..
#زندگی_به_سبک_شهدا🕊
- رسول همیشه سربهزیر بود و از نگاهبهنامحرم إبا میکرد. تو صحبت با نامحرم حتی بستگان هم همیشه سرش پایین بود.
من میگم: شهادت خیلی سخت نیست!
فقط یکم تمرین میخواد و مبارزهبانفس👊🏼
#شهیدمدافعحرم_رسولخلیلی
#نقطه_رهایی
https://eitaa.com/joinchat/2206924833C5d9a375e2f
📝#زندگی_به_سبک_شهدا
حاجی داشت حرف میزد و سبزی پلو را با تن ماهی قاطی میکرد. هنوز قاشق اول را نخورده، رو به عبادیان کرد و پرسید: عبادی! بچه ها شام چی داشتن؟
گفت: همینو
-واقعا؟جون حاجی؟
نگاهش را دزدید و گفت: ماهی رو فردا ظهر میدیم
حاجی قاشق را برگرداند بخدا فردا بهشون میدیم..
حاجی همین طور که کنار میکشید گفت:
به خدا منم فردا ظهر می خورم!
🌿شهیدحاج محمدابراهیم همت
@khademin_alborz
📝#زندگی_به_سبک_شهدا
زخمي شده بود پايش را گچ گرفته بودند و
توي بيمارستان مريوان بستري بود
بچه ها لباسهايش را شسته بودند
خبردار که شد،
بلند شد برود لباس هاي آن ها را بشويد..
گفتم«برادر احمد،پاتون رو تازه گچ گرفتن اگه گچ خيس بشه، پاتون عفونت ميکنه.»
گفت«هيچي نميشه.»
رفت توي حمام و لباس همه بچه ها را شست.
نصف روز طول کشيد. گفتيم الآن تمام گچ نم برداشته و بايد عوضش کرد.اما يک قطره آب هم روي گچ نريخته بود.
ميگفت«مال بيت المال بود،مواظب بودم خيس نشه.»
#شهیدحاج_احمدمتوسلیان🌿
🔖کمیته خادمین شهدا استان البرز
https://eitaa.com/khademin_alborz
📝#زندگی_به_سبک_شهدا
محمد رضا که از جبهه که می اومد
و واسه چند روز خونه بود ، ماها خیلی از
حضورش خوشحال بودیم .
میدیدم نماز شب میخونه و حال عجیبی داره !
یه جوری شرمنده خداست و زاری میکنه
که انگار بزرگترین گناه رو در طول روز
انجام داده . یه روز صبح ازش پرسیدم :
چرا انقدر استغفار میکنی؟
از کدام گناه می نالی؟
جواب داد: همین که اینهمه خدا
بهمون نعمت داده؛
وما نمیتونیم شکرش رو به جا بیاریم بسیار جای شرمندگی داره ...
💌شهید محمدرضا تورجی زاده
@khademin_alborz
📝#زندگی_به_سبک_شهدا
حاجی داشت حرف میزد و سبزی پلو را با تن ماهی قاطی میکرد. هنوز قاشق اول را نخورده، رو به عبادیان کرد و پرسید: عبادی! بچه ها شام چی داشتن؟
گفت: همینو
-واقعا؟جون حاجی؟
نگاهش را دزدید و گفت: ماهی رو فردا ظهر میدیم
حاجی قاشق را برگرداند بخدا فردا بهشون میدیم..
حاجی همین طور که کنار میکشید گفت:
به خدا منم فردا ظهر می خورم!
شهیدحاج محمدابراهیم همت🌻
@khademin_alborz
📝#زندگی_به_سبک_شهدا
همسر شهید بهشتی میگن؛
در تمام عمر کار کرد و از هیچ نوع وجوهی استفاده نکرد. رئیس دیوان عالی کشور هم که بود، یک ریال حقوق نگرفت. همیشه میگفت: وقتی این همه مستضعف در کشور است، روا نیست از دادگستری حقوق بگیرم. باید بدانید زندگی ما باید با همین حقوق بازنشستگی من بگذرد. ایشان ماهی 5500 تومان حقوق میگرفت و با آن خانواده خود، پسرش، خانواده دامادش و سایر مخارج زندگی را اداره میکرد..
شهید سید محمد بهشتی🌿
#همسران_شهدا
@khademin_alborz
..
