eitaa logo
خـادم الـشهدا 🇵🇸 .
898 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
82 فایل
﷽ • -سلا‌م‌برآن‌هایی‌که‌رفتندتا‌بمانند ونماندندتابمیرند . . .🌿(: ــــ امروزکار تجلیل از شهــدا وحفظ یاد گرامی این عزیزان یک فریضه است -حضرت‌آقـٰـا- ــــ جهت‌نظرات‌وپیشنهادات ➺ @shahidgomnam8 آیدی‌پیج اینستاگرام قرارگاه:👇👇 ➺ khadem_shohadajahrom
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸شعری که درطول دوران زندگی اش مدام آن را زمزمه می کرد و بعد از شهادتش🌷 توسط ؛ در محضر معظم انقلاب خوانده شد: 🔹 که زد چوبه ی محمل دل ما خورد ترک 🔹غربتش ریخت به زخم دل نمک 🔹وچنان که بر سر در آن، این شده حک 🔹سر به سلامت ، سر نوکر به 🔸حضرت در جواب این مادر شهید🌷 شعر را تصحیح کرده و فرمودند: چرا به درک⁉️ به ! @khadem_shohdajahrom
♦️هر دو «سردارزاده» بودند و هم‌ دانشگاهی. درسشون که تموم شد، شدند #همکار دست تقدیر #همرزمشون هم کرد👥 در جبهه‌های سوریه، برای دفاع از حریم اهل بیت. ♦️آخه هر دو، عاشق❤️ سینه چاک #امام_حسین بودند. ↼یکی‌شون شد؛ #فرمانده تیپ سیدالشهدا ↼یکی‌شونم #تخریبچی تیپ سیدالشهدا✅ ♦️القصه؛ #تخریبچی زودتر شهید شد🕊 اونم چه #شهیدی...! فرمانده هرچی که تو روضه‌ها خونده و شنیده بود حالا به چشم می‌دید😔 یه پتو آورد و شروع کرد به #جمع_کردن گلی که پرپر شده🌷 بود. ♦️تخریبچی شو تو بغل گرفت💞 و گفت: ای بی‌معرفت! #رفتی و منو با خودت نبردی؟ اما تخریبچی بی‌معرفت نبود. سه روز🗓 بعد اومد سراغ فرمانده. دستش رو گرفت و #باهم پر‌کشیدند🕊 تا خود خدا. همون‌جایی که #حسین(ع) ساکن بود. ♦️خلاصه قصه شون هم شد: ⇜عشــ💖ـقِ سیدالشهدا ⇜ #تیپ سیدالشهدا ⇜محضر #سیدالشهدا #شهید_محمدحسین_محمدخانی (حاج عمار) فرمانده تیپ سیدالشهدا #شهید_روح_الله_قربانی @khadem_shohdajahrom
روايتى از (حاج عمار) يك‌بار خيلى جدى به من گفت: «اگر يك شب چندتا مجلس داشتى، نكند بگويى در مجلس اول صدايم را نگه دارم! خودت را خرج امام_حسين كن». اصلاً تكه‌كلام او اين بود كه «خودت رو خرج امام حسين كن. معلوم نيست از اين مجلس، به جلسه بعدى برسى!» خودش خيلى وقت‌ها با صداى گرفته هم روضه مى‌خواند. فكر اين را نمى‌كرد كه ممكن است بگويند چه‌قدر صدايش بد است. مى‌گفت الان وظيفه‌ام روضه خواندن است، حتى با صداى گرفته. آخرهاى روضه هم نصيحت مى‌كرد «رفيق نكنه جا بمونى! نكنه ارباب تو رو نخره! نكنه روسياه شى! اگه نخره آبروت مى‌ره». 📚برشى از كتاب "عمار حلب" 🌷 👉 join 👇 🌷 @khadem_shohdajahrom 🌷
🌺 ❤️ شهید محمدخانی اعتقاد داشت ڪه بچه‌های هیئتی باید ولایت‌پذیری را یاد بگیرند و باید یڪ نفر ڪه مسئولیت را برعهده دارد ، حرف آخر را بزند و این الگویی باشد برای تبعیت از ولایت . او یڪ سال و نیم قبل از رفتنش مسئولیت هیئت را تحویل داد تا بعد از رفتنش هیئت ضربه نخورد ... طی این یڪ سال و نیم هم خودش حضور داشت توی هیئت و توی اردوی مشهد ، بااینڪه از اول تا آخر اردو دوندگی می‌کرد و ڪارها را خودش انجام می‌داد ، اما خودش را تحت فرمان مسئول اردو نشون می‌داد تا ولایت پذیری را به بچه‌ها یاد بده . شهید مدافع حرم آل‌الله ... 👉 join 👇 🌷 @khadem_shohdajahrom 🌷️
