❤️🕊 پنجمین روز شهادت پدرم یڪی اومد در خونہ . یڪ آقای روشن دلی بود . گفتیم : «بفرمایید» مرد نابینا گفت : «عباس شهید شده؟» گفتیم : «بله» گفت : «من ڪسی را ندارم . من یڪ هفته‌ای هست ڪه حمام نرفتم ؛ این شهید من را هر هفتہ روز‌های جمعه ڪول می‌ڪرد و بہ حمام می‌برد و لباس‌هام را می‌شست و بدون چشم داشت می‌رفت .» #شهید_عباس_بابایی 🌿🕊 "شهداسنگ‌نشانند‌ڪه‌ره‌گم‌نڪنیم • #کمیته_خادمین_شهدا_تهران_بزرگ @khadem_koolehbar

پنجمین روز شهادت پدرم یڪی اومد در خونہ . یڪ آقای روشن دلی بود . گفتیم : «بفرمایید» مرد نابینا گفت : «عباس شهید شده؟» گفتیم : «بله» گفت : «من ڪسی را ندارم . من یڪ هفته‌ای هست ڪه حمام نرفتم ؛ این شهید من را هر هفتہ روز‌های جمعه ڪول می‌ڪرد و بہ حمام می‌برد و لباس‌هام را می‌شست و بدون چشم داشت می‌رفت .» #شهید_عباس_بابایی •|🍃🕊 #کمیته_خادمین_شهدا_تهران_بزرگ @khadem_koolehbar

پوششی‌آراسته‌اما‌ساده....🍃 • #شهید_عباس_بابایی • #کمیته_خادمین_شهدا_تهران_بزرگ @khadem_koolehbar

اومدخدمت‌امام‌وازجنگ‌مرخصی‌خواست.. پرسیدن‌چرا؟' گفت‌دهه‌اول #محرم میرم‌هئیتای‌جنوبِ‌شهربرای‌شستن‌استکانها، اونجاکسی‌منونمیشناسه.. امام‌فرمودن‌ به‌یک‌‌شرط‌اجازه‌میدم‌؛ که‌چندتا استکان‌هم‌‌به‌نیت‌من‌بشوری..💚 #شهید_عباس_بابایی " به‌ بھانه‌ سالگرد #شھـٰادٺ " @khadem_koolehbar

💌 #سالروز_شهادت 🌹سرلشکر خلبان #شهید_عباس_بابایی 🌹 🔹تاریخ ولادت: ۱۳۲۹/۰۹/۱۴ 🔸تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۰۵/۱۵ 🇮🇷محل ولادت: قزوین 🇮🇷محل شهادت: سردشت (همزمان با عید سعید قربان) ➖➖➖➖➖➖ 💚 امام خامنه‌ای (مدظله‌العالی): 🔶" همانند شهید بابایی دل‌ها را به‌هم نزدیک کنید؛ درون را پاک کنید؛ عمل را خالص کنید؛ برای خدا کار کنید؛ آن وقت خدای متعال برکت خواهد داد. عباس بابایی یک انسان واقعاً مؤمن و پرهیزگار و صادق بود." 🦋📝قسمتی از وصیت نامه شهید عباس بابایی: ...به خدا قسم  من از شهدا و خانواده‌های شهدا خجالت می‌کشم تا وصیت‌نامه بنویسم. خدایا! مرگ مرا، فرزندان و همسرم را شهادت قرار بده. خدایا! همسر و فرزندانم را به تو می سپارم. خدایا! من در این دنیا چیزی ندارم و هرچه هست از آن توست. پدر و مادر عزیزم! ما خیلی به این انقلاب بدهکاریم...". #شهید | #عباس_بابایی #یادشهداباصلوات @khadem_koolehbar

با اصرار می‌خواست از طبقه‌ی دومِ آسایشگاه به طبقه‌ی اول منتقل شود. با تعجب گفتم: «به خاطر همین من رو از دزفول کشوندی تهران!» گفت: «طبقه‌ی دوم مشرف به خوابگاه دخترانه است. دوست ندارم در معرض گناه باشم». وقتی خواسته‌اش را با مسئول آسایشگاه در میان گذاشتم نیش خندی زد و با لحن خاصی گفت: «آسایشگاه بالا کُلی سرقفلی داره، ولی به روی چشم منتقلش می‌کنم پایین». #شهید_عباس_بابایی 📚کتــاب پرواز تا بی‌نهایت، ص35 ☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا  | @khadem_koolehbar |