📝#زندگی_به_سبک_شهدا
بسیاردستگیــرفقرابود
و همیشہبہشخصفقیری
کهابتدای کوچہبود،
کمکمیکرد
بہخاطردارمکه شبی بهبیرونازمنزل
رفت
وبازگشتاوطولـانی شد
وقتےعلتراپرسیدممتوجـہشدم
پولےبرای
کمک بهآنفقیــرنداشته
وبرای اینکهشرمندهاونشــود
چندکوچه رادورزده
وازمسیردورتری به خانه آمدهاست..!
✍🏻به روایت
همسر شهید مدافع حرم
💌شهید حمید سیاهکالی مرادی
@khademin_alborz
•
📝#زندگی_به_سبک_شهدا
میگفت: بچهکہبودم پیرمردےدرکوچہ
روےزمینسردخوابیدهبود.
ونمیتوانستمکمکشڪنم!
آنشبرختخوابآزارمداد،
ازفڪرپیرمردوروےزمین سردخوابیدمتاشریڪ رنجشباشم . . .
سرمایہبدنمنفوذڪردو مریضشدماما
روحمشفاپیداڪرد،چه مریضےلذتبخشے...!
شهیددکترمصطفےچمران💌
•
@khademin_alborz
..
📝 #زندگی_به_سبک_شهدا
✍🏻 از غیبت بیزار بود..
و اگر در مجلسی غیبت می شد سعی می کرد مجلس را ترک کند. همیشه به من می گفت: «دلم می خواهد در منزل ما غیبت نباشد تا خدا و ائمه اطهار به خانه و زندگی ما جور دیگری نگاه کنند.»
#شهیدحمیدسیاهکالیمرادی🥀
@khademin_alborz
.
Γ🕯🕊••
📝#زندگی_به_سبک_شهدا
📍وقتی غذایش دست نخورده می ماند
وحشت می کردیم.
مطمئن می شدیم به گروهانی در یک گوشه
خط لشکر غذا نرسیده ؛
اینطوری اعتراض میکرد به کارمان.
تا آن گروهان پیدا نمی کردیم و غذا نمی دادیم،
بهشان ،لب به غذا نمی زد.!
گاهی چهل و هشت ساعت غذا نمی خورد
تا یقین کند همه غذا خورده اند.
#حاج_قاسم💔
@khademin_alborz
🌷#زندگی_به_سبک_شهدا
📝گاهی قوم و خویشهای شهرستانیمان گله میکردند که جناب صیاد هم وسیله دارن، هم راننده. اون موقع ما باید با تاکسی از ترمینال و فرودگاه بیاییم خونهتون. این درسته؟ ما که تهران رو خوب بلد نیستیم. به پدر که میگفتیم، میگفت: مسئلهای نیست. فوقش دلخور میشن. اونها که نمیخوان جواب بِدن، من اون دنیا باید جواب بدم. راننده و ماشین که اموال شخصی من نیست.!
#شهید_علی_صیادشیرازی
#یادشهداباصلوات
#یازهراس
@khademin_alborz
📝#زندگی_به_سبک_شهدا
📍علاقه خاصی، هم نسبت به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، و هم نسبت به سادات و فرزندان ایشان داشت. عجیب هم احترام هر سیدی را نگه میداشت. یادم نمیآید توی سنگر، چادر، خانه، یا جای دیگری با هم رفته باشیم و او زودتر از من وارد شده باشد. حتی سعی میکرد جلوتر از من قدم برندارد.
یکبار با هم میخواستیم برویم جلسه. پشت در اتاق که رسیدیم، طبق معمول مرا فرستاد جلو و گفت: بفرما.
نرفتم تو. بهش گفتم: اول شما برو.
لبخندی زد و گفت: تو که میدونی من جلوتر
از سید، جایی وارد نمیشم.
به اعتراض گفتم: حاج آقا این جا دیگه خوبیت نداره
که من اول برم!
گفت: برای چی؟
گفنم: نا سلامتی شما فرمانده هستی؛ این جا هم که جبهه است و بالاخره باید ابهت و
پرستیژ فرماندهی حفظ بشه.
مکثی کردم و زود ادامه دادم: این که من جلوتر برم،پرستیژ شما رو پائین میاره.
خندید و گفت: اون پرستیژی که میخواد با بیاحترامی به سادات باشه، میخوام اصلا نباشه!
✍🏻به نقل از سید کاظم حسینی، کتاب #خاکهای_نرم_کوشک
#شهیدعبدالحسین_برونسی🥀
#یادشهداباصلوات
#یازهراس
@khademin_alborz
..
Γ🔖🍃••
📝 #زندگی_به_سبک_شهدا
فکرش را بکنید! 💭●•
.
فرماندھ لشگری کہ ارتش
عـراق از او حساب مےبرد،🙋🏻♂●•
با دوچرخہ کارهایِداخلِ
شهر را انجام مےداد..! 🚲●•
.
