🍀کُمیٖتـــــهخـٰادِمیٖنِشـُـهدٰا✨
بسیجی یعنی ؛ انجام وظیفه کنی که نتیجه اش،بشه شهادت ...🕊️ #سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔 #صبحتون_شهدایی
🌸🥀
با اینکه سن و سالش کم بود، اما عشق شهادت داشت 🥰
دل بندِ دنیا زندگی نبود. هنوز دانشآموز بود، اما وقتی به صفحات کتاب درسیش نگاه میکردی، بعضی صفحه ها باخط دوست داشتنیش نوشته بود: وحیدجان، شهادتت مبارک ! وحید باید شهید شود🙃
وحید، اولین فرزند خانواده بود و کمک حالِ مادر مهربونش. پدرش هر کاری که بهش می سپرد یا مادرش ازش میخواست، بیدریغ انجام میداد شانه خالی نمیکرد. نوجوان که شد، مرد بار اومد و با رفتار مردانه و خلق و خوی خوب، به بزرگترها درس اخلاق داد.🌱
#خاطرات_شهدا
#شهید_عبدالرضا_ملامحمدی
@khadem_koolebar
🍀کُمیٖتـــــهخـٰادِمیٖنِشـُـهدٰا✨
🌸🥀 با اینکه سن و سالش کم بود، اما عشق شهادت داشت 🥰 دل بندِ دنیا زندگی نبود. هنوز دانشآموز بود، ام
🍂🧡
تکبیرگوی مسجد بود...
«وقتی شیپور جنگ نواخته شد، شور و شوق رفتن به جبهه به سر وحید افتاد و حماسه جنگ ، آروم و قرار موندن و درس خوندن رو از اون گرفت
با این که در مدرسه و درس خواندن کوشا بود،
اما به خاطر حضور همیشگی در مسجد محل و عضویت فعال در پایگاه بسیج،
نمره ۲۰ داشت.
مکبر مسجد بود و در تمام نماز جماعت ها دیده می شد.
وحید هر روز با چشمانی پر از حسرت به اعزام ها نگاه میکرد
و برای رفتن به جبهه بی قرار بود
پر پرواز داشت و در رویای پریدن بود.
با شهادت دایی مهربانش "شهید احمدرضا واحدی» تصمیمش را گرفت.
بخاطر سن کمی که داشت قبول نمیکردن که به جبهه بره برای همین شناسنامه خودش و دستکاری کرد
و مسئول اعزام متوجه این موضوع شده بود
و بهش گفت باید رضایت نامه کتبی بیاری از پد رومادرت
وحید که احترام خاصی برای پدر و مادر قائل بود با اینکه اونها راضی نمیشدن
کل خانواده با وحید صحبت کردن و یه روز یکی از اقوام پیش پدر وحید اومد و گفت :
وحید یه چیزایی میگه از جبهه که من رو هم به جبهه رفتن تشویق میکنه بالاخره رضایت پدر و مادرش رو گرفت و تا شهادتش سه بار به جبهه اعزام شد .
بار دوم به شدت مجروح شد به حدی رسید که دکتر جبهه رفتنش رو ممنوع کرد اما اون
پا پند اینها نبود
و رفت .....
پرستوی سبکبال دل وحید، در پی ملکوت بود و جویای شهادت. او سرانجام به آرزویش رسید و شهید شد.»
#سبک_زندگی_شهدایی
#شهید_عبدالرضا_ملامحمدی
@khadem_koolebar