eitaa logo
"خادمین سرزمین ملائک"
4.5هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
37 فایل
پـدرم گـفـت اگـر خادم ایـن خانہ شـوی🍂 همہ ے،زنـدگـےوآخـرتت تضـمـین است(💚) اینجــا از خـــادمــۍ تاشهــادت،فاصله اے نــیست! ادمین @ya_mahdi65
مشاهده در ایتا
دانلود
"خادمین سرزمین ملائک"
در دومین سال دوری #خادمین و دلدادگان عشاق راهیان نور قرارگاه رسانه کمیته خادمین شهدا تهران بزرگ درنظ
.... آذرماه بود؛ اطلاعیه ای برای ثبت نام خادمین شهدا توی سایت کوله بار دیدم. همیشه آرزوم بود برای یک بارم که شده برم و خادم کسانی باشم که یک روزی برای این خاک باارزش جنگیدن. ثبت نام کردم. از حوزه خادمین زنگ زدن و گفتن اسمم جز کسایی که میتونم برم . مثل خواب بود . رویای صادقه. از خوشحالی داشتم بال درمیاوردم. رفتم و کارهای ثبت مشخصات رو انجام دادم. بعد از چندروز خانم میردار، مسئول خادمین شهدا شهرمون تماس گرفت که دوشنبه توی گرگان برای خادمین کلاسی برگزار میشه.باورش برام سخت بود. عید، تحویل سال، شهدایی. یعنی تحویل سال کنار شهدام. تو اردوگاه شهید باکری، شهیدعزیزمون ، چقدر برام خوب و قشنگ بود. همه چیز خوب بود تا اینکه یه هفته مانده به اعزام خانم مسعودی( مسئول کمیته خادمین استان)باهام تماس گرفت که خانم نمیتونی بری اسمت اشتباهی توی لیست بوده. وای... همه‌ی دنیا روی سرم خراب شد دنیای زیبایی که ساخته بودم . یعنی نمیتونم برم . نمیتونم برم و جز زائرین و خادمین باشم. ناراحت بودم و توی ذهنم به شهید باکری التماس میکردم. یعنی اینقدر بد بودم که دعوتتو پس گرفتی.... اما وقتی توی ذهنم مشغول بد وبیراه گفتن به خودم بودم خانم مسعودی گفت که ۲۷ اعزام میشید. انگار دنیارو بهم دادن. چقدر ذوق کردم. دمت گرم ،دمت گرم شهید،دمت گرم که هوامو داشتی. گذشت و بالاخره روز موعود رسید ۲۷ اسفند بعد از نماز جماعت راهی دیار عشق شدیم.قرار بود یکی از بچا هامون توی راه بهمون برسه و سوار اتوبوس بشه اما اونم خودشو رسوند. توی راه سردار معروفی؛ فرمانده اسبق سپاه گرگان با خانم باقری تماس گرفت و گفت : به بچه ها سلام برسون و بگو این دعوت از طرف شهدا بوده نه قسمت؛ همه شما دعوت شدید به خادمی شهدا. واقعا راست میگفت ما همه دعوت شده بودیم. وگرنه من کجا و خادمی شهدا کجا. بالاخره این راه طولانی تمام شد و رسیدیم. اینجا اردوگاه شهید باکری بود. همیشه دعوت نامه راهیانمو از شهید باکری گرفتم. حالا امسال اومده بودم که خادم زائرینش باشم. بعد از کمی استراحت خانم باقری مسئولیتامونو گفت. من مسئول نگهبانی بودم. شده بودم سرباز و باید پاسبانی میدادم. چقدر برام لذت بخش بود که پاسبانی خاکی رو بدم که خیلیا براش جون دادن. چند روزی گذشت لحظه تحویل سال خیلی اصرار کردیم که بریم شلمچه. مسئول مابعد کلی پیگیری بالاخره راهیمون کرد.