˹✨﷽✨˼
#پاے_منبر_موݪا
#نهجالبلاغه
(در سال 40 هجرى، روزهاى آخر عمر شريف امام عليه السّلام در كوفه در پاسخ به برخى از تهديدها و كشته شدن ناگهانى فرمود)
پروردگار براى من پوششى استوار قرار داد كه مرا حفظ نمايد، هنگامى كه عمرم بسر آيد، از من دور شده و مرا تسليم مرگ مى كند، كه در آن روز نه تير خطا مى رود و نه زخم بهبود مى يابد.
#خطبهشصتودوم
#موضعگیریامامدربرابرتهدیدبهترور
┄┅•|•⊰❁〇⃟🌺🕊❁⊱•|┅┄
➣ @khadem_astan
#خاطره #کرامت۱۲۱
#ارسالی_مخاطبین
ــ سال ۱۳۹۵ افتخار خادمی بخش دربانی رو پیدا کردم تا جاییکه امکان داشت در روزهای شلوغ و مناسبات خدمت خانم و زائرانش میرسیدم ...
خصوصا اگر به سختی برمیخوردم یا حاجتی داشتم نذر شیفت فوق العاده میکردم خیلی زود به حاجت دلم میرسیدم و نذرم را ادا میکردم.
تحویل سال ۱۳۹۹ که مناسبت داشت با شهادت اقا موسی بن جعفر ع بخاطره بیماری بستری شدم دکتر تشخیص دادن که باید بلافاصله عمل شوم و در عرض چند دقیقه لباس عمل پوشیده و آماده انتقال به اتاق عمل شدم
ناخودآگاه یاد حرم و لحظه هایی که خدمتگذاری زائران و خادمان حضرت س میکردم افتادم و همان لحظه در دل حضرت معصومه را بعزت پدر بزرگوارش قسم دادم و به اینکه اگر لحظه ای از آن خدمت هارو پذیرفته اند، عنایتی کنند تا نیاز به عمل نداشته باشم که اگر عمل انجام میشد همروحی و هم جسمی آسیب بزرگی برایم پیش میآمد...
به دلیل نامعلومی یک ساعت تعلل در انتقال به اتاق عمل پیش آمد بعداز یکساعت ازمایش و سونو و معاینات دیگری توسط دکتر دیگری انجام شد و در کمال ناباوری تمام آزمایشات و سونو رضایت بخش بود و چندروز بعد هم مرخص شدم ..
از آن روز هر زمان خدمت حضرت س میرسم سعی میکنم از لحظه لحظه های خدمتگذاریم استفاده کنم که مطمئنن در روز محشر نیاز بیشتری به شفاعت خواهم داشت
روایتگر: م. آ
دوشنبه کشیک ۱_دربانی
┄┅═❁✨🕊 ⃟❤️❁═┅┄
➜ @khadem_astan
#خاطره #کرامت۱۲۲
#ارسالی_مخاطبین
ــ سال ۸۶به خادمی خانم دعوت شدم . کربلا نرفته بودم و فکروذکرم فقط کربلا بود. مستاجر بودیم، از اون طرف هم چند سالی میشد مشغول ساخت خونه ایی بودیم و آرزوی منزل نو و تا نوک سر مقروض...
چند ماهی نگذشته بود که روبروی ضریح، توی ایوان آئینه نشستم و خیره شدم به ضریح و با خانم حرف زدم و درد ودل کردم که: من عاشق حسینم ولی هنوز ضریح قشنگش رو ندیدم...🥺 نیت کردم گفتم "یا حضرت معصومه پنج تا جامعه کبیره براتون نذر میکنم وهر دوشنبه که کارم تموم میشه تو ایوان میشینم ومیخونم..."
قربونشون برم دوشنبه پنجم هنوز کارم تموم نشده بود که طی داستانی که گنجایش گفتنش اینجانیست بصورت اقساطی اسمم کربلا نوشته شد وبعد از ثبت نام پنجمین جامعه کبیره رو خوندم و با ذوق فراوان به خونه برگشتم 😍 بعد از دو روز همسرم گفت کنسل کن اصلا شرایطش رو ندارم با این همه قرض که گردنم هست مردم چی میگن باید اول دین مردم رو بدم بعد برم که بهم بچسبه...😔
( همون روزی که ازکربلا برمیگشتیم شش میلیون چک داشتیم.)