♥️بسم رب الشهدا♥️ برگے از خاطرات 📚 شانه هاے همیشه گرمش یخ ڪرده بودند. از پدرش قول گرفته بودم ڪه دو ساعت با جنازه اش توے خانه تنها باشم. حرف داشتم با او...😔 قرار دو ساعته شد نیم ساعت،آن هم توے معراج...💔 بعد از نود و نه روز باید براے همیشه با چشمهایش، موهایش، خنده ها، اشڪ ها و انگشتانش خداحافظے میکردم!😭 براے همیشه توے این پنج سال و چند ماه چقدر اسیرش شده بودم. ڪاش صدایش را فقط یڪبار دیگر مےشنیدم ڪاش با لبخندش به من مےفهماند ڪه هنوز هم،سایه بالا سر دارم... دلداده ے ارباب درِ تابوت را باز ڪردند این آخرین فرصت بود... بدن را برداشتند تا بگذارند داخل قبر؛بدنم بےحس شده بود، زانو زدم ڪنار قبر دو سه تا ڪار دیگر مانده بود. باید وصیت هاے📝 را مو به مو انجام مےدادم. پیراهن مشڪے اش را از ڪیف درآوردم. همان ڪه محرم ها مے پوشید.🏴 یڪ چفیه مشڪے هم بود،صدایم مےلرزید. به آن آقا گفتم ڪه این لباس و این چفیه را قشنگ بڪشد روے بدنش،خدا خیرش دهد توے آن قیامت؛پیراهن را با وسواس ڪشید روے تنش و چفیه را انداخت دور گردنش... جز زیبایے چیزے نبود براے دیدن و خواستن! به آن آقا گفتم: مےخواست براش سینه بزنم، شما مےتونید؟ یا بیاید بالا خودم برم براش سینه بزنم بغضش ترڪید😭 دست و پایش را گم ڪرد.نمےتوانست حرف بزند.چند دفعه زد رو سینه . بهش گفتم: نوحه هم بخونید برگشت نگاهم ڪرد. صورتش خیس بود.نمےدانم اشڪ بود یا آب باران. پرسید:چےبخونم؟ گفتم:هرچے به زبونتون اومد. گفت:خودت بگو نفسم بالا نمےآمد...😭💔 انگار یڪے چنگ انداخته بود و گلویم را فشار مےداد، خیلے زور زدم تا نفس عمیق بڪشم گفتم: از حرم تا قتلگاه زینب(س) صدا مےزد حسین(ع) دست و پا مےزد حسین(ع) زینب(س) صدا مےزد حسین(ع) سینه مےزد براے شانه هایش تڪان مےخورد... برگشت بااشاره به من فهماند همه را انجام دادم، خیالم راحت شد...💔🕊 همسربزرگوار 🌹 📿 ┄┅─✵💝✵─┅┄ @khadem_shohdajahrom ┄┅─✵💝✵─┅┄
🔻 اصلا تکیه کلام او این بود که "خودت رو خرج امام حسین(ع) کن. معلوم نیست از این مجلس به مجلس بعدی برسی!" 🌹 🆔 @khadem_shohadajahrom
●○||•⇩🍃 معرفۍنامہ‌شھیدمحمدحسین‌محمدخانے💔🥀 نـام:محمدحسین😍 نآم‌خانوادگۍ:محمدخانے🌱 تآریخ‌تولد:۱۳۶۴/۴/۹♡ تاریخ‌شھادت:۱۳۹۴/۸/۱۶ ツ مڪان‌شھادت:سوریہ💔 متولدنھم‌تیر۱۳۶۴بود،توی‌تھران❤️ مثل‌همه‌ی‌دهہ‌شصتےهاچیز زیادی‌ازدفاع مقدس‌وحال‌وهوای‌جبھہ‌بہ‌یاد نداشت. ازهمون‌بچگی‌سربازآقاامام‌زمان‌(عج)بود و گوش‌به‌فرمان‌خلف‌صالحش😎 مردعمل‌بو‌دشجاع😎💪🏼 مریدامام‌حسین(؏)بودوبہ‌قول‌مادرش اصلا‌مدافع‌حرم‌به‌دنیا‌آمده‌بود❤️🌱 @khadem_shohadajahrom
عاشق بود. یکبار در جلسه خواهران بسیج، دیدم خواهران در یک طرف میز نشسته اند او هم همان طرف اما چند صندلی آن طرف تر نشسته است طوری که در خواهران نباشد❌ و چهره در چهره نباشند. می گفت: نمیخوام رودرروی خانمها باشم❗️ طوری مینشینم که عکس هم در مقابلم باشه. حاج قاسم میگفت این شهید منو یاد می انداخت. 🌺یازهرا🌺 @khadem_shohadajahrom
انگار این بشر به دنیا آمده بود تا دست خیلیا رو بگیره و بنشانه سر سفره امام حسین(علیه السلام) 👈 از هم دانشگاهیِ لات و عرق خورش تا مجاهدِ مسیحی سوری...! انگار این بشر شد تا دست از این کارهایش بر ندارد. 🌷 @khadem_shohadajahrom
•|📚🌱|• اگر سردردى، مريضى يا هر مشكلى داشتيم، معتقد بوديم برويم هيئت خوب مى‌شويم. مى‌گفت: «مى‌شه توشه تمام عمر و تموم سالت رو در هيئت ببندى!» ... جزو آرزوهايش بود در خانه روضه هفتگى بگيريم، اما نمى‌شد. چون خانه‌مان كوچك بود و وسايل‌مان زياد ... البته زياد هيئت دو نفرى داشتيم. براى هم سخنرانى مى‌كرديم و چاشنى‌اش چندخط روضه هم مى‌خوانديم، بعد چاى، نسكافه يا بستنى مى‌خورديم. مى‌گفت: «اين خوردنيا الان مال هيئته!» هر وقت چاى مى‌ريختم مى‌آوردم، مى‌گفت: «بيا دوسه خط روضه بخونيم تا چاى_روضه خورده باشيم!» زيارت_عاشورا مى‌خوانديم و تفسير مى‌كرديم. اصرار نداشتيم زيارت جامعه_كبيره را تا ته بخوانيم. يكى دو صفحه را با معنى مى‌خوانديم، چون به زبان عربى مسلط بود، برايم ترجمه مى‌كرد و توضيح مى‌داد. •••✨ @khadem_shohadajahrom