#خاطــره🎞
|دوستشہید|
••اولین شبی ڪه رسیدیم مارو بردن حلب پادگان بوهوس یڪ شب اونجا مستقر شدیم.
صبح بابڪ شروع ڪرد به تمیز ڪردن و نظافت اون دور و بر و مایڪی دونفر دیگه هم ڪمڪش ڪردیم.اولین ڪاری ڪه ڪرد ازماخواست ڪه یڪسری وسایل برای ورزش آماده ڪنیم;چون فڪر میڪرد اونجا موندنی هستیم.
بابڪواقعا روحیه جهادی داشت یعنی بچه ای نبود یه جا بشینه و یا مغرور باشه و خودشو بگیره،باهمه جوش میخورد همون روز اول
توی مناطق همنماز شبوقرآن خوندنش ترڪ نمیشد••
#شہیدبابڪنورے♥️
.
<<یکی از رفقا و هم دانشگاهی هایش تعریف میکرد که با محمد پینت بال میرفتیم.
به شوخی به شهید دهقان گفتم: آقا همه تیرها عین این بازیهای کامپیوتری به سر و کله من خورد.
او گفت: اشکال نداره داداش! چه چیزی بهتر از اینکه بی سر شهید شوی.
خودم گلوله بارانش کرده بودم، به شوخی گفتم چیزی نصیب تو نمیشود محمد! همه تیرهایی که نثارت کردم به سینه و پهلوهایت خورد.
وقتی که پیکرش را آوردند و نحوه شهادتش را فهمیدم نابود شدم.
با خودم فکر کردم اشتباه از من بود که گمان میکردم چیزی به تو نمیرسد.>>
#شہید_محمدرضا_دهقان_امیرے
#خاطره 🎞
🌹#شهدای_مدافع_حرم ღ
🌹@khadem_mayamey🌹
#خــاطره🎞
رفیقشهید :
هوا خیلی سرد بود...
ماهممون تو چادارا ۷یا۸نفری میخوابیدیم واقعا وحشتناک بودسرمای اون شبا ...
ساعت سه شب بود پاشدم رفتم بیرون،
دیدم یکی کنار ماشین باهمون پتو داره نماز شب میخونه!!
این چیزا رو ما تو واقعیت ندیدیم، توفیلمادیدیم!
اما من درمورد بابڪ دیدم ..
یه جوون عاشق ..♥️🍂
بابڪ داشت تواون سرما باخداش حرف میزد...💓
#شهیدبابڪنورے
🌹@khadem_mayamey🌹