همسرم گفتن اصلا حرفشم نزن... خیلی گریه کردم.😭😭 داشتم از استرسی که نکنه نریم و آقا بعد از چند سال ما رو نطلبید و جواب کرد میمردم ... قلبم اومدبود تو دهنم ... خیلی به هم ریختم . زنگ زدم به همکارم، گفتم جریان اینه چیکار کنم؟ دارم میمیرم ...
گفت پاشو دو رکعت نماز بخون به نیت آقا ابوالفضل العباس علیهالسلام و ذکر" یا کاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک الحسین علیهالسلام " رو بعد نماز بخون. خودشون دعوت کردن خودشون هم برات جورمیکنن ....
خدا گواهه با دل سوخته اشک ریختم ونماز رو خوندم سلام نماز رو خوندم تلفن زنگ زد ( تو پرانتز بگم که یه مغازه کوچیک از خونه ساختیم که همونجور که کاه گلی بود واز بی پولی قرض گذاشته بودیم بنگاه برای اجاره هندونه فروشی چیزی تا دستمون باز بشه...)
بعد سلام نماز تلفن زنگ زد گفت: خانم از بنگاه زنگ میزنم شما مغازه گذاشتید برای اجاره؟
گفتم: بله .
گفت دوتا جوون سید اومدن گفتن مغازتون رو برای پیتزایی میخواهیم. گفتم: مغازه کاه گلی هست.
در جواب گفت: این دو جوون گفتن خودمون خرجش میکنیم آخر سال ازتون میگیریم. گفتم: چقدر رهن میدن؟ گفت: ۸ میلیون میدن بدون اجاره.
واقعا مو به تنم سیخ شد... داغ شدم. شروع کردم به گریه و تلفن رو گذاشتم ...😭 نمیدونستم چطور سجده شکر کنم بخاطر معجزه حضرت ابوالفضل علیهالسلام وکرامت خانم حضرت معصومه سلاماللهعلیها ❤️❤️
پول رو دادن به ما نه تنها چک پاس شد، بلکه دومیلیون اضافه بود برای خرج ومخارج سفر اول کربلا وسوغات ... همه کارا معجزه وار جور شد و ولیمه کربلا رو هم دادیم.
قربونشون برم با این همه کرم که خجالت زده همه اهل بیت ع مخصوصا حضرت معصومه هستیم.
لحظات خیلی شیرین وبه یاد ماندنی بود.
روایتگر: ف.ا
خادم کفشدار دوشنبه کشیک یک
┄┅═❁✨🕊 ⃟❤️❁═┅┄
➜ @khadem_astan
#خاطره #کرامت۱۲۳
#ارسالی_مخاطبین
ــ سال ۸۸ عقد کردم و به قم آمدم، ولی خادم نبودم.
مشکلات مالی زیاد بود و برای شروع زندگی مشترک دستمون خیلی خالی بود.
دنبال یه وام بودیم اما به هر دری میزدیم بسته بود. 😔
زیاد میامدم حرم برای زیارت و درد دل.
یک شب جمعه به اتفاق همسرم به حرم مشرف شدیم برای زیارت و دعای کمیل.
از صحن مسجد اعظم به سمت راهروی آیت الله بروجردی میامدیم که به همسرم گفتم: "این همه التماس و گریه و زیارت، خانم برای ما کاری نکرد.
برا چی دیگه بیایم حرم؟؟''
همسرم بهم گفتن: "حالا بشین اینجا دعای کمیل گوش کنیم تا بعد "
حرم خیلی شلوغ بود و ما توی راهرو نشستیم. کنار دست ما سه یا چهار زوج دیگه بودند. دعا شروع نشده بود و ما مشغول خواندن زیارتنامه بودیم. یه دفعه یه آقایی اومد پیش ما و دوتا فیش غذای حرم داد و رفت.
من بهت زده بودم و کلی از حضرت معذرت خواهی کردم و فهمیدم که حضرت معصومهسلاماللهعلیها از حال دل همه آگاه هستند...🥺
وام ما جور شد و زندگی مشترک رو شروع کردیم.
لطف و عنایت خانم حضرت معصومه سلام الله علیها زیاد شامل حالم شده .