برای لحظه تحویل شلمچه بودیم. بوی خاکش عجب سرخوشی داشت برامون. با دوستان رفتیم و هرکی یه گوشه ای خلوت کرده بود. کاروانی تو نزدیکی ما داشت روایتگری میکرد. راوی میگفت قبل تحویل سال سرتونو بزارین روی خاک و عیدرو به شهدا تبریک بگید. چه بوی خوبی میداد . بوی بهشت. بوی عشق. بوی غیرت... دلم نمیخواست زمان بگذره. دلم نمیخواست سر بردارم. انگار از زمین جدا شده بودم. چقد دلم گرفته بود... روز عید سردار معروفی به دیدنمون اومد. حرفهای پدرانه ایی بهمون گفت و از اینکه اونجا هستیم احساس شادمانی کرد. قرار بود تا آخر تعطیلات عید توی اردوگاه باشیم ولی بخاطر سیل گلستان و خوزستان( بهار ۹۸) قرار شد برگردیم. زائر کم شده بود و بودن ما دیگه واجب نبود. همه بچه ها رو توی سه نوبت برگردوندند. چقدر دل کندن سخت بود. چه برگشت غریبانه ای... بهترین عید عمرم بود... اما الان ۲ ساله بخاطر کرونا نمیشه رفت نه راهیانی هست نه خادمی. دلم پرمیزنه برای بوی خاک. اردوگاه. دلم خیلی گرفته. 🌾اللهم ارزقنا شهاده فی سبیلک🌾 ••••🍃 @khadem_koolehbar
•••💔 از چه بگویم . از کدام قسمت دل برایت بگویم . از کجای ایت دلتنگی ها که هر لحظه اتش حرارت بیش تر میشود و هرلحظه این قلب شکسته این قلب کوچک را در خود میسوزاند هرلحظه ای که دیگر امان به نَفس ادمی نمیدهد . انقدر اتش کینه ی دلتنگی اوج میگیرد که مدام صاحب نفس خود را میسوزاند ... این چه دلتنگی است که نفس از ان فراری است ؟ این چه دلتنگیست که. ادمی برای یاد خاطرات و تسلای دلتنگی به عکس ها و یاد هایش برمیگردداما این دلتنگی با مرور خاطرات قلب ادم میسوزد تن ادمی از شدت درد به خود میپیچد!!!!!! بزار برایت بگویم این همان دلتنگی که سر اغازش از عشقی که مبتلا شدی همان عشقی که بی اختیار تورا مبتلا کردند همانی که تا مبتلا شدی دنیا برایت رنگ و رخسارش جور دیگری شد. چه عشقی؟ عشقی که. تورا از میان هزاران یا میلیون ها نفر تورا انتخاب کردن و تورا لایق این عشق دانستند عشقی که خدایی بود و تورا به خدا میرساند .... حالا ما ماندیم وو با بخش اعظمی از عشق بله درد دوری دردی که انگار هنوز میل به پایانی ندارد این درد. دردیست که درمان ندارد. دردی که از دلتنگی نشأت میگیرد .... دردی که از غم هجران معشوق مبتلا شده ای ..... میخواهم بگویم ای شهدا. ای شهداا. این نفس دیگر تحمل ندارد ... از شدت درد بر خود میپیچد. ... ای شهدا چه کسی میفهمد این عشق. را. زمان عاشقی را ... مکان تجلی و اشنایی این عشق درست را.... کی دیگر میرسد گویم دگر تمام شد این غم هجران... کی رسد گویم ای اتش کینه دلتنگی. ارام بگیر. به لحظه ی وصال رسیدیم... کارمان شده که تا یادت میوفتیم. رنگ از رخسارم میرود میخواهم فراری باشم. تحملش سخت است. فقط با قطره ای از اشک. ارام میگیرم ....