهم نشون بده...
نمیدونم حتی یک ثانیه ی دیگه قراره زنده بمونم یا نه ...
فقط و فقط اینو میدونم که تا وقتی تو رو دارم ، غم و غصه حرفی توی دلم نداره ..
وقتی عشقِ تو ، باورِ به وجودِ تو توی وجودم هست مطمنم که میشه ...
میشه هر چیزِ غیر ممکنی رو ممکن کرد !
هر چیزِ غیرِ ممکن رو ...
توکلم به خودِ خودِتِ (:
بهترین هارو برای هممون رقم بزن 🤍✨
#قلمِ_من
#یگانهپرودگارِمن
۱۴۰۳/۳/۲۷
-
ولی اونجایی که محمود درویش
دلتنگی رو توصیف میکنه و میگه :
"قطعه ای از من كنار توست؛
و قطعه ای كنار خودم.
و قطعاتم دلتنگ یکدیگرند،
میشود بیایی؟ "
دلِ تنگ به روایتِ
ساده تر میشه جسمِ بی روح!
روحت یه جایی هست ، که
جسمت اونجا نیست ...
براتون دعا میکنم از ته دل که
هیچوقت دلتنگ نشین !❤️🩹
#قلمِ_من
-
بعضی وقت ها هم هست که زورِ ما
به زندگی نمیرسه ؛ به خودِمون میایم و
میبینیم ثانیهها متوقف شده ؛ دقیقا
همون لحظه ها که مرور خاطرات شیرهی
جانِ مون رو میگیره ؛ همون لحظه هایی
که خیلی آرام زیر لب زمزمه وار میگیم :
چیشد؟!
کی بُرد؟!
خوشیمونُ که اینطور مُرد.
هم حسِ تو، هم همه اِحساسِ مَن!
الهی امشب ؛ قلبِ تون آروم بگیره!
شبی از شب های دههی
آخر تابستانِ ۱۴۰۳ ِ تون بخیر! ✨
#قلمِ_من
_ k h a c m e r a j
تَضادِ زیبا !.mp3
1.18M
-
همیشه در زندگی به دنبالِ تَفاهُمیم؛
غافل از زیبایی تَضاد !
تَضادها عجیب پُر معنا اَن ((:
دو دنیای متفاوت ، با معنایی متفاوت
ولی کامل کننده .
تلخ و شیرین،
سیاه و سفید،
خورشید و ماه،
قهر اما دل تنگ،
دل شکسته اما عزیزتر از جان!
اگر چیزی تلخ نباشه ،
شیرینی را حس نمیکنی.
سیاه و سفید کنار هم،
زیبایی را به تصویر میکشه.
خورشید و ماه با هم،
روز و شب را میسازه.
وقتی قهری در کار نباشه،
دلتنگی هم وجود نداره.
وقتی دلی نشکسته باشه،
جاندادنی هم درکار نیست.
زندگی، با همین تضادها ساخته میشه؛
زیرا هر تلخی، شیرینی را معنا میبخشه
و هر سیاهی ، سفیدی را نمایان میکنه ... !(:
تضادها ؛ زندگی را میسازند . 🤍✨
#قلمِ_من
_ k h a c m e r a j
-
بعضی وقت ها هم هست که زورِ ما
به زندگی نمیرسه ؛ به خودِمون میایم و
میبینیم ثانیهها متوقف شده ؛ دقیقا
همون لحظه ها که مرور خاطرات شیرهی
جانِ مون رو میگیره ؛ همون لحظه هایی
که خیلی آرام زیر لب زمزمه وار میگیم :
چیشد؟!
کی بُرد؟!
خوشیمونُ که اینطور مُرد.
هم حسِ تو، هم همه اِحساسِ مَن.
الهی امشب ؛ قلبِ تون آروم بگیره!
شبی از شب های دلگیرِ پاییز "✨
#قلمِ_من
_ k h a c m e r a j
-
هیچ وقت به تهِ تهِش فکر نکن ؛
چون میرسی به غم !
تهِ زندگی ؛ میرسی به مرگ!
تهِ یک روز قشنگ ؛
ممکنه برسی به شبِ پر از فکر و خیال !
تهِ یک خاطره قشنگ ؛
میرسی به یک یادش بخیر تلخ !
از حس و حال الانت لذت ببر ؛
در لحظه دُرست زندگی کن و لذت ببر .
بسپار به خدای غیر ممکن ها
انشاءاللَّه که تهِ قصه ی تو
قشنگ تموم میشه (:
#قلمِ_من
_ k h a c m e r a j
-
مامان،
تو همون لبخندِ بعد از گریههامی!
همون حسِ آرامش و امنیت ..
هر بار که میخندی ،
انگار دنیام دوباره رنگ میگیره.
تو داستانی هستی که هر روز
توی قلبم مینویسم...
مینویسم از روز های سختی که
نفسم به تنگا اومده بود اما حرف هات
شد آب روی آتیشِ درونم !
مینویسم از روزایی که حرف هات شد
تجربه ی زندگیم و یادم داد چجوری زندگی کنم ...
زندگی کردن رو از تُ یاد گرفتم مامان
یاد گرفتم که چجور باید بسازم با بالا و پایین زندگی
من هنوز همون دختر کوچولوی تو اَم و
تو هنوز همون مامانِ قشنگِ من ..
همه ی اتفاق های قشنگِ زندگیم
رو از دعای خیرِ تو دارم مامان (:
دوست دارم ✨
۱۴۰۳/۱۰/۲
#قلمِ_من
「خـــاكِمِــعـــراج」
-
-
درگیری های فکری عجیب ؛ عجیبند(!
مثلا یه اتفاق کوچیک داستان هایی رو
یادت میارن که شاید در موقع خودشون
هیچ اهمیتی نداشتن ولی توی فکر تو
پَر و بال میگیرن و میشن یه هیولای فکری جدید!
بعضی وقتا انقدر فکرمون درگیره
انقدر این هیولای های فکری زیاد شدن
که دلمون میخواد فقط در سکوت
بشینیم و فکر کنیم ؛ ساعت ها فکر
برای رهایی از درگیری ذهن ...
اما خوب متاسفانه این فرصت خیلی
خیلی کم پیش میاد و بیشتر اوقات
با اینکه ذهنمون درگیره ؛ مجبوریم
روال روزمره رو هم به طور احسنت
پیش ببریم !
خلاصه که
صبح شد اما ذهنِ درگیر آزاد نشد !
#قلمِ_من
۱۴۰۳/۱۰/۱۰
「خـــاكِمِــعـــراج」
-
-
دقیقا حس میکنم
وسطِ پیستِ دو میدانی ام ...
لبِ خط پایان .
اونجایی که رقابت تنگا تنگه
و تو باید آخرین تلاش هاتو
برای رسیدن به مقصد بکنی !
روزا همینطور شده ؛ تند میگذره و ما
بدو بدو دنبال زندگی کردنیم ...
یادمه یه عزیزی بهم میگفت :
گاهی فارغ از هیاهوی زندگی ؛
دقایقی رو در خلوت ، به تحلیل
درباره ی اتفاقاتِ پیرامونِ خودتون
و ذهنِ شلوغتون تعلق بدین .
شاید اینجوری بشه حلش کرد .
یا بهتره بگم ،
شاید اینجوری خیلی خیلی خیلی
راحت تر بشه حلش کرد (:
خلاصه که گاهی
با خودتون و ذهن شلوغتون خلوت کنین ،
این خلوت ها خیلی کمک میکنن برای گذرانِ زندگی (:
#قلمِ_من
۱۴۰۳/۱۱/۲۰
_ k h a c m e r a j