قربون بی بی جانم برم❤️
روایتگر: ف ــ ب
خادم انتظامات
┄┅═❁✨🕊 ⃟❤️❁═┅┄
➜ @khadem_astan
#⃣ گزارش تصویری
#⃣ جلسه بیان روش ارائه و آموزش مکالمه زبان عربی ویژه سرشیفت های مدیریت حرم به خادمان هر شیفت( سرشیفت ها در مدت ۳ ماه آموزش دیده اند) هم اکنون در حال برگزاری می باشد.
🌐 اداره آموزش آستان مقدس
@khadem_astan
﷽⃟ ✨
اشعاری ناقابل تقدیم به کریمه اهلبیت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
تو کریمه خدایی بابی انت و امی
یادگار مصطفایی بابی انت و امی
نور چشم مرتضایی بابی انت و امی
بضعه خیر النسایی بابی انت و امی
زاده خیر الورایی بابی انت و امی
دختر بدر دجایی بابی انت و امی
کوثر روز جزایی بابی انت و امی
عمهی صاحب مایی بابی انت و امی
جلوه نور هُدایی بابی انت و امی
قمر ارض و سمایی بابی انت و امی
شهره در مهر و وفایی بابی انت و امی
زینب امام رضایی بابی انت و امی
از برادرت جدایی بابی انت و امی
مجمع لطف و صفایی بابی انت و امی
بهر هر درد دوایی بابی انت و امی
توصفایی تو منایی بابی انت و امی
شافع هر دو سرایی بابی انت و امی
محور بزم ولایی بابی انت و امی
گنجه حجب و حیایی بابی انت و امی
الگوی خلق خدایی بابی انت و امی
سراینده: ابراهیم باقری
کمترین خادمِ حضرتکریمهسلاماللهعلیها
پنجشنبه ــ واحد انتظامات شبستان
┄┅═❁✨🕊 ⃟❤️❁═┅┄
➜ @khadem_astan
#خاطره #کرامت۱۲۴
#ارسالی_مخاطبین
ــ شکر خدا از سال ۹۲ افتخار خدمت در واحد انتظامات دارم. پدرم بدلیل سرطان معده بارها بستری شد ومورد عمل جراحی قرار گرفت. مادرم تقریبا کلافه شده بود و چون شهرستان زندگی میکردند من هربار میخواستم برای عیادت بروم سری به خانم میزدم میگفتم ''از طرف پدرم اومدم''.
آخرین بار دکتر حسابی نا امیدشان کرده بود. من برای دیدن پدرم حرکت کردم شهرمان. وقتی رسیدم آماده رفتن به اتاق عمل بود. حالم بد شد. خیلی گریه کردم 💔😭 و فقط از پشت شیشه دیدمشان. همان شب شیفت داشتم. کشیک ۴ . برای همین راهی شدم و در راه تا قم کلی بی صدا گریه کردم و به خانم گفتم: "حضرت میدونی چقدر دوسِت دارم تو هم من ویه ذره دوست داری؟ اگر میگی بله پس این چه وضعی هست پدرم الان برن دوباره اتاق عمل ..." تا رسیدم لباس پوشیدم و راهی حرم شدم. شیفتم را نذر پدرِ خانم، حضرت موسیبنجعفر علیهالسلام کردم. تا رسیدم ثبت ساعت مادرم زنگ زد و گفت پدرم عمل شدن و همه چیز عالی هست. ولی پدرم گفته بود "بگو چرا به خانم گفتی اگه تو من ویه ذره دوست داری ...😭"
پدرم توی عالم بیهوشی خانمی رو دیده بود که گفته بودن ''من دختر بابالحوائجم، چطور دختری برای پدرش منو قسم بده ومن جواب ندم؟؟ درحالی که برای پدرم نذرخدمت کردن..."
😭😭😭😭
"من همیشه شرمنده محبت خانم هستم" ❤️
روایتگر: ... یکشنبه کشیک ۴ انتظامات
┄┅═❁✨🕊 ⃟❤️❁═┅┄
➜ @khadem_astan
#خاطره #کرامت۱۲۵
#ارسالی_مخاطبین
_ بنده خادم خانم جانمون حضرت معصومه سلاماللهعلیها هستم.