اما چه ارامی؟؟؟ ایا انتظار عاشق و معشوق ارامی دارد!!؟؟؟ ای شهدا. دلتنگ ان سرزمینی هستم که بوی معشوق را میچشیدم... دلتنگ ان سرزمینی هستم که دل در انجا مبتلا شد.... سخت دلتنگ سرزمین عشاق هستم .. .. من بهشت را. در خاک ها میبینم همان خاک هایی که قدم های مرا به سوی خود کشاند اری. سختتتت دلتنگ. شلمچه ام ای شهدا به یاریمان برسید.... ....💔 @khadem_koolehbar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|✨••|◇♥️ شهدا عَبد و غلام کَـرَم زهراینــد،ما غلام شهداییـــم مدد یا زهــ♡ـرا +خادمے عالمے دارد اگـر در شلمچه باشـد دنیـاےدیگریستـــ...🍃 . 💔 @khadem_koolehbar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاهےگمان نمےکنےولےمےشود گاهے نمے‌شود که نمے‌شود💔 گاهےهزار دعا بی‌اجابت‌ست گاهےنگفته قرعه به نام تو مے‌شود♥️ ••••✨ @khadem_koolehbar
یـــه‌گـــوشه‌ازضریــح‌شلمچـــه جانـــبود‌براے‌مـــ💔ــــا اشڪ‌چــشمها‌گــواهن‌به‌دلتنگـۍ🥀 • @khadem_koolehbar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣🍃 گاهی وقت‌ها ما‌عکس‌ها را می‌سوزانیم و‌گاهی عکس‌ها ‌ما را...😔🥀 شهید... گاهی نه،لطفا همیشه نگاهی... @khadem_koolehbar
برای دیدنت هرکاری شدکردم پاهایم را به روی نوک انگشتانم بردم تا شاید از لابه لای جمعیت تورا ببینم اما حالا دقایقی بعداز دیدنت این بار چشم های اشک آلودم نگذاشت تورا ببینم این داستان هرچندوقت یکبار من است..... 💔 •••••🕊 |@khadem_koolehbar
یه وقت نگے من که پروندم خیلی سیاهہ ڪارم از توبه گذشتہ! تـوبـہ مثل پاڪ ڪن مےمونہ اشتبـاهـٰاتت رو پـاڪ مےڪنه فقط بـه فـڪر جبـران بـٰاش...🚶🏻‍♂🍂 •••••🕊 |@khadem_koolehbar
بغضِ من ؛ گریه شد و راہ تماشا را بست از این‌دیار؛جزعکسهایی‌ازخیلی‌قبل‌چیزی‌برایم‌نمانده.... 💔 •|✨🕊 @khadem_koolehbar https://rubika.ir/khadem_koolehbar313
+این روز ها کمی آهسته تر از راهیان رفتنتان بگویید شاید کسی قرار است اینبارهم، جا بماند😔🚶🏻‍♂ @khadem_koolehbar
«🕊🌿» حـآج‌قآسـم‌میگفـت... از‌خدایڪ‌چیـزخواستـم🖐..! خواستم‌ڪہ‌خدایآاگـرمن‌بخواهـم‌ بہ‌انقـلـآب‌اسـلآمـۍخدمـت‌ڪنم‌ بـآیدخودم‌را‌وقف‌انقـلـآب‌ڪـنم💔...! از‌خداخواستـم‌اینقدر‌بہ‌من‌مشغـله‌بدهـد کہ‌حتـۍفڪرگنـآھ‌هـم‌نڪنم ..! | @khadem_koolehbar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسرت کشِ وصالم ؛ منت کشِ نگاهی . ‌. نامِ مرا صدا کن ، هرچند اشتباهی -آقایِ‌اباعبدالله. @khadem_koolehbar
🔹پیام های اربعین حسینی @khadem_koolehbar
✍🏻می‌خواهم بنویسم برای شما می‌دانم این همه نوشتید و من نخواندم ! اما این بار من می‌نویسم شما بخوانید: " حلالم کنید " شب و عاقبتمون شهدایی🌙 @khadem_koolehbar