🌼🌼🌼🌼
🌺🌺🌺
🌼🌼
🌺
#رمان_قدیس
#قسمت_شصت_هشتم
کشیش آخرین برگ از کاغذ پاپیروس را روی اوراق دیگر گذاشت. چند ورق بعدی ، ورق های پوستی بودند که با خطی زیبا تر از خط عمرو عاص نوشته شده بود . فکر کرد او ادامه مطالب را روی پوست نوشته است، اما با مطالعه چند سطر از نوشتهها پی برد که نویسنده آنها شخص دیگری است . به اوراق دیگر کتاب هم نگاه کرد تا شاید ادامه نوشته های عمرو عاص را پیدا کند، اما با ناامیدی عینکش را برداشت و کمرش را راست کرد. به ساعت دیواری چشم دوخت. احساس خستگی و خواب آلودگی می کرد. فکر کرد به پایان رسیدن نوشتههای عمرو عاص شاید به دلیل آغاز جنگی باشد از آن سخن می گفت. خمیازه کشید و از جا برخاست.
🌸🌸🌸🌸
#ادامه_دارد.....
🌹@khadem_mayamey🌹