سال ۱۴۰۰ بود که ما قصد فروش خانه داشتیم و خانه ایی رو خریدیم و چک های کوتاه مدت داده بودیم ولی هنوز خونه اییکه در آن سکونت داشتیم رو نفروخته بودیم. روز عید غدیر شیفت موظفی من بود و من سر شیفت همینطور که داشتم به زائران خانم خدمت میکردم، از خانم جانم خواستم که من تا به خانه نرسیده مشتری برای خونمون پیدا بشه.
از کرامت خانم جان هنوز از شیفت به خانه نرسیده بودم که یه مشتری زنگ زد و خواستار خانه بود و ما به لطف و کرامت بی بی جان خونه رو فروختیم.
قربون خانم برم که حواسش به کنیزان و نوکرانش هست.❤️
روایتگر: ...
انتظامات کشیک دو پنجشنبه
┄┅═❁✨🕊 ⃟❤️❁═┅┄
➜ @khadem_astan
#خاطره #کرامت۱۲۶
#ارسالی_مخاطبین
ــ من ۵سال پیش داشتم کارهایم را میکردم تا خادم خانم حضرت معصومه بشوم. خیلی به سختی کارهایم انجام میشد، هی میگفتند نمیشود شماخادم شوی. 😔
من سختیهارو به خاطر خانوم تحمل میکردم. اول توکل به خدا و بعد رو به خانم میکردم میگفتم "خانم جانم، ولیّ نعمتِ من، من میخواهم خادم شما و کنیز خانه شمابشم.😭🤲"
خیلی سختی کشیدم تا خانم جان کارهای منو درست کرد.
اصل ماجرا اینجاست تا خدا نخواهد و اهل بیت هم شفاعت نکنند هیچ کاری درست نمیشود.
بله من ۲۷ سال بچه نداشتم. هرسری میآمدم قم، حرم که می رفتم میگفتم به حضرت معصومه " خانم جان کنیز برام ازخدابخواه"
جمکران هم میرفتم به آقا امام زمان همینو میگفتم: "سرباز برا خودتون برام از خدا بخواه ."
تا اینکه من کارهایم ازلطف خدا و خانم جانم برای خادمی درست شد. میخواستم بیاییم سر خدمت، که از لطف خدا و دعای خانم باردار شدم. دیگه تا امسال نتونستم خدمت گزار خانم بشم. حالا یک سرباز امام زمان خدا از لطف خانم به من داده. 👶😍
هر روز خدا را هزار مرتبه شکر میکنم که خانم جانِ من، هم منو برای خدمت به درگاه خودش قبول کرد هم حاجت دلمون داد. 🤲☺️
روایتگر: ع ــ ک
روزهای دوشنبه ــ انتظامات
خاک درگاه خانم جان 💐
┄┅═❁✨🕊 ⃟❤️❁═┅┄
➜ @khadem_astan
بانو همیشه خیر شما میرسد به ما
از تو چقدر بوی رضا میرسد به ما ...
#دهه_کرامت #روز_دختر
#میلاد_حضرت_معصومه سلاماللهعلیها
خادمان افتخاری
آستان مقدس حضرت فاطمهمعصومهسلاماللهعلیها
┅°•※💐〇⃟🕊✨※•°┅
➜ @khadem_astan
هدایت شده از خادمان افتخاری حضرتفاطمهمعصومهسلاماللهعلیها
.
گاهی بهشت، زیر قدمهای دختر است . . .
وقتی کویرِ قم به قدومت بهار شد . . .
【✨ ⃟♥】
میلاد ولیّ نعمتمان را، خدمت شما اعضای محترم کانال تبریک و شادباش ویژه عرض مینماییم.
شما میتوانید دلنوشتهها، عرض ارادتها، خاطرات و ... خود را برای ساحت مقدس حضرت معصومه سلاماللهعلیها به شناسهی
@khademharam86
بفرستید تا در کانال خودتان منتشر شود.
#دهه_کرامت
#روز_دختر
#میلاد_حضرت_معصومه سلاماللهعلیها
خادمان افتخاری
آستان مقدس حضرت فاطمهمعصومهسلاماللهعلیها
┅°•※💐〇⃟🕊✨※•°┅
➜ @khadem_astan
خادمان افتخاری حضرتفاطمهمعصومهسلاماللهعلیها
. گاهی بهشت، زیر قدمهای دختر است . . . وقتی کویرِ قم به قدومت بهار شد . . . 【✨ ⃟♥】 میلاد ولیّ نع
.