یك شلوار سادھ مےپوشید
و یك دوچرخہ هم داشت
کہ از پدرش بود..🧔🏻●•
.
زماݧاعزام بہ جبهہ بود و
مےخواستیم با اتوبوس بہلشگر برویم..🚌●•
.
حسین با دوچرخہ آمد..👋🏻●•
یك شلوار کاربسیجے تنش بود..
سلاموعلیك کرد،
دوچرخہاش را گذاشت
و وارد ساختمان سپاه شد..!🚶🏻♂●•
.
شهیدحاج حسینخرازی🌱
@khademin_alborz
..
Γ💌🍃••
📝 #زندگی_به_سبک_شهدا
🌷بسیاری از دوستان محمود اعتقاد دارند اگر او به درجات بالایی از معرفت و معنویت رسید، به دلیل راز و نیاز و بیداری در سحرها بود. اتاق کوچک پشت دفتر فرماندهی رازدار
شب های محمود است.
معمولا بیشتر ساعات شب را به مطالعه و نماز شب و تلاوت قرآن می گذراند. بعد از خواندن نماز شب تا اذان صبح بدون وقفه قرآن تلاوت می کرد.
طوری شده بود که اعضای جوان تر سپاه، با قرائت او مأنوس شده بودند. بعضی از بچه های سپاه، قبل از اذان صبح به پشت دیوار اتاق محمود می رفتند و یواشکی به صدای تلاوت او گوش می کردند!
واقعا لحن شیوا و نوای گرمی داشت.
📚به نقل از کتاب #مهاجر
#شهیدمحمودشهبازی🥀
#یادشهداباصلوات
@khademin_alborz
📝#زندگی_به_سبک_شهدا
💌دستم را کشید برد گوشه حیاط
گفت: این پاکتها رو به آدرسهایی
که روشون نوشتم برسون،
وقت نشد خودم برسونم،
زحمتش میوفته گردن تو
پول هایی که برای کادوی عروسیش
جمع شده بود، تقسیم کرده بود
هر پاکت برای یک خانواده شهید..:)
#شهید_مصطفیردانیپور 🥀
@khademin_alborz
..
Γ♥️🍃••
📝#زندگی_به_سبک_شهدا
📍دکتر چمران وقتی به کسی مسئولیت میداد، همهی کارها را به عهدهی او میگذاشت.
بهش خط نمیداد که این را بکن، آن کار را نکن. فقط نظارت و راهنمایی میکرد.
ابتکار عمل و رزم و رزق و روزی، به عهدهی خودم بود.
آنجا، خودم را پیدا کردم. سعی کردم فکرم را به کار بزنم و خودم را نشان بدهم.
نیرو هم میدانست که من عددی هستم و حرفم را میخرید. دکتر همیشه میگفت: تبعیت، یک بحث است؛ استقلال ذهنی، یک حرف دیگر..
📚به نقل از کتاب #کوچهی_نقاشها
🥀#شهیددکترمصطفیچمران
@khademin_alborz
..
Γ♥️🍃••
📝#زندگی_به_سبک_شهدا
نمازخواندن جلوی بچهها
شهيد ستاري به روايت همسر❣
💌 یک بار با عصبانیت ایستادم بالای سر منصور و نمازش که تمام شد، گفتم «منصور جان، مگه جا قحطیه که میآی میایستی وسط بچهها نماز؟ خُب برو یه اتاق دیگه که منم مجبور نشم کارم رو ول کنم و بیام دنبال مهر تو بگردم.»
📿 تسبیح را برداشت و همان طور که میچرخاندش، گفت «این کار فلسفه داره. من جلوی اینها نماز میایستم که از همین بچگی با نماز خوندن آشنا بشن. مهر رو دست بگیرن و لمس کنن. من اگه برم اتاق دیگه و اینها نماز خوندن من رو نبینن، چه طور بعداً بهشان بگم بیایین نماز بخونین!؟»
✍🏻قرآن هم که میخواست بخواند، همین طور بود. ماه رمضان ها بعد از سحر کنار بچهها می نشست و با صدای بلند و لحن خوش قرآن میخواند. همه دورش جمع میشدیم. من هم قرآن دستم می گرفتم و خط به خط با او می خواندم. اصلاً اهل نصیحت کردن نبود. میگفت به جای این که چیزی را با حرف زدن به بچه یاد بدهیم،
باید با عمل خودمان نشانش بدهیم..🌷
#شهیدتیمسارمنصورستاری
#یادشهداباصلوات
@khademin_alborz