خاطرات و کرامات ارسال شده توسط خادمین ارجمند و مخلص آستان مقدس،
به نیت آقاامیرالمؤمنین علی علیهالسلام از شمارهی ۱۱۰ کدگذاری شده است.
.
جهت دسترسی سریعتر به خاطرات همکاران خود، هشتگ های زیر جستجو کنید:
#خاطره #کرامت
#ارسالی_مخاطبین
روند نشر خاطرات شما از کرامات ولیّ نعمتمان حضرت معصومهسلاماللهعلیها، در کانالی که متعلق به خود شماست، به مرور ادامه خواهد داشت.
''شیرینیِ تجربهی کرامات و عنایات ولیّ نعمتمان را، با نگارش و به اشتراک گذاشتن با عاشقان اهل بیتعلیهمالسلام صدها چندان کنید! ''
┄┅═❁✨🕊 ⃟📖❁═┅┄
➜ @khadem_astan
#خاطره #کرامت۱۲۷
#ارسالی_مخاطبین
ــ ما برای مجاور شدن آمدیم قم، در واقع اینجا هیچ کس رو نداریم جز خانم ...😓مستاجر بودیم و از خونههای پیش فروش خریده بودیم. صاحبخونه دقیقا روزی که گفته بود خونه رو تحویل گرفت. حتی یه روزم وقت اضافه نداد😓
از سرِ کار که برگشتم مستاجر جدید تو خونمون بود. داشت تمیزکاری میکرد. ازطرفی پیمانکار خونه جدید هم اجازه نمیداد آنجا ببریم.
به همسرم گفتم "ما مهمون خانمیم اینجا، تا حالا که جا و مکان داشتیم، خانم الان باید یه کاری برامون کنن." همسرم گفتن "تا حالا هم مهمون خانم بودیم" ...
در همین حین، یکی از همکاراشون که موضوع رو فهمیده بودن تماس گرفتن با همسرم و گفتن "ما یه سوییت مبله گذاشتیم به نیت همکاران زائر که میان قم..." اشک توی چشمامون جمع شد...😭 از کرامت خانم ما چندروز مهمونشون بودیم تو گرمای قم، با تمام امکانات...
قربون خانم بشم که هیچ وقت مهموناشون رو فراموش نمیکنند.❤️
روایتگر: م .م
خادم دربانی کشیک ۴
┄┅═❁✨🕊 ⃟❤️❁═┅┄
➜ @khadem_astan
#اوج_بندگی
#سیره_شهدا
┄┅═══✼✼═══┅┄
میزان این نیست که فقط نام اهل بیت (ع) برسر زبان هایمان باشد باید به شیوه و راه آنها زندگی کنیم.
#میزان یعنی #جهت، یعنی جهت ما به سمت زندگی #اهل_بیت (ع) باشد.
#شهدا با اهل بیت(ع) مطابق شدند.
شهید شهبازی قلبی به وسعت عشق داشت و از این رو، به تمام خوبی ها مهر می ورزید.
قلبش را مهبط آیات و انوار #قرآن و #ایمان ساخته بود.
در خواندن قرآن، مداومت داشت و اهل تدبر در قرآن و مطالعه و تحقیق بود.
روح #متعبد و با صفایش، بی اختیار هر کسی را مجذوب خود می ساخت. لحن و کلام صمیمی و گرمش، به دوستان صفا و صافی می بخشید.
#خضوع و فروتنی اش دیگران را به تکریم و ادب وا می داشت.
اخلاق پسندیده محمود، سرمشق بسیجیان بود.
┄┅═•°••⃟🕊⃟•°•═┅┄
یک بار در جبهه شهید شهبازی نزدیک اذان ظهر سر غذا رسید؛ اتفاقا غذای گرمی بوده؛ چون در جبهه اکثرا غذای سرد می خوردند.
به شهید شهبازی گفتند: بیا غذا بخور گفت: می روم #نماز بخوانم، غذای جسمم را سرد می خورم اما #غذای_روح را نمی توانم سرد بخورم.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
#سردار_شهید_محمود_شهبازی
#عِنْدَرَبِّهِمْيُرْزَقُون
╔═•__●°•🌷•°●__•══╗
@khadem_astan
╚══•__●°•🌷•°●